پیش فرضها و برچسبها…
تحمل ابهام برای ما انسانها خیلی ساده نیست. به همین دلیل است که گاهی داشتن یک پاسخ قطعی نادرست را به بی پاسخ ماندن یک پرسش درست ترجیح میدهیم. این همان نقطهای است که پیش فرضها و برچسبها شکل میگیرند. هزاران سال قبل، در مسیر پیچیدهی تکامل، مغز ما آموخت که با برچسب گذاری میتواند جان خود را بهتر حفظ کند. آن مردی که در تاریکی جنگل از دور میآید، یا «دوست» است یا «دشمن». آن حیوانی که به سمت من حرکت میکند یا «خطرناک» است یا «بی خطر». در آن روزگاه برچسب گذاشتن و داشتن پیش فرض، یک ضرورت بود. اما امروز با ورود به دنیای مدرن با هزاران تفاوت و تنوع، همین برچسبها میتوانند یک تهدید جدی برای زندگی ما و اطرافیانمان باشند.
نگران کننده این است که گاه والدین ما، انبوه «برچسبها و پیشفرضها»ی خود را به عنوان «میراثی ارزشمند و حاصل عمر» به ما فرزندانشان، هدیه میدهند و رشد تفکر و قضاوت ما در مسیری نادرست آغاز میشود…
معلم روبروی کلاس ایستاد. سه نفر از بچهها را جدا کرد. بچهها آمدند و ایستادند.
به دانشآموزان گفت: میخواهیم به هر یک از این سه نفر هدیهای بدهیم. امروز تولد آنهاست. روی یک برگ کاغذ بنویسید که دوست دارید چه هدیهای به آنها بدهید.
به آن سه نفر پای تخته هم گفت: هر کدامتان چند هدیه را که دوست دارید دریافت کنید روی یک برگه بنویسید.
یکی از آن سه نفر کمی چاق بود.
کلاس فهرست هدیههای پیشنهادی را تهیه کرد و برای آن دانشآموز، انواع هدیهها پیشبینی شد. از کتابهای رژیم لاغری تا قرصهای مکمل کاهندهی اشتها. از وسایل ورزشی و ترد میل تا فیلمهایی دربارهی تقویت اراده.
آیا میتوانید حدس بزنید که خود آن دانشآموز، در برگهی خود چه هدیهای را نوشته بود؟ «او یک بازی کامپیوتری میخواست».
و میتوانید حدس بزنید که با خواندن فهرست هدایای پیشنهادی کلاس، چه اتفاقی افتاد. دانشآموز پای تخته، آموخت که برچسب او در نگاه دیگران «یک دوست چاق» است. او آموخت که از میان تمام صفتهایش، آنچه دیده میشود «وزن» است و یاد گرفت که اگر قرار است برای ماهها و سالهای پیش رو هدفی داشته باشد، این هدف بدون شک، «لاغری» است.
امروز نمیدانیم آن دانشآموز کجاست. اما میدانیم که ساختمان دغدغههایش را در کجا بنا کرده است. او احتمالاً هنوز هم بر روی بدن و وزن خود تمرکز دارد.
نمیدانیم همکلاسیهایش کجا هستند. اما آنها یک «دوست خوب» خود را به یک «موجود چاق» تبدیل کردند و ویژگیهای مثبت دیگر او در زیر برچسبی که بر پیشانیاش خورده بود گم شد.
برچسبها، از چاق و لاغر و زشت و زیبا و توانمند و ناتوان و هوشمند و کم استعداد، از شهری و روستایی و ایرانی و خارجی، از شرقی و غربی تا شمالی و شیرازی، میتوانند زندگی ما و اطرافیانمان را تغییر دهند. مراقب آنها باشیم…
اگر مطلب تیزهوش هستی یا پرتلاش را نخواندهاید شاید الان زمان مناسبی برای خواندن آن باشد.
این بازی برای ما نخستین بار از کلاسهای سید علی مرتضوی فومنی نقل شد. با تشکر خاص از سعید هاشمی.
ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری قبل از بیست و دو سالگی به شما پیشنهاد میکند:
- تا بیست و دو سالگی: برای والدین به نفع نوجوانان!
- تیزهوش هستی یا پرتلاش؟
- پیش فرضها و برچسبها…
- نگران بازیهای کامپیوتری فرزندم هستم
- اثر بازیها روی مغز ما: بالاخره بازی خوب کدام است؟
- دربارهی بازیها (۱)
- کنکور: مدیریت این ده ثانیه!
- کارآفرینی با ده هزار تومان
- نقش استعدادیابی در تشخیص شغل مناسب شما
- اولین شغل من: جک ولش مدیرعامل جنرال الکتریک
- بازی ریسک (۱): چگونه ریسک بازی کنیم؟
- چگونه بازی ریسک خود را بسازیم
- کودکان ثروتمند و کودکان فقیر
- اولین شغل و توصیه هایی در مورد آن (فایل صوتی)
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)
با متمم همراه شوید
آیا میدانید که فقط با ثبت ایمیل و تعریف نام کاربری و رمز عبور میتوانید به جمع متممیها بپیوندید؟
نویسندهی دیدگاه : طاهره خباری
در کتاب ارتباط بدون خشونت، مارشال روزنبرگ، شعری رو از همکار خودش، روت ببرمیر نقل میکنه:
من هرگز انسان تنبل ندیدهام؛
من انسانی را دیدهام که هرگز ندویده است
در زمانی که من نگاهش میکردم،
و انسانی را که گاهی بین ناهار و شام میخوابید
دیدهام.
و کسی که روز بارانی در خانه میماند،
اما او انسان تنبلی نبود.
پیش از آنکه مرا دیوانه بنامی،
فکر کن، آیا او انسانی تنبل بود یا
کارهایی را میکرد که به او برچسب «تنبل» میزنیم؟ ...
کسی را که بعضی از ما تنبل مینامیم
برخی خسته و یا آسانگیر مینامند،
کسی را که بعضی از ما خنگ مینامیم
برخی با دانش متفاوت مینامند،
پس من به این نتیجه رسیدهام که،
ما را از ابهام نجات میدهد
اگر بین آنچه میتوانیم ببینیم
و آنچه نظر ما است تفاوت قائل شویم.
اما چون ممکن است تو تفاوت قائل نشوی میخواهم بگویم
میدانم که این فقط نظر من است.