Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Menu
دوره آموزشی هدف گذاری (کلیک کنید)


شعر رقص چوبی | از کتاب اوهام یک مهاجر | کارلوس دروموند د آندراده


اوهام یک مهاجر

کارلوس دروموند د آندراده (Carlos Drummond de Andrade) از شاعران و نویسندگان شناخته‌شدهٔ برزیل است. آندراره در رشتهٔ داروسازی تحصیل کرده بود و بخش بزرگی از عمرش را – که از سال ۱۹۰۲ آغاز شد و در ۱۹۸۷ به پایان رسید – به کارمندی دولت گذراند. اما برزیل و جهان، او را با شعرش می‌شناسند.

ریچارد زنیت (Richard Zenith) یکی از مشهورترین مترجمان اشعار او به انگلیسی، آندراره را «چهرهٔ پیشتاز مدرنیسم برزیلی» توصیف می‌کند که «عده‌ای او را بزرگترین شاعر برزیل می‌دانند.»

آندراده از سال ۱۹۳۰ تا ۱۹۸۷ شعرهای بسیاری را منتشر کرد و می‌توان گفت تقریباً شش دهه شعر سرود. اگرچه عده‌ای معتقدند که آخرین شعرهای او لزوماً بهترین شعرهایش نیستند (این را زنیت در مقدمه‌ای که بر ترجمهٔ اشعار آندراده نوشته می‌گوید. ولی ما آن‌طور که در کتاب بازی بخت خوانده‌ایم می‌دانیم که اساساً این انتظار که آخرین آثار هنرمندان بهترین آثارشان باشد، از همان ابتدا انتظاری نادرست و بی‌پایه است).

این بار در پاراگراف فارسی متمم دو شعر از شعرهای او را – به همراه بریده‌هایی از دو شعر دیگر – آورده‌ایم. این بریده‌ها از کتاب اوهام یک مهاجر انتخاب شده‌اند؛ گزیده‌‌ای از اشعار آندراده که زحمت ترجمه آن‌ها بر عهده خانم ملیحه بهارلو بوده و به همت #نشر چشمه به بازار عرضه شده است.

شعرهای زیبای دیگری هم در کتاب هستند، اما منطقِ استفادهٔ منصفانه (Fair Use) حکم می‌کند که بیشتر از این از کتاب نقل نکنیم (استفادهٔ منصفانه یعنی استفاده‌ای آن‌قدر محدود که فرد از اصل اثر بی‌نیاز نشده و به تهیه و خواندن اصل اثر ترغیب شود).

رقص چوبی

ژوآ عاشق ترزایی بود که ریموندو را دوست داشت.
همان ریموندو که عاشق ماریایی بود که ژوآکیم را دوست داشت.
ژواکیمی که عاشق لیلی بود،
همان لیلی‌ای که هیچ‌کس را دوست نداشت.
ژوآ رفت آمریکا،
ترزا به صومعه رفت،
ریموندو در تصادف مُرد،
ماریا آن‌قدر ازدواج نکرد تا پیر شد،
ژواکیم خودش را کُشت
و لیلی با جی.‌ فرناندز پینتو ازدواج کرد،
جی.‌ فرناندز پینتویی که اصلاً در داستان نبود.

زمان

نابغه‌ای بود آن که
به بخش‌بخش کردنِ زمان اندیشید
و هر بخش را سالی نامید.
فکر خوبی بود
برای کشاندن امید ساختگی تا آخر راه.

دوازده ماه برای هر کس کافی است
تا خسته و تسلیم شود.

بعد، دوباره، معجزهٔ نو شدن می‌آید و
تغییر سرنوشت.
عدد دیگری انتخاب می‌کنیم
با این امید که از حالا به بعد، همه‌چیز فرق خواهد کرد.

باقی‌مانده (قسمتی از شعر)

از هر چیزی، کمی باقی می‌ماند.
از ترس من، از نفرت تو،
از فریادهای سرکوب‌شده،
از گل سرخ،
کمی باقی می‌ماند.

کمی از روشنایی
درون کلاه باقی می‌ماند.
در چشم‌های آدم بدطینت،
کمی مهربانی باقی می‌ماند،
فقط کمی.

