درباره تناسب شاخه و ریشه
هر وقت خودت را گم کردی،
یا چیزی را که به اندازهی خودت دوست داری گم کردی و از دست دادی،
لحظهای به درختان فکر کن.
فکر کن که چگونه رشد میکنند.
تو خوب میدانی که درختی که شاخههای زیاد و ریشههای کم دارد،
با نخستین باد شدید، واژگون میشود.
اما از طرف دیگر،
ریشههای زیاد هم، برای شاخههای کم، مفید نخواهند بود.
آنها زیادیاند و نمیتوانند تمام آنچه را از خاک میگیرند، شیرهای کنند و به تک تک شاخهها برسانند.
ریشهها و شاخهها باید با هم متناسب باشند. از یک سو، پا در خاک فروکنند از سوی دیگر سر به آسمان برآرند.
یکی در درون ریشه کند و یکی در بیرون سایه بیندازد.
چنین درختی، سایه و میوهی خوب دارد و در هر فصلی، مناسب آن فصل، زیبا خواهد بود.
موقعیت تو، رابطههای تو و در یک کلام داشتههای تو، اگر به تناسب از درون در آنها ریشه دوانی و از بیرون بر آنها سایه بیندازی، نعمت خواهند بود.
که اگر جز این باشد:
ترجمه آزاد از کتاب به دنبال قلبت برو – سوزانا تامارو
چند مطلب مرتبط | برای علاقهمندان به کتابخوانی
راهنمای خواندن و خریدن کتاب (فایل صوتی)
کتاب های مدیریت | کتاب های بازاریابی و فروش
کتاب های استراتژی | کتاب های بازاریابی دیجیتال
کتاب های روانشناسی | مرور، نقد و خلاصه کتاب
کتاب های توسعه فردی | کتاب های مدیریت زمان
پاراگراف فارسی | جملات منتخب کتابها
کتابخوانی | چگونه کتابخوان شویم؟
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)
ثبتنام | اطلاعات بیشتر فهرست درسهای متمم
نویسندهی دیدگاه : محمدرضا شعبانعلی
سلام.
برای من، در این متن پاراگراف فارسی، پررنگتر از مفهوم تعادل (که پایهی اصلی نوشته را تشکیل میداد)، تعبیر ارتباط درونی (ریشه دواندن) و ارتباط بیرونی (رشد شاخهها و سایه انداختن بر سر دیگران) بود.
مثالهای متعددی به ذهنم رسید که اجازه میخوام اینجا مطرح کنم:
در رابطهی عاطفی، محبتی که به تدریج در رابطه با طرف مقابل، در دل او نسبت به ما شکل میگیره، شبیه ریشهای است که ما در روح و جان او دواندهایم. حمایتهای بیرونی، نظارتها و محدودیتهایی که رابطه به طرف مقابل تحمیل میکند بیشتر از جنس سایهی بیرونی رابطه است.
این سایههای بیرونی را با بار منفی به کار نمیبرم. به عنوان یک واقعیت میگویم.
فرض کنید طرف مقابل من، نیازمند سفری تنها به شهر یا کشوری دیگر و چند روزی خلوت کردن با خودش است، اما چون مدتهاست با هم مسافرت نرفتهایم، حالا که تنها "یک" فرصت کوتاه مسافرت دارد، آگاهانه سفر با من را انتخاب میکند. این نشانهای از سایهای است که رابطه با من، بر روی زندگیاش انداخته.
قاعدتاً تناسب ریشه و شاخه، باعث میشود که چنین انتخابهایی، به جای اینکه به عنوان محدودیت تفسیر شود، به عنوان فرصتی برای ابراز و تقویت دوستی، مورد استفاده قرار گیرد.
اما رابطهای که سایه دارد اما ریشه ندارد، همان زنجیری میشود که در بسیاری از روابط دور و برمان، دیدهایم که به پای دیگری میبندیم، و به رغم ظاهر زیبای رابطهها، چهرهی ترحم انگیز و رقت بار دارد و تاسف دیگران را برمیانگیزد.
در رابطههای سیاسی هم، دولتی که از مردم برخاسته باشد و ریشه در مردم داشته باشد، شاخههایش هم سایهای مطلوب بر سر مردم خواهد بود. اما اگر شکاف بین نگاه دولت و دیدگاه ملت زیاد شود و دیگر در خاک خود ریشه نداشته باشد، جدا از تهدید بادها و طوفانها، سایهاش هم به جای حمایت، معنای تاریکی خواهد داشت.
در رابطه محیط شغلی با فرد شاغل هم، میتوان همین استعاره را حس و لمس کرد. سازمانهایی که به شیوههای رسمی و غیررسمی، سهم زیادی از خاک زندگی کارکنان خود را میگیرند، اما آنقدر که باید چتر حمایت شاخههای خود را بر سر آنان نمیگسترانند و صرفاً شیرهی جان آنان را میمکند.