کلمات انگلیسی پرکاربرد در کتاب‌های مختلف

فرض کنید کل کتاب‌های فارسی منتشر شده طی سال‌های ۱۳۰۰ تا ۱۴۰۰ را جمع کنیم. در این حالت می‌توان گفت ما پیکرهٔ ادبیات مکتوب یک قرن را جمع کرده‌ایم و اکنون می‌توانیم بررسی‌های آماری روی آن انجام دهیم.

فرض کنید کل روزنامه‌های منتشر شده از سال ۱۳۵۷ تا کنون را کنار هم قرار دهیم و کلمه‌های پرتکرار آن‌ها را بیابیم. این مجموعه بسیار کوچک‌تر از کل آثار مکتوب یک قرن است. اما بررسی آن هم‌چنان می‌تواند آموزنده و جذاب باشد.

می‌توانیم تمام آثار یک نویسنده را کنار هم بگذاریم و پیکره‌ای از زبان و نگارش و کلمات او به دست آوریم. در این‌جا باز هم گسترهٔ مطالعه را کوچک‌تر کرده‌ایم. اما دستاوردها هم‌چنان می‌توانند مفید باشند.

می‌شود یک کتاب مرجع را در یک حوزه، مثلاً مدیریت منابع انسانی یا بازاریابی، انتخاب کنیم و کلمات آن را بررسی کنیم. پیکرهٔ مورد بررسی در این‌جا بسیار کوچک شده است. اما هنوز هم با بررسی همین پیکرهٔ کوچک می‌توان نتایج مفید و جالب توجهی به دست آورد. قدیمی‌ترین نمونهٔ این نوع تحلیل‌های پیکره در مورد کتابهای دینی انجام شده است. مثلاً محققان بسیاری به شمارش کلمات قرآن پرداخته و گزارش‌هایی در این زمینه منتشر کرده‌اند.

آشنایی با کلمات کلیدی در یک حوزه

وقتی کلمات پرتکرار در یک کتاب مدیریت بازاریابی را بررسی می‌کنید، طبیعتاً با کلیدی‌ترین کلمات و مفاهیم مدیریت بازاریابی آشنا می‌شوید. به شکل مشابه، با بررسی کتابی که در زمینهٔ عزت نفس یا هوش هیجانی نوشته شده، می‌توانید تصویری کلی – و البته مبهم – از فضای عزت نفس یا هوش هیجانی به دست آورید و متوجه شوید که هر یک از این موضوعات بیشتر روی چه مفاهیمی متمرکز می‌شوند.

افزایش اعتماد به نفس برای مراجعه به کتابهای انگلیسی

خواندن کتاب‌های انگلیسی برای کسانی که زبان انگلیسی‌شان قوی نیست، سخت و خسته‌کننده است. این نکته بدیهی است و همه آن را می‌دانیم.

اما ماجرا این‌جاست که این کار علاوه بر سخت و خسته‌کننده بودن، برای بعضی از ما «ترسناک» هم شده است. به شکلی که حتی جرئت نمی‌کنیم نیم‌نگاهی به داخل این کتاب‌ها بیندازیم.

دیدن چند صد کلمهٔ پرکاربرد این کتاب‌ها می‌تواند نقطهٔ شروع خوبی باشد.

اگر معنی کلمه‌ها را بدانید، ترس‌تان کمتر می‌شود و اگر ندانید، کمی وقت گذاشتن برای آشنایی با این کلمات و مأنوس بودن با آن‌ها می‌تواند نقطهٔ شروع خوبی برای ورود به جهان آن کتاب باشد.

افزایش دامنه لغات انگلیسی

حتی اگر به خواندن کتاب‌های انگلیسی عادت دارید، هم‌چنان ممکن است بعضی از واژه‌های پرکاربرد یک کتاب برایتان ناآشنا باشد.

پس می‌توانید با مرور فهرست کلمات، دو یا سه یا پنج کلمهٔ تازه و ناآشنا را پیدا کرده و معنای آن‌ها را جستجو کنید و کمی درباره‌شان بخوانید.