از گردوخاکی که روی کفش سفیدت نشست
کمی باقی می‌ماند.
از لباس‌هایت کمی باقی می‌ماند،
چند تکه‌پارهٔ ژنده،
چند تکهٔ خیلی کوچک.

… از هر چیزی کمی باقی می‌ماند.
کمی از شکل چانهٔ تو
در چانهٔ دخترت باقی می‌ماند…

سپیده‌دم (قسمتی از شعر)

خرابی از حد گذشته بود.
هیچک‌س نمی‌دانست دنیا دارد به آخر می‌رسد
(به‌جز بچه‌ای که حدس زده بود، ولی سکوت کرده بود).

کتاب اوهام یک مهاجر هم به شکل فیزیکی و هم در نسخهٔ دیجیتال عرضه شده و نسخهٔ دیجیتال آن در سایت‌های طاقچه و فیدیبو موجود است (ما نسخهٔ دیجیتال را در دسترس داشتیم).

تذکر یک ضعف در کتاب اوهام یک مهاجر

نکته‌ای که می‌خواهیم در این‌جا تأکید کنیم، برای دوستان متممی تازه نیست. اما تا روزی که همهٔ عزیزان در صنعت نشر با این قاعده – که پایهٔ نشر است – آشنا شوند، ناگزیریم آن را تکرار و یادآوری کنیم.

زمانی که یک کتاب ترجمه می‌شود، باید مشخص باشد از چه نسخه‌ای ترجمه شده است. در شناسنامهٔ کتاب اوهام یک مهاجر،‌ هیچ اشاره‌ای به این نکته نشده و صرفاً به «گردآوری اشعار» اشاره شده است. ترجمه‌های بسیار متنوعی از اشعار آندراده به زبان انگلیسی وجود دارد. کتاب Multitudinous Heart (ریچارد زنیت) یکی از این‌ ترجمه‌هاست. اما جان نیست (John Nist) هم شعرهایی از آندراده را ترجمه کرده است. الیزابت بیشاپ (Elizabeth Bishop) هم تعدادی از شعرهای او را ترجمه کرده. مارک استرند (Mark Strand) هم ترجمه‌هایی از اشعار او عرضه کرده و توماس کولچی (Thomas Colchie) هم بخش‌هایی از آثار او را ترجمه کرده است.

وقتی ما اشعاری را که کسی به انگلیسی ترجمه کرده از انگلیسی به فارسی ترجمه می‌کنیم و نام مترجم انگلیسی یا کتاب یا منبع (حتی اگر از وب برداشته‌ایم)‌ را نمی‌گوییم، عملاً به یکی از پدیدآورندگان اثر اشاره نکرده‌ایم. و نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم کسی به حقوق مترجم فارسی – که خود به حقوق مترجم انگلیسی توجه نکرده – توجه کند.

این موضوع خصوصاً وقتی جدی‌تر می‌شود که در مقدمه به جزئی‌ترین رویدادهای زندگی شاعر هم اشاره می‌شود (البته برای زندگی شاعر هم هیچ منبعی گفته نشده است). منطقی نیست در مقدمهٔ یک کتاب آن‌‌قدر وارد جزئیات شویم که بگوییم «شایعه است که بین شاعر و خانم بیشاپ رابطه‌ای بوده» اما بیشاپ گفته که «نه فلان شب فقط دست مرا بوسید». اما بعد از این همه اشاره به جزئیات در شب تاریک – که بدون هرگونه منبع نقل شده – برایمان مهم نباشد که بگوییم کار چه کسی را ترجمه و در روز روشن به مردم عرضه کرده‌ایم.

امیدواریم در چاپ‌های بعدی این نقص برطرف شود تا خواننده از مطالعهٔ این اثر بیشتر بهره ببرد.

پیشنهاد عضویت در متمم

دوست عزیز.

شما با عضویت رایگان به عنوان کاربر آزاد متمم (صرفاً با تعیین نام کاربری و کلمه‌ی عبور) می‌توانید به حدود نیمی از چند هزار درس متمم دسترسی داشته باشید.

