کتاب ۱۹۸۴ جورج اورول | چند نکته درباره تحلیل و نقد کتاب ۱۹۸۴
سونیا اورول، همسر جورج اورول میگوید (+): او دوست داشت به اندازهٔ یک طبقهٔ عریض کتابخانه، کتاب نوشته باشد. نه این که لزوماً همه در یک حد ارزش داشته باشند. اما لااقل در حدی که – شبیه نویسندگان کلاسیک قرن نوزدهم – بعداً بشود مجموعهای شکیل از کارهایش منتشر کرد.
عمر کوتاه اورول مانع تحقق این آرزو شد. اورول سالهای پایانی زندگی را با سل دستوپنجه نرم کرد و در نهایت در ۴۶ سالگی درگذشت. از او فقط نُه کتاب و دو مجموعه جستار باقی ماند. جستارها – در بیرون از فضای دانشگاهی و جمع منتقدان ادبی – غالباً ناشناختهاند و از کتابها هم فقط دو عنوان به شهرت جهانی رسیدهاند: قلعه حیوانات و ۱۹۸۴.
اما همین دو عنوان کتاب کافی است تا او را از نویسندگان مشهور و تأثیرگذار قرن بیستم بنامیم.
اورول قطعاً خوشحال میشد اگر میدانست پس از مرگش آنقدر کتاب و مقاله دربارهاش نوشته خواهد شد که یک طبقهٔ کتابخانه برایشان تنگ خواهد بود. و نیز اگر میدانست کتاب ۱۹۸۴ پای ثابت بسیاری از کلاسهای نقد ادبی تبدیل خواهد شد و قلعهٔ حیوانات آنقدر خوانده خواهد شد که میشود آن را بخشی از خاطرهٔ جمعی بشریت دانست.
نویسندگان اندکی هستند که میتوانند در این زمینه با او رقابت کنند. از این منظر آنتوان دو سنت اگزوپری با داستان شازده کوچولو و ویکتور هوگو با داستان بینوایان با او در یک دسته قرار میگیرند.
اورول – بدون این که علت را بگوید – وصیت کرده بود که زندگینامهاش را ننویسند. برداشت دوستان اورول و سونیا همسرش این است که اورول فکر میکرده هر آنچه باید در موردش گفته شود، خودش گفته و نوشته و آنچه میماند، جز تحلیلهای روانشناسانه نخواهد بود (+). البته توصیهاش چندان موثر نیفتاد و کتابهای متعددی به زندگی او پرداختهاند. و چنان که برخی گفتهاند، کار دنیا انگار برعکس خواست ماست. اورول جز معدود کسانی شد که برایش زندگینامهٔ فرضی هم نوشتند! دنیس گلاور این زندگینامهٔ فرضی را با عنوان آخرین انسان اروپا (The Last Man in Europe) منتشر کرده است.
به هر حال، ما این خواستهٔ اورول را جدی میگیریم و «فعلاً در این مطلب» مستقیم به سراغ کتاب ۱۹۸۴ میرویم تا زندگی شخصی اورول – چنانکه او دوست داشت – بر افکار و آثار و نوشتههایش سایه نیندازد.
معرفی کتاب ۱۹۸۴ جورج اورول
کتاب ۱۹۸۴ یک رمان سیاسی است دربارهٔ سرزمینی که تحت کنترل یک رژیم کاملاً تمامیتخواه اداره میشود. این داستان در شهری به نام لندن اتفاق میافتد. اما لندنی که بخشی از کشور اوشنیا است:
اینجا شهر لندن است، کلانشهر، پایگاه شمارهٔ یک هوایی و سومین ایالت سرزمین اوشنیا از لحاظ جمعیت.
در جغرافیایی که اورول در رمان خود خلق کرده، سه ابرقدرت بزرگ جهان را در اختیار دارند:
- اوشنیا (Oceania)
- ایستایشیا (Eastasia)
- اوراسیا (Eurasia)
اگر چه این کتاب در سال ۱۹۴۹ منتشر شده، اما یک سال قبل، یعنی در ۱۹۴۸ نوشته شده است. عدد ۸۴ هم وارونهٔ همان عدد ۴۸ است. شاید اورول با این کار میخواسته وضعیت ۱۹۸۴ را دقیقاً در تقابل با وضعیت فعلی کشورش قرار دهد و یادآوری کند که زندگی مردم انگلیس میتواند شکل دیگری هم باشد.