آشنایی با دغدغه‌ها و نوع نگرش نویسندگان

فرض کنید دو نویسنده در حوزهٔ بازاریابی محتوایی را با هم مقایسه می‌کنید و می‌بینید که در صدر فهرست کلمات پرکاربرد یکی از آن‌ها واژه‌های Audience و Educate و Message قرار دارد.

نویسندهٔ دیگر هم از این کلمات استفاده کرده است. اما چون تعداد استفاده کمتر بوده، در بخش بالایی فهرست کلمات با واژه‌هایی مانند Like و Comment و Share روبه‌رو می‌شوید.

احتمالاً می‌توانید در همین مرحله، حدس اولیه‌ای در مورد تفاوت نگرش دو نویسنده داشته باشید.

یکی از ده کلمهٔ پرکاربرد پورتر، Competition است. در حالی که این کلمه در صد کلمهٔ پرکاربرد میتزبرگ هم حضور ندارد.

به شکل مشابه، کلمه‌های Society و Organ در صدر فهرست کلمات پیتر دراکر قرار دارند. در حالی که Negotiation را به سختی می‌توانید در نوشته‌های او بیابید.

این نوع بررسی‌ها به شکل کور ممکن است گمراه‌کننده باشند. اما اگر آشنایی اولیه‌ای با یک نویسنده داشته باشید و بخش‌هایی از آثار او را خوانده باشید، چنین فهرست‌هایی می‌توانند نطفهٔ ایده‌های تازه‌ای باشند و به شفاف‌تر شدن تصویر آن نویسنده در ذهن شما کمک کنند.

تشخیص شبکه ارتباطی یک نویسنده و افراد تأثیرگذار بر او 

وقتی در بررسی یک کتاب می‌بینید اسم چند نفر بسیار زیاد تکرار شده و در ردیف کلمات پرتکرار قرار گرفته است،‌ می‌توانید نتیجه بگیرید که آن افراد می‌توانند سرنخ مناسبی برای مطالعهٔ بیشتر باشند.

اسامی پرتکرار افراد می‌تواند شبکهٔ دوستی یک نویسنده را آشکار کند. یا می‌تواند نشان دهد که از مقالات و کتاب‌ها و حرف‌های چه کسانی بیشتر الهام گرفته و استفاده کرده است.

حتی اگر نویسنده‌ای به خاطر نقد فردی دیگر، بارها و بارها به نام او اشاره کند، می‌توان نتیجه گرفت که برای درک بهتر حرف‌ها و نقدهای این نویسنده، باید به سراغ آثارِ طرفِ نقد او هم بروید.

پس در هر صورت، فراوانی تکرار اسامی خاص، فرصتی برای بررسی‌های بیشتر و مطالعهٔ عمیق‌تر است.

تشخیص سلسله مراتب اولویت‌های یک نویسنده

دنیل گلمن در کتاب هوش هیجانی خود، کلمهٔ کودک و کودکان را تقریباً بیش از هر کلمهٔ دیگری به کار برده است. جالب این‌جاست که واژه‌هایی مثل همسر و همکار، کاربرد بسیار کمتری در کتاب او داشته‌اند. پس می‌توان نتیجه گرفت که دغدغهٔ گلمن در این کتاب، چندان روی محیط کار و روابط همسران متمرکز نبوده است. چنان‌که دیده‌ایم بعداً این موضوعات را در قالب کتاب‌ها و مقالات دیگری بررسی کرده است.

Research یکی از بیست کلمهٔ پرکابرد کاتلر است؛ حتی بیشتر از Management و Strategy. از همین نکتهٔ ساده می‌توان نتیجه گرفت که کاتلر ترجیح می‌دهد به جای بنا نهادن بازاریابی بر قضاوت‌های،  این دانش را روی پایه‌ای از تحقیقات و مطالعات رسمی دانشگاهی قرار دهد.

رابینز در کتاب رفتار سازمانی خود، کلمهٔ Women را بسیار بیشتر از Men به کار برده است. فاصلهٔ این دو کلمه آن‌قدر زیاد است که نمی‌توان آن را به تصادف نسبت داد.

بنابراین می‌توان گفت یکی از دغدغه‌های رابینز در مدیریت رفتار سازمانی، وضعیت زنان و چالش‌های آن‌ها در محیط کار است.