همچنین در صورت تمایل، با پرداخت هزینه عضویت، به همه‌ی درس‌های متمم دسترسی خواهید داشت. فهرست برخی از درس‌های مختص کاربران ویژه متمم را نیز می‌توانید در اینجا ببینید:

 فهرست درس‌های مختص کاربران ویژه متمم

از میان درس‌هایی که در فهرست بالا آمده است، درس‌های زیر از جمله پرطرفدارترین‌ موضوعات هستند:

دوره MBA  |  مذاکره  |  کوچینگ  |  توسعه فردی

فنون مذاکره  |  تصمیم گیری  |  مشاوره مدیریت

تحلیل رفتار متقابل  |  تسلط کلامی  |  افزایش عزت نفس

چگونه شاد باشیم  |  هوش هیجانی  |  رابطه عاطفی

خودشناسی  |  شخصیت شناسی  |  پرورش کودکان هوشمندتر

اگر با فضای متمم آشنا نیستید و دوست دارید درباره‌ی متمم بیشتر بدانید، می‌توانید نظرات دوستان متممی را درباره‌ی متمم بخوانید و ببینید متمم برایتان مناسب است یا نه. این افراد کسانی هستند که برای مدت طولانی با متمم همراه بوده و آن را به خوبی می‌شناسند:

      شما تاکنون در این بحث مشارکت نداشته‌اید.  

     تعدادی از دوستان علاقه‌مند به این مطلب:    حمیدرضا مهاجر ، رضا شعبانی راد ، علیرضا ، شهاب مخلص گرامی ، شهرزاد

 

برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)

متمم چیست و چه می‌کند؟ (+ دانلود فایل PDF معرفی متمم)
چه درس‌هایی در متمم ارائه می‌شوند؟
هزینه ثبت‌نام در متمم چقدر است؟
آیا در متمم فایل‌های صوتی رایگان هم برای دانلود وجود دارد؟

۱۸ نظر برای شعر رقص چوبی | از کتاب اوهام یک مهاجر | کارلوس دروموند د آندراده

    پرطرفدارترین دیدگاه به انتخاب متممی‌ها در این بحث

    نویسنده‌ی دیدگاه : محمدرضا شعبانعلی

    زهرا جان. چقدر این نکته‌ای که دربارهٔ ترجمه گفتی، و همهٔ ما هم به نوعی تجربه‌اش کردیم، مهمه.

    من این بخت رو داشته‌ام تقریباً هر وقت قرار بوده متنی رو از زبانی به زبان دیگه ببرم، در کارهای غیرداستانی و اغلب علمی بوده. و در این نوع ترجمه‌ها اولویت اینه که پیام منتقل بشه. به خاطر همین، دست مترجم اندکی بازتره. 

    اما همیشه فکر می‌کنم در عالم ادبیات و به‌ویژه شعر، چقدر انتخاب روش درست ترجمه سخته. اگر خیلی وفادار به متن باشی، فُرم خوب در نمیاد. اگر خیلی وفادار به فُرم باشی، پیام خوب منتقل نمی‌شه.

    در دوران جوانی من این جملهٔ یفتوشنکو خیلی نقل می‌شد که «ترجمه مثل زن می‌ماند: یا زیباست و وفادار نیست یا وفادار است و زیبا نیست.»

    این روزها چنین جمله‌‌هایی قابل‌نقل نیست. هم به‌خاطر جنسیت‌زدگی، هم منطق غلط پشتش و هم حساسیت‌های کلامی که - به درستی - داره رواج پیدا می‌کنه.

    اما حداقل معنای این جمله برای من این بوده که ظاهراً‌ دوگانهٔ زیبایی-وفاداری در ترجمه، چالش بسیاری از اهل ادبیات بوده.

    تو که رشته‌ات ادبیاته و زندگیت با این موضوع‌ها گره خورده. اما من به عنوان یک آدم خارج از ادبیات، اولین بار که ترجمه‌های فیتزجرالد از خیام رو دیدم، عمیقا‌ً حس کردم که مترجم، گاهی برای این‌که به پیام - حالا با هر برداشتی که خودش داشته - وفادار بمونه، چقدر ناگزیر از کلمات فاصله می‌گیره.


