وانمود کن ناشنوایی تا سرانجام ناشنوا بشوی

این بار در سلسله مطالب پاراگراف فارسی به سراغ بخشی از کتاب حکمت شادان نیچه رفتهایم.
با توجه به برخی بیدقتیها در برخی از نسخههای ترجمهی فارسی، ترجیح دادیم متن را از ترجمهی انگلیسی نسخهی آلمانی مجدداً به فارسی ترجمه کنیم.
خود را به ناشنوایی زدن، بهتر از کر شدن از صداهای ناهنجار است.
در گذشته، انسانها تشنهی شهرت بودند و شیفتهی اینکه از آنها و در مورد آنها حرف بزنند.
اما حرف زدن دیگر کافی نیست.
بازار، بسیار شلوغ و بزرگ شده است و جز جیغ زدن و فریاد زدن، کسی راه به جایی نخواهد برد.
حاصل این شده که حتی گلوهای خوب هم، نمیتوانند حرفشان را جز از راه فریاد زدن و خفه کردن صداهای خوب دیگر، به گوش مردم برسانند.
و حتی بهترین ابزارها هم، جز با نخراشیدهترین صداها به فروش نمیرسند.
بدون این فریادهای بازار و آن جیغهای نخراشیده، دیگر هیچ نابغهای به نبوغ شهره نخواهد شد.
باور دارم که عصری منحوس برای متفکران آغاز شده است: متفکر، شاید باید سکوت و آرامشاش را در لحظات کوتاه میانهی این صداها و آزارها جستجو کند.
و باید وانمود کند که ناشنواست، تا بیاموزد که واقعاً در هیاهوی این صداها و فریادها ناشنوا شود.
تا زمانی که این هنر را نیاموخته است، هر آن ممکن است از سردرد و بیحوصلگی نابود و تلف شود.
[مطلب مشابه از همین کتاب: حکمتی که در درد کشیدن وجود دارد]
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)
ثبتنام | اطلاعات بیشتر فهرست درسهای متمم
نویسندهی دیدگاه : شیرین
حدس میزنم متمم قبل از اینکه این محتوای خوندنی رو منتشر کنه تو دلش گفته امروز یه محتوا بذارم که شیرینها رو خوشحال کنه(با استناد به درس تعریف پرسونای مخاطب؛ چه از خودراضی:) ) از بس به هر بهونهای در ستایش این کتاب و نویسندش مستقیم و غیرمستقیم، سخن پراکنی کردم. واقعا هم خوشحال شدم.
حکمت شادان یکی از اون کتاباییه که انتخاب یک بهترین متن ازش برام خیلی سخته. هر قطعه اش یادآور مقطعی از زندگیمه و زمانی همدم تنهاییهای من بوده. البته هنوز هم ارادت خاصی نسبت بهش دارم. چه جملههای کوتاه و بلندی از این کتاب و بقیه آثارش بوده که ذهن من رو ساعتهای طولانی به خودش مشغول کرده، چون چیزی نمیتونستم ازش درک کنم. ولی با این وجود لذت می بردم از خوندنش.
با اینکه گاهی خیلی از صحبت هاش رو عمیقا متوجه نمی شدم ولی زمانی یکی از فانتزیام این بود که برم زبان آلمانی رو به عشق نیچه یاد بگیرم تا آثارش رو به زبون خودش بخونم، چون احساس می کردم ترجمه چنین اندیشه ژرفی نمیتونه کار هر کسی باشه. چنانکه خودش تو همین کتاب، در باب ترجمه هم حرف زده و نحوه ترجمه آثار یونانیان توسط رومیان رو نکوهش میکنه و ترجمه رومیان رو نوعی تسخیر و سرقت ادبی می دونه.(صفحه ۱۴۲)
اگه بخوایم با دید تجاری به این پاراگراف نگاه کنیم شاید بشه گفت یه جورایی یادآور استراتژی رقابتی مایکل پورتر هست و میتونه پیامش این باشه که در این زمانه پر از هایوهوی بهتره به دنبال ایجاد یک مزیت رقابتی پایدار باشیم که مجبور نشیم برای دیده شدن دست به دامن راه حل های غیر پایدار، با قابلیت تقلید بالا توسط رقبا، بشیم و یا بهتره در سکوت بر گوشه کوچکی از بازار تمرکز کنیم.
البته نیچه به طرق مختلف در نکوهش سر و صدا و قیلوقال دنیای بیرونی سخن گفته؛ مثلا در همین کتاب، جایی درباره خطر صدا میگه:
---"انسان با صدای بلند از فکرکردن درباره چیزهای ظریف تقریبا عاجز است." و در ادامه میگه:
---"من اشخاصی را که مجبورند برای جلب توجه مانند بمب منفجر شوند دوست ندارم. انسان در نزدیک این افراد همیشه در خطر از دست دادن حس شنوایی خود و حتی چیزی بیشتر از آن به سر میبرد."(صفحه ۲۲۹)
به نظر من خود نیچه توصیه این پاراگراف فارسی رو به شدت به کار بسته، که اگر چنین نبود ما اکنون از شنیدن سر و صدای بلند ذهن و دنیای درونش محروم بودیم. بهتره همینجا سخن رو کوتاه کنم چرا که این اندیشمند رند که نشانه هایی از لسان الغیب بودن هم داره، درباره پرحرفی افرادی چون من نیز نظر داده و در باب نویسندگان پرحرف گفته امثال بنده از بازگوکردن یک چیز به صد گونه تازه لذت می برن! (صفحه۱۵۷)
بنظرم خوندن این کتاب(pdf) خالی از لطف نیست.