داستان ۱۹۸۴ حاصل بافته شدن دو روایت به یکدیگر است. یک روایت به رژیم توتالیتر برمیگردد و این که این رژیم چگونه حکومت را اداره میکند. روایت دوم که بر روایت اول سوار شده، داستان عاشقانه است که به خواننده کمک میکند حوصله به خرج دهد و با نویسنده تا پایان کتاب همراه بماند.
در رأس رژیم، فردی نشسته که ما در داستان او را با نام «برادر بزرگ» میشناسیم. او که کشور را در مسیر رشد و پیشرفت جلو میبرد، ابزارهای کنترلی فراوانی دارد که قدرتمندترین آنها تلهاسکرین یا صفحهٔ سخنگو است. این صفحه، چیزی شبیه تلویزیون است. با این تفاوت که فقط گیرنده نیست. بلکه فرستنده هم هست و مدام اوضاع و احوال مردم را برای حاکمیت گردآوری میکند:
وینستون با چرخاندن دکمهای صدا را کم کرد؛ ولی کلمات هنوز قابلتشخیص بودند. صدا و تصویر این دستگاه را که به آن «صفحهٔ سخنگو» میگفتند، میشد ضعیف و تار کرد؛ ولی راهی برای خاموش کردن کامل آن وجود نداشت.
[…] تا زمانی که وینستون در محدودهٔ دید دستگاه قرار داشت، هم تصویر و هم صدایش دریافت میشد. البته هیچ راهی وجود نداشت که بفهمی در فلان لحظهٔ خاص زیرنظر قرار داشتهای یا نه. همچنین هرگز نمیتوانستی سردربیاوری که پلیس افکار، چند بار و از چه طریقی، به تفتیش عقاید تو پرداخته است.
حتی اگر میگفتند همهٔ مردم را تمام وقت کنترل میکنند، چندان دور از ذهن نبود.
صفحهٔ سخنگو شب و روز گوش انسان را با ارایهٔ آمارهای مختلف کر میکرد. آمارهایی که ثابت میکردند مردم امروز غذا و لباس بیشتر، خانههای بهتر و خلاقیت بیشتری داشتند و مدت بیشتری عمر میکردند و ساعات کارشان کمتر شده بود و در ضمن سالمتر، بزرگتر، قویتر و شادتر بودند و بهنسبت مردم پنجاه سال پیش از سواد و هوش بیشتری برخوردار بودند.
نمونههایی از طرح جلد کتاب ۱۹۸۴ در دورههای مختلف (منبع)
چند جمله از کتاب ۱۹۸۴
اشاره به طرح کلی و مسیر داستان ۱۹۸۴ و پرداختن به سرنوشت قهرمان آن، شوق و لذت مطالعهٔ کتاب را کاهش خواهد داد. بنابراین صرفاً بخشهایی از کتابها را – بیآنکه به خط داستانی کلی اشاره کنیم – در ادامه میآوریم:
وزارت حقیقت – یا همان مینیترو در زبان نوین – بهطرز شگفتآوری در میان چشمانداز، خودنمایی میکرد. ساختمان عظیم هرمیشکل بهرنگ سفید که به صورت پلهپله تا ارتفاع سیصدمتر بالا رفته بود.
از جایی که وینستون ایستاده بود، سه شعار حزب را که بهنحوی موزون بر نمای سفید ساختمان بهطور برجسته نوشته بودند، بهراحتی میشد خواند:
جنگ، صلح است.
آزادی، بردگی است.
نادانی، توانایی است.
آنطور که میگفتند، وزارت حقیقت شامل سههزار اتاق در بالای طبقهٔ همکف و همین تعداد اتاق در زیرزمین بود. در تمام شهر لندن تنها سه ساختمان دیگر با این اندازه و شکل وجود داشت.
این چهار ساختمان، تمام عمارتهای اطراف را تحتالشعاع قرار داده بودند و از بالای عمارت پیروزی هر چهارتای آنها دیده میشد.
