جملاتی از موراکامی در کتاب پس از تاریکی (پاراگراف فارسی)
هاروکی موراکامی که اکنون بیش از سه دهه است به صورت حرفهای به کار نویسندگی اشتغال دارد، طی چند سال اخیر در ایران و جهان، سهم قابل توجهی از ویترین و فضای کتابفروشیها را به خود اختصاص داده است.
موراکامی را مطرح ترین نویسنده بینالمللی معاصر ژاپن میدانند. این شهرت جهانی در حدی است که فهرست کتابهایی که او در دوران کودکی از کتابخانه به امانت میگرفته هم، مشتریان خودش را پیدا کرده است!
از بین کتابهای زیادی که او نوشته است، ظاهراً در میان ما ایرانیها، کتابهای کافکا در ساحل، پس لرزه و ۱Q84 شناخته شدهتر هستند.
ما این بار در پاراگراف فارسی، جملاتی از کتاب پس از تاریکی موراکامی را میخوانیم:
میدانی به چه فکر میکنم؟
اینکه شاید خاطرات انسانها، چیزی شبیه سوخت است که میسوزانند تا زنده بمانند.
اینکه موضوع آن خاطرهها واقعاً چقدر مهم است، چندان مهم نیست.
مهم این است که آنها سوختی برای حفظ شعلههای زندگی هستند.
وقتی قرار است با سوزاندن کاغذ، شعلهای را زنده نگه داری، دیگر مهم نیست که روی آن کاغذها چه نوشتهاند.
آگهیهایی که روزنامهها را پر کردهاند، کتابهای فلسفه، تصاویر عریان در یک مجله و یا یک بسته اسکناس دههزار ینی.
آتش، هرگز با خود فکر نخواهد کرد: اُه. این کانت است! یا این نسخهی عصر یومیوری است. یا اینکه: چه پیکر زیبایی.
برای آتش، اینها چیزی جز کاغذپاره نیستند.
ماجرای خاطرات هم چنین چیزی است.
خاطرات مهم. خاطرات نه چندان مهم. خاطرات کاملاً بی خاصیت.
هیچ تفاوتی ندارند.
آنها فقط سوخت هستند، سوختی که شعلهی زندگی را روشن نگه میدارند.
تذکر: ترجمه توسط متمم انجام شده و از نسخهی فارسی که لینک آن معرفی شد، اتخاذ نشده است.
چند مطلب مرتبط | برای علاقهمندان به کتابخوانی
راهنمای خواندن و خریدن کتاب (فایل صوتی)
کتاب های مدیریت | کتاب های بازاریابی و فروش
کتاب های استراتژی | کتاب های بازاریابی دیجیتال
کتاب های روانشناسی | مرور، نقد و خلاصه کتاب
کتاب های توسعه فردی | کتاب های مدیریت زمان
پاراگراف فارسی | جملات منتخب کتابها
کتابخوانی | چگونه کتابخوان شویم؟
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)
ثبتنام | اطلاعات بیشتر فهرست درسهای متمم
نویسندهی دیدگاه : بهداد
به نظرم
اگر خاطره ای نداری،
زندگی نکرده ای. روزمرگی کرده ای.
چه خاطره ی خوب و چه بد. خاطره نداشتن، یعنی درگیر لحظه نبوده ای و حواست نبوده است.
یعنی حضورت و بودنت در جایی و جمعی، برای خودت مهم نبوده است.
هر چقدر بیشتر خاطره داشته باشی، بیشتر زندگی کرده ای و صرفا صبح را شب نکرده ای.
عاشق آن خاطراتی هستم که هنوز هم پس از چندین سال، لبخند به لبم می آورند.
اما خاطرات برخی وقتها، سوخت نیست،
زنجیر است.
زنجیری که پاره کردنش،
سوختی چندین برابر سایر خاطراتم به من می دهد.