    سال‌های اخیر، به‌ندرت می‌تونم کتاب‌های فارسی علوم انسانی و مدیریت رو بخونم (این به معنای این نیست که زبان انگلیسیم عالیه. بلکه معناش اینه که زبان فارسی استفاده‌شده در اغلب این آثار رو درک نمی‌‌کنم). از اون‌جا که مثل هر آدم دیگه‌ای مطالعه در زبان مادری خودم رو ترجیح می‌دم، همیشه به این مشکل فکر می‌کنم. معتقدم یکی از علت‌ها وفاداری افراطی مترجم به کلمات متن اصلیه. انگار مترجم نمی‌خواد یا جرئت نمی‌کنه از کلمات اصلی فاصله بگیره. چون ناگزیر باید به نقدهای بسیاری جواب بده.

    اما اگر دقیقاً‌ کلمه به کلمه ترجمه کنه، کسی بهش گیر نمی‌ده. یا حداقل می‌تونه یه دفاع سرسری بکنه و بگه: بالاخره متن اصلی همینه. چیکار کنم؟

    یه جایی توی مقدمهٔ همین کتاب هم با سوالی از همین دست روبه‌رو شدم که دلم می‌خواد برات بگم.

    مترجم در مقدمه با اشاره به نصب تندیس شاعر در یکی از سواحل ریو دو ژانیرو می‌گه:

    مشهور است که آن نقطه مکان موردعلاقهٔ شاعر در پیاده‌روی عصرانه‌اش بوده است. روی نیمکتی که مجسمه روی آن ساخته شده جملهٔ مشهور آندراده دربارهٔ ریو حک شده است: «شهری بود نوشته‌شده به دریا.»

    جملهٔ آندراده در پرتغالی اینه: ٰE no mar estava escrita uma cidade

    انگلیسیش رو ظاهراً دو جور میشه ترجمه کرد. یکی اینه که (کلمه به کلمه از روی دیکشنری)
    And in the sea was written a city

    سفارت برزیل در لندن جمله رو به زیبایی این‌طور ترجمه کرده (منبع):
    There was a city written into the sea

    اکثر منابع هم این ترجمهٔ دوم رو نقل کرده‌ان. حدسم اینه که مترجم هم همین جمله رو دیده باشه. اگرچه خودش اصلاً‌ نگفته چی رو کجا دیده.

    و جمله رو اون‌جور که بالاتر آوردم ترجمه کرده: شهری بود نوشته شده به دریا.

    توی انگلیسی write into یه معنای دومی غیر از معنای تحت‌اللفظیش هم داره و اون اضافه شدن چیزی به متن یک توافق یا قرارداده. در واقع: گنجانده شدن X در قرارداد Y. معنای تلویحیش میشه اینه که اگر چه X از اول بخشی از Y نبوده، اما الان در دل اون نشسته و جزئی از اونه.

    این توضیح من، با ترجمهٔ تحت‌اللفظی جملهٔ پرتغالی هم هم‌خوان‌تره. 

    داشتم با خودم فکر می‌کردم اگر من مترجم این جمله بودم، به جای «شهری بود نوشته‌شده به دریا» چی می‌نوشتم؟ چون به نظرم این جمله در فارسی مفهوم نیست (از طرفی چون ترجمهٔ واژه‌به‌واژه است، کمترین ریسک نقد رو برای مترجم داره).

    احتمالاً‌ اگر من بودم می‌گفتم: شهری بود «نشسته در دامن دریا»
    و حدس می‌زنم با این ترجمه، اگر چه جمله برای مخاطب فارسی‌زبان کاملاً آشنا و فارسیه، باید این رو هم تحمل می‌کردم که هر روز یه عده بگن این ترجمهٔ اون نیست.
    و البته این واقعیت رو هم باید بپذیریم که اگر وارد این بازی بشیم، تعیین نقطهٔ بهینه ساده نیست. یعنی چقدر حق داریم از خودمون، کلمات و عبارات رو در ترجمه بگنجونیم و به جای نویسنده - که پیش ما نیست - دربارهٔ متن اون تصمیم بگیریم؟

     

     
    تمرین‌ها و نظرات ثبت شده روی این درس صرفاً برای اعضای متمم نمایش داده می‌شود.
    .