این ساختمانها محل استقرار چهار وزارتخانهای بودند که کل تشکیلات دولت بین آنها تقسیم شده بود: وزارت حقیقت که با اخبار، تفریحات، آموزش و هنرهای زیبا سروکار داشت؛ وزارت صلح که به امور جنگ میپرداخت؛ وزارت عشق که برقراری قانون و نظم را برعهده داشت و وزارت فراوانی که مسئول امور اقتصادی بود.
برنامهٔ دودقیقه ابراز تنفر روزبهروز تغییر میکرد؛ اما در هیچ جلسهای نبود که گلداشتاین چهرهٔ اصلی نباشد. او نخستین خیانتکار و اولین کسی بود که به یکپارچگی و وحدت حزب آسیب رسانده بود. تمام جرایم بعدی علیه حزب، همهٔ خیانتها، اعمال خرابکارانه، سنتشکنیها و انحرافها، از آموزههای او سرچشمه میگرفت.
او هنوز زنده بود و اینجا و آنجا مشغول توطئهچینی بود: شاید جایی در آن سوی دریا، تحت حمایت اربابان خارجیاش؛ شاید هم – آنگونه که گاهی شایع میشد – در مخفیگاهی در خود اوشنیا.
با وجودی که چیزی درون دفترچه نوشته نشده بود، ولی حتی مالکیت آن هم نوعی عمل خلاف محسوب میشد.
وینستون خیال داشت خاطرات روزانهاش را در آن یادداشت کند. این کار غیرقانونی نبود (در واقع هیچ کاری غیرقانونی نبود؛ چون هیچ قانونی وجود نداشت). اما اگر متوجه میشدند، بهطور حتم مجازات مرگ و یا حداقل بیستوپنج سال محکومیت در اردوگاه کار اجباری در انتظارش بود […].
با حروف ریز و مغشوشی نوشت: چهار آوریل، ۱۹۸۴.
به عقب تکیه داد. احساس درماندگی همهٔ وجودش را فراگرفت. حتی اطمینان نداشت که سال، سال ۱۹۸۴ باشد. از آنجا که تاحدی مطمئن بود سیونه سال دارد و باور داشت که سال تولدش ۱۹۴۴ یا ۱۹۴۵ بوده است، حدس میزد که باید حدود سال ۱۹۸۴ باشد؛ اما این روزها هیچ تاریخی را نمیشد بهطور دقیق و بدون یکیدوسال جابهجایی تعیین کرد.
بارها و بارها در راهپیماییها و تظاهرات حزب، او با آخرین توان خود فریاد زده و خواهان اعدام کسانی شده که نه نامشان را از قبل شنیده و نه حتی ذرهای از اتهاماتی را که به آنان نسبت میدادند، باور کرده بود.
[…] در جریان مراسم دو دقیقه ابراز تنفر، همیشه کسی بود که از همه بیشتر به گلداشتاین ناسزا میگفت. با اینکه تصور او دربارهٔ اینکه گلداشتاین کیست و چه افکاری دارد، بسیار مبهم بود. او از نسل بعد از انقلاب بود و جوانتر از آن بود که چیزی از مبارزات عقیدتی دههٔ پنجاه و شصت بهیاد داشته باشد.
یکبار که وینستون دربارهٔ جنگ با اوراسیا حرف میزد، جولیا با ذکر صریح این نکته که بهنظر او جنگ با اوراسیا حقیقت ندارد، وینستون را متعجب کرد. او معتقد بود، بمبهایی که هر روز نقاطی از لندن را به آتش میکشیدند، توسط خود دولت اوشنیا و فقط به منظور تداوم ترس و وحشت در مردم بر سر آنان ریخته میشد.
این فکر در واقع هرگز به فکر وینستون خطور نکرده بود.
[…] بهنظر جولیا داستانهایی هم که راجع به گلدشتاین و ارتش مخفی او میگفتند، فقط مهملبافیهایی بود که حزب برای مقاصد خود درست کرده بود و همه باید وانمود میکردند که به آن باور دارند.
نسخههایی از روزنامهٔ تایمز بود که بهدلیل تغییر صفآرایی سیاسی، یا اشتباه در پیشبینیهای برادر بزرگ بارها و بارها دوبارهنویسی شده بود و همچنان با داشتن تاریخ اصلی خود در بایگانی محفوظ بود و هیچ نسخهٔ دیگری که با آنها متناقض باشد، وجود نداشت. کتابها هم به همین ترتیب، جمعآوری، بازنویسی و بدون استثناء دوباره چاپ میشد، بدون اینکه حتی به تغییرات آن اقرار کنند.
