جملههای روزانه | بخش پنجاهودوم

در گذشته متمم به صورت روزانه جملههایی را منتشر میکرد و در اختیار دوستان متممی قرار میداد.
با توجه به این که امکان ذخیره شدن این جملهها و مرور دوبارهٔ آنها فراهم نبود، اکنون بعضی از این جملهها را در قالب #دعوت به گفتگو مطرح میکنیم و برخی دیگر را در قالب مجموعههایی از هفت جمله (مربوط به یک هفته) منتشر میکنیم.
با مراجعه به #جمله های روزانه متمم میتوانید جملههای قبلی را ببینید و بخوانید.
آنچه در ادامه میآید بخش پنجاهودوم آرشیو جملههای روزانه است:
دوست عزیز.
شما با عضویت رایگان به عنوان کاربر آزاد متمم (صرفاً با تعیین نام کاربری و کلمهی عبور) میتوانید به حدود نیمی از چند هزار درس متمم دسترسی داشته باشید.
همچنین در صورت تمایل، با پرداخت هزینه عضویت، به همهی درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. فهرست برخی از درسهای مختص کاربران ویژه متمم را نیز میتوانید در اینجا ببینید:
فهرست درسهای مختص کاربران ویژه متمم
از میان درسهایی که در فهرست بالا آمده است، درسهای زیر از جمله پرطرفدارترین موضوعات هستند:
دوره MBA | مذاکره | کوچینگ | توسعه فردی
فنون مذاکره | تصمیم گیری | مشاوره مدیریت
تحلیل رفتار متقابل | تسلط کلامی | افزایش عزت نفس
چگونه شاد باشیم | هوش هیجانی | رابطه عاطفی
خودشناسی | شخصیت شناسی | پرورش کودکان هوشمندتر
اگر با فضای متمم آشنا نیستید و دوست دارید دربارهی متمم بیشتر بدانید، میتوانید نظرات دوستان متممی را دربارهی متمم بخوانید و ببینید متمم برایتان مناسب است یا نه. این افراد کسانی هستند که برای مدت طولانی با متمم همراه بوده و آن را به خوبی میشناسند:
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)
ثبتنام | اطلاعات بیشتر فهرست درسهای متمم
نویسندهی دیدگاه : جواد خوانساری
به بهانهی این جملهی ارسطو قصد دارم به یکی از مهمترین قسمتهای زندگیم در سالهای اخیر اشارهای داشته باشم و چند کلمهای دربارهی تجربهی هزار و چهارصد روزهی حضورم در متمم و تأثیرش به عنوان یه نقطهی عطف در مسیر زندگی فکریم صحبت کنم.
تا پیش از آشنایی با متمم فکر میکردم مسیر یادگیری و آموختن، همون مسیر متعارفِ مدرسه-دبیرستان-دانشگاهه و روزی که به قلهی مدارج علمی برسم، خوشحالترین و موفقترین روز زندگیم خواهد بود. اما درست چند ساعت بعد از فارغالتحصیلی در مقطع دکترای دانشگاه تهران (14بهمن سال 96) با درجهی عالی، دچار یه جور احساسِ «خب اینم تهش، پس چرا خوشحال نیستم» شدم. و اگه بخوام دقیقتر بگم اون موقع بیش از اینکه رضایتخاطر داشته باشم خسته بودم.
و این احساس وقتی شدیدتر شد که از زیر سردرِ معروف دانشگاه قدم به خیابون انقلاب گذاشتم و در روزها و ماههای بعد فهمیدم چقدر کم برای لحظهی بعد از فارغالتحصیلی آماده بودم.
حس دوندهای رو داشتم که بهترین سالهای عمرش رو مشغول دویدن روی «تردمیل نظام آموزش رسمی» بوده و بعد یهو از تردمیل پیادهاش کرده بودن و اون دونده دیگه نای و رمقی برای برگشتن به خونه نداشت.
اما من باید به خونه برمیگشتم و برگشتم به هر سختی و دشوارییی که بود و مشغول فکر و جستوجو شدم. و آشنایی من با متمم ماحصل جستوجوهای همون دورهست.
روزهای اولِ حضورم در متمم، شبیه آدم تشنهای بودم که بعد مدتها به چشمهای گوارا رسیده؛ از این شاخه به اون شاخه پریدم. اما در روزها و ماههای بعد، وقتی که عطشم فروکش کرد، گنج واقعی متمم در نظرم هویدا شد و با تموم وجودم حس کردم اینجا خونهی همیشگی من برای آموختن و یادگیرییه.
و یه جمله هم خطاب به جناب ارسطو:
من در این سالهای متممیبودنم در حال مهیا کردن کولهباری هستم برای سالهای پیری که زیر سایهی درختِ آموختههام بنشینم و خودم و اطرافیانم رو مهمون میوههای شیرین و رسیدهاش بکنم. و عجالتن این دو سیبِ کال هم پیشکش شما و جناب سقراط که گفتن: زندگی نیازموده ارزش زیستن نداره. و من چقدر خوشحالم که متمم رو به عنوان مسیری برای یادگیری در زندگیم آزمودم :)