چند جمله از دان دلیلو
دان دلیلو (Don DeLillo) برای خوانندگان ایرانی چندان ناشناخته نیست.
کتابهای متعددی از دلیلو تا کنون به فارسی ترجمه شدهاند که از جملهی آنها میتوان به مرد در حال سقوط، بادی آرتیست، نقطهی امگا و مائوی دوم اشاره کرد.
یکی از مطرحترین رمانهای او هم White Noise است که در فارسی با دو عنوانِ نویز سفید و برفک ترجمه شده است.
دلیلو کارش را با نوشتن متن (کپی رایتینگ) برای آژانس تبلیغاتی اوگیلوی آغاز کرد و تا سالها به عنوان یک نویسندهی مطرح شناخته نمیشد.
او شهرتش را بعد از سال ۱۹۸۵ با انتشار رمان وایت نویز کسب کرد و بعد از آن، کتابهایش معمولاً در فهرست کتابهای پرمخاطب و پرفروش قرار داشته است.
دلیلو حدود ۲۵ جایزه معتبر بینالمللی در حوزه ادبیات دریافت کرده و از این منظر، تعداد کمی از نویسندگان زندهی معاصر با او قابل مقایسه هستند.
دان دلیلو تقریباً تمام عمرش را با کلمات گذرانده است؛ زمانی با نوشتن شعارهای تبلیغاتی و زمانی دیگر با رمانهای ادبی.
به همین علت با کلمه و کلام، اُنسِ فراوان دارد و جدا از رمانهایش، حرفها و اظهار نظرهای فراوانی از او در مورد ادبیات، رمان، کلمات و نوشتن، در قالب مقاله و مصاحبه و سخنرانی منتشر شده است.
به علت جنس و موضوع مدرنِ رمانهایش، معمولاً ناپیوستگیهای فراوانی در آنها مشاهده میشود و خواننده باید برای حفظ تمرکز و پیگیری روند داستانها، بیش از حد متعارف تلاش کند.
با این حال، قدرت او در تنظیم، ترکیب و نوشتن جملهها باعث میشود که حتی خواندن بخشهای پراکنده و کوتاه نوشتههایش هم، لذتبخش باشد.
این بار در پاراگراف فارسی متمم، چند جمله از دان دلیلو را با هم مرور میکنیم:
دوست عزیز.
این مطلب برای کاربران آزاد متمم در نظر گرفته شده است.
با عضویت به عنوان کاربر آزاد متمم، حدوداً به نیمی از کل درسهای متمم دسترسی پیدا میکنید.
همچنین با فعال کردن اشتراک ویژه به درسهای بسیار بیشتری دسترسی پیدا میکنید که میتوانید فهرست آنها را در اینجا ببینید:
فهرست درسهای مختص کاربران ویژه متمم
البته از میان درسها و مطالب مطرح شده، ما فکر میکنیم شاید بهتر باشد ابتدا مطالعهی مباحث زیر را در اولویت قرار دهید:
چند تذکر درباره بخش معرفی کتاب
متمم سایت فروش کتاب نیست. و جز کتاب «از کتاب» محمدرضا شعبانعلی - که خود متمم آن را منتشر کرده - صرفاً به معرفی، بررسی و نقد کتاب میپردازد.
صِرف معرفی کتاب در متمم لزوماً به معنای تأیید محتوای آن کتاب نیست. پس حتماً متن معرفی را کامل بخوانید. ممکن است نقاط ضعف برخی کتابها پررنکتر از نقاط قوتشان باشد.
معرفی کتاب در متمم لزوماً به این معنا نیست که آن کتاب جزو منابع تدوین درسها بوده است (مگر این که صریحاً به این نکته اشاره شده باشد). در باقی موارد صرفاً ممکن است با هدفی مشخص (نقل یک مطلب از کتاب، نقد کتاب، آشنایی با نویسنده و ...) به کتاب اشاره شده باشد.
متمم برای معرفی کتابها هیچ نوع هزینهای دریافت نمیکند و صرفاً اهداف آموزشی خود را مد نظر قرار میدهد.بنابراین اگر ناشر هستید و کتابی در متمم معرفی شده، کتاب مرتبط دیگری را که در آن حوزه ترجمه یا تألیف کردهاید (یا اگر ترجمه دیگری از همان کتاب را عرضه کردهاید) در کامنتها معرفی کنید. متمم ممکن است بعد از بررسی کتاب را به متن بیفزاید یا معرفی آن را در قالب مطلبی مستقل منتشر کند.