[…] وینستون در همان حال که مشغول تنظیم دوبارهٔ ارقام مربوط به وزارت فراوانی بود، با خود اندیشید، این کار حتی سندسازی هم نیست. فقط جابهجا کردن یکسری پرتوپلا با یکسری پرتوپلاهای دیگر بود. بیشتر موضوعهایی که با آنها سروکار داشتن نه ارتباطی با دنیای واقعی داشتند، نه حتی ربطی به یک دروغ صریح. آمارهای اصلاحشده به اندازهٔ آمارهای اصلی واهی بودند.
صدایی جوان و پرانرژی گفت: «رفقا! توجه کنید رفقا! خبرهای خوبی برای شما داریم. در جبههٔ تولید به پیروزیهایی دست یافتهایم! گزارشهای تهیهشده در مورد تولید انواع کالاهای مصرفی نشان میدهد سطح معاش دستکم بیستدرصد نسبت به سال گذشته رشد داشته است. امروز صبح تعداد زیادی تظاهرات خودجوش در سراسر اوشنیا صورت گرفت. کارگران از کارخانهها و ادارات بیرون آمدند و در خیابانها رژه رفتند. آنها پرچمهایی در دست داشتند که حامل پیام قدردانی نسبت به برادر بزرگ بود و از رهبری خردمندانهٔ وی که زندگی نو و شادی برایشان فراهم کرده است، تقدیر میکردند.»
نام اولیهٔ کتاب ۱۹۸۴
البته این را هم باید بگوییم که اورول در تمام مدتی که این داستان را مینوشت، اسم «آخرین انسان اروپا» را برایش در نظر گرفته بود (همان عنوانی که بعداً گلاور برای زندگینامهٔ فرضی او به کار برد). اما در زمان انتشار، ناشر به دنبال اسم خاصتری بود و این شد که در نهایت اورول عدد ۱۹۸۴ را پیشنهاد کرد (+). امروز، با نگاهی به گذشته، میتوانیم بگوییم که اصرار ناشر بر تغییر نام کار درستی بوده است. ۱۹۸۴ فقط یک عدد نیست. به واژهای در زبان انگلیسی و بسیاری از زبانهای دیگر تبدیل شده است.
کافی است به تبلیغ معروف اپل برای مکینتاش فکر کنید که در سال ۱۹۸۴ منتشر شد و جملهٔ پایانی آن چنین بود: «اپل در ژانویهٔ ۱۹۸۴ مکینتاش را معرفی خواهد کرد و خواهید دید که ۱۹۸۴ شبیه ۱۹۸۴ نخواهد بود.»
پیام عدد ۱۹۸۴ چنان واضح بود که همه متوجه میشدند این تبلیغ کنایهای به IBM است و اپل میخواهد اقتدار این شرکت را برای همیشه بشکند.
این تبلیغ زیبا و خلاقانه، قطعاً یکی از نقاط درخشان کارنامهٔ اپل است. اما پیش از آن و بیش از آن، شاهدی بر موفقیت اورول است که توانست یک «عدد» را به «کلمات» زبان انگلیسی بیفزاید.
نکاتی دربارهٔ حاشیهها و نقد کتاب ۱۹۸۴
برای مشاهدهٔ متن کامل این مطلب کافی است (بدون پرداخت هرگونه هزینه) در سایت متمم ثبت نام کنید. پس از ثبتنام به تعداد قابلتوجهی از درسهای متمم دسترسی پیدا خواهید کرد نمونهٔ آنها را میتوانید از طریق لینک زیر ببینید:
البته اگر بخواهید به همهٔ درسهای متمم دسترسی داشته باشید، لازم است حق اشتراک بپردازید.