دستهبندی موضوعی کتاب های مدیریت
دستهبندی کتاب های روانشناسی و توسعه فردی
چند مطلب، فایل صوتی و کتاب درباره کتاب و کتابخوانی
کتابخوانی | چگونه کتابخوان شویم؟
فهرست کتابهای پیشنهادی برای ترجمهپاراگراف فارسی | جملات منتخب کتابها
پاراگراف فارسی | جملات منتخب کتابها
کتابهای زندگینامه و خاطرات کتابهای داستان و رمان کتابهایی درباره زندگی در سایه کمونیسمچند مطلب پیشنهادی از متمم:
برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)
با متمم همراه شوید
آیا میدانید که فقط با ثبت ایمیل و تعریف نام کاربری و رمز عبور میتوانید به جمع متممیها بپیوندید؟
نویسندهی دیدگاه : سارا حق بین
سلام به دوستان
این نویسنده و این کتاب برای من ناآشنا بود و به همین دلیل در موردش جستجو کردم. متوجه شدم که کتاب "برفک" عنوان هایی از قبیل: یکی از 100 رمان برتر انگلیسی زبان و جزء 1001 رمانی که باید قبل از مرگ خواند، را به خودش اختصاص داده. البته در ایران هم جزء پرفروش ترین های خرداد ماه 95 بوده.
پیمان خاکسار هم مترجم این کتاب در گفتگوهای مختلف گفته که ترجمه آثار دان دلیلو بسیار دشواره و نیاز به تسلط و تمرکز زیادی داره و ظاهراً ترجمه کتاب برفک وقت و انرژی زیادی از ایشان گرفته است.
به هر حال، چون این کتاب از منظر مترجمش درباره مرگ، مصرف گرایی و تسلط رسانه ها بر ماست، با توجه به موقعیتی که این روزها کشور درگیرش هست این پاراگراف برای من جلب توجه کرد:
..."تنها چیزهایی که این روزها میتونن کمی توجه ما رو به خودشون جلب کنن، فاجعهها هستن. ما وقوع اونها رو لازم داریم. اصلاً به وقوع فاجعه وابستهایم. البته خیلی مهمه که جایی غیر از محل زندگی ما اتفاق بیفتن."
خبرها و کانال ها و گفتگوهایی که این روزها در مورد زلزله و علل آن و سایر مسائل پیرامون آن وجود داره به نظرم از این جنس هستند. تا چند وقت دل مشغولی ما این فاجعه است و بعد به فراموشی سپرده می شه و فاجعه بعدی و این چرخه ادامه داره ...
توی جستجوهام یک پاراگراف جالب دیگه از این کتاب و مرتبط با پاراگراف قبلی که مورد توجه ام قرار گرفت، خوندم که اون هم عمیق و قابل تأمل هست:
" آن شب، يك جمعه، طبق عادت و قانون، غذاي چيني به دست جلوي تلويزيون جمع شديم. سيلها را ديديم و زمينلرزهها و رانشها و فوران آتشفشانها. جمع جُمعههاي ما هيچوقت تا اين حد مشتاقانه به وظيفهاش دل نداده بود. هاينريش اخم نكرده بود، حوصله من سر نرفته بود. استفي كه با دعواي يك زن وشوهر در سريالي آبكي گريهاش درميآمد، حالا با تمام وجود جذب تصاوير مستند فاجعه و مرگ شده بود. بابِت خواست كانال را عوض كند و بگذارد روي شبكهاي كه سريالي كمدي نشان ميداد. راجع به گروهي جوان با نژادهاي گوناگون كه ميخواستند ماهواره ارتباطي خودشان را بسازند. از حجم اعتراض ما وحشت كرد. ما در باقي لحظات ساكت بوديم و خانههايي را نگاه ميكرديم كه اقيانوس ميبلعيدشان و روستاهايي كه زير هجوم مواد مذاب خرد ميشدند و ميسوختند. هر فاجعه باعث ميشد بيشتر بخواهيم؛ چيزي بزرگتر، باشكوهتر و فراگيرتر."