ثبت نام رایگان تجربهٔ متممیها
عناوین زیر تعدادی از درسهای مختص اعضای ویژه متمم هستند:
مدیریت کسب و کار (MBA) | توسعه فردی
فنون مذاکره | خودشناسی | شخصیت شناسی
مسیر شغلی | کوچینگ | مشاوره مدیریت
بهترین ترجمه کتاب ۱۹۸۴
همانطور که میدانید، در مورد چنین کتابهایی که بازار از آنها استقبال کرده و ترجمههای متعدد دارند، همواره چالش یافتن و انتخاب بهترین ترجمه وجود دارد. طی چند دههٔ اخیر ترجمههای متعددی از کتاب ۱۹۸۴ اورول به بازار عرضه شدهاند.
قدیمیترین ترجمه متعلق به آقای صالح حسینی است. ایشان از مترجمان پیشکسوت کشورمان هستند و آثار فاخر و ارزشمند بسیاری را به زبان فارسی ترجمه کردهاند.
اما از آنجا که چند دهه از این ترجمه گذشته، نثر آن اندکی با نثر امروز ما فاصله دارد و ممکن است برای خوانندهای که متنهای کلاسیک کمتری خوانده یا دایرهٔ لغاتش چندان گسترده نیست، کمی دشوار باشد.
دهها ترجمهٔ دیگر هم طی این سالها به بازار عرضه شدهاند که هر یک نقاط قوت و ضعف خود را دارند.
ما تمام جملههای فارسی را که در این متن آمده از ترجمهٔ آقای حمیدرضا بلوچ نقل کردهایم که به همت انتشارات مجید به بازار عرضه شده است. در عین حال، اگر دوستان عزیز متممی ترجمههای دیگر را هم خواندهاند و آنها را مناسب میدانند، خوشحال میشویم آنها را زیر همین درس بیاورند و اگر توانستند و راغب بودند زحمت مضاعفی را تحمل کنند، ممنون میشویم یک یا دو نمونه از جملهها و پاراگرافها را که در متن درس آمده، از نسخهٔ ترجمهٔ خودشان بیاورند تا مقایسه امکانپذیر باشد.
خلاصه مشخصات کتاب ۱۹۸۴
عنوان | کتاب ۱۹۸۴ |
عنوان فرعی و توضیحات | با مقدمهٔ اریک فروم |
نویسنده | جورج اورول |
مترجم | حمیدرضا بلوچ |
ناشر | انتشارات مجید |
تعداد صفحات | ۲۸۸ |
سایر کتابهای نویسنده | قلعه حیوانات |
دستهبندی کتاب | پاراگراف فارسی | کتاب های داستانی | کمونیسم |
شابک | ۹۷۸۹۶۴۴۵۳۰۶۴۷ |
خرید کتاب | خرید و دانلود کتاب قلعه حیوانات – بلوچ (طاقچه) |
ترجمه های دیگر | کتاب ۱۹۸۴ ترجمه صالح حسینی – انتشارات نیلوفر |
?کتاب یک حکومت کوتاه و رعبآور نوشتهٔ جورج ساندرز هم فضای مشابهی دارد. میتوانید چند جمله از این کتاب را مرور کنید: یک حکومت کوتاه و رعبآور
?ما یک بار در پاراگراف فارسی متمم به کتاب دنیای قشنگ نو نوشتهٔ آلدوس هاکسلی هم – در حد نقل چند جمله و پاراگراف منتخب – پرداختهایم. فضای کتاب هاکسلی و اورول از نظر نگاه منفی و بدبینانه به آینده به هم شبیه است و منتقدان ادبی معمولاً عادت دارند این دو کتاب را با هم و در کنار هم بررسی کنند.
کتابهای داستانی که تا کنون در پاراگراف فارسی معرفی شدهاند
- کتاب ۱۹۸۴ جورج اورول | چند نکته درباره تحلیل و نقد کتاب ۱۹۸۴
- کتاب فرمین موش کتابخوان
- جملات زیبا از کتاب طاعون | آلبر کامو
- کتاب شوکران شیرین | اسدالله امرایی | داستان سوزنبان
- جملاتی از کتاب کوری | ژوزه ساراماگو
- مردی به نام اوه | کتابی نوشته فردریک بکمن
- پمپ بنزین (ایتالو کالوینو)
- روتا سپتیس – مثل نمک برای دریا
- کتاب درک یک پایان (جولین بارنز)
- کتاب یادداشتهای کشتیرانی (آنی پرو)
- جملاتی از کتاب خداحافظ گاری کوپر | نوشته رومن گاری
- چراغها را من خاموش میکنم | زویا پیرزاد
- وداع با اسلحه | نوشتهی ارنست همینگوی
- کتاب دنیای قشنگ نو | آلدوس هاکسلی
- کتاب سولاریس و چند پاراگراف از آن
- جملاتی از کتاب تبصره ۲۲ نوشته جوزف هلر
- جملاتی از کتاب جزء از کل – استیو تولتز (پاراگراف فارسی)
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
سوالهای پرتکرار دربارهٔ متمم
متمم مخففِ عبارت «محل توسعه مهارتهای من» است: یک فضای آموزشی آنلاین برای بحثهای مهارتی و مدیریتی.
برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید به صفحهٔ درباره متمم سر بزنید و فایل صوتی معرفی متمم را دانلود کرده و گوش دهید.
فهرست دوره های آموزشی متمم را کجا ببینیم؟
هر یک از دوره های آموزشی متمم یک «نقشه راه» دارد که مسیر یادگیری آن درس را مشخص میکند. با مراجعه به صفحهٔ نقشه راه یادگیری میتوانید نقشه راههای مختلف را ببینید و با دوره های متنوع متمم آشنا شوید.
همچنین در صفحههای دوره MBA و توسعه فردی میتوانید با دوره های آموزشی متمم بیشتر آشنا شوید.
هزینه ثبت نام در متمم چقدر است؟
شما میتوانید بدون پرداخت پول در متمم به عنوان کاربر آزاد عضو شوید. اما به حدود نیمی از درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. پیشنهاد ما این است که پس از ثبت نام به عنوان کاربر آزاد، با خرید اعتبار به عضو ویژه تبدیل شوید.
اعتبار را میتوانید به صورت ماهیانه (۱۶۰ هزار تومان)، فصلی (۴۲۰ هزار تومان)، نیمسال (۷۵۰ هزار تومان) و یکساله (یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان) بخرید. لطفاً برای اطلاعات بیشتر به صفحه ثبت نام مراجعه کنید.
آیا در متمم فایل های صوتی رایگان هم برای دانلود وجود دارد؟
مجموعه گسترده و متنوعی از فایلهای صوتی رایگان در رادیو متمم ارائه شده که میتوانید هر یک از آنها را دانلود کرده و گوش دهید.
همچنین دوره های صوتی آموزشی متنوعی هم در متمم وجود دارد که فهرست آنها را میتوانید در فروشگاه متمم ببینید.
با متمم همراه شوید
آیا میدانید که فقط با ثبت ایمیل و تعریف نام کاربری و رمز عبور میتوانید به جمع متممیها بپیوندید؟
نویسندهی دیدگاه : هیوا
من این کتاب رو ده پونزده سال پیش با ترجمه آقای بلوچ خواندم و به نظرم ترجمه خوبی بود. در بعضی از نسخهها، بخشهایی از کتاب سانسور شده. اتفاقاً اینها مربوط به همان اعمال ممنوعهای هستند که از نظر برادر بزرگ و دیکتاتور، ممنوع بودند. از جمله بخش مربوط به دیدار وینستون با معشوقهاش.
همونطور که اریک فروم در آخر کتاب اشاره کرده، وقتی چنین کتابی میخونیم، تاسف برانگیزست که فکر کنیم یک کتابی هست در مورد یک زمان و مکانی دیگری و اشارههای اون به زمان و مکان خودمون رو درک نکنیم.
توی کتاب میخونیم که یکی از شعارهای حزب، این بود: جنگ، صلح است. ممکن است حزب دیگری بگوید جنگ، دفاع است.
شعار دیگه حزب این بود: آزادی، بردگی است. ممکن است حزب دیگری بگوید، آزادی، بیبند و باری یا برهنگی است.
و به قول جورج اورول، دوگانهباوریهای زیاد دیگری که درستی آنها به بخشی از مردم هم قبولانده شده.
تلاش برای تغییر معنای کلمات هم همین را نشان میدهد. فیتلر میشود صیانت؛ عشق میشود ازدواج و نکاح؛ رقص میشود فحشا؛ رفاه میشود قناعت و مقاومت و موارد بسیار دیگر که مهمتر و پنهانتر هستند.