کتاب خاطرات یک مترجم | زندگی نامه محمد قاضی بدون روتوش
بیتردید محمد قاضی را میتوان از مترجمان بزرگ دوران معاصر کشورمان دانست. او در مهاباد به دنیا آمد و پیکرش نیز پس از درگذشت در هشتاد و چهار سالگی، در همان مهاباد به خاک سپرده شد.
با وجودی که قاضی در سال ۱۳۷۶ درگذشته و بیش از دو دهه از مرگش میگذرد، هنوز به واسطهی آثار و ترجمههایش در میان ما زنده است و با ما زندگی میکند.
فهرست کتاب های ترجمه شده توسط محمد قاضی بسیار طولانی و شامل نزدیک به هفتاد اثر است که از میان آنها، میتوان به شازده کوچولو، زوربای یونانی و دن کیشوت اشاره کرد.
ترجمه های محمد قاضی، نقش مهمی در آشنایی فارسیزبانان با ادبیات جهان ایفا کردهاند.
کتاب خاطرات یک مترجم – نوشته محمد قاضی
وقتی اغلب نوشتههای یک نویسنده، ترجمهی آثار نویسندگان دیگر است، معدود کتابهایی که خود او در آنها در جایگاه نویسنده قرار میگیرد، ارزشی مضاعف پیدا میکنند. کتاب خاطرات یک مترجم، چنین کتابی است.
در کتاب خاطرات یک مترجم، جنبهی خاطرات از جنبهی مترجم بودن نویسنده، پیشی گرفته است. بنابراین، اگر انتظار داشته باشید بسیاری از صفحات کتاب، به خاطرات ترجمههای قاضی اختصاص یافته باشد، از خواندن کتاب ناامید خواهید شد.
اما آنچه کتاب خاطرات قاضی را خواندنی میکند، روایت شیرین روزمرگیهای زندگی اوست. اتفاقهایی که بسیاری از آنها، به مترجم یا نویسنده بودن او ربط چندانی ندارند، اما همچنان به خاطر اهمیت شخصِ محمد قاضی، سندی از تاریخ ادبیات کشور ما محسوب میشوند.
مناسب است به این نکته هم اشاره کنیم که با وجودی که کتاب برای نخستین بار در سال ۱۳۷۱ منتشر شده، این روایتها و خاطرات،صرفاً دوران کودکی او تا سال ۵۷ را در برمیگیرند.
خاطرات محمد قاضی را میتوان یک روایت روتوش نخورده از زندگی او دانست. روایتی که برخی از جنبههای پنهان زندگی او را، بدون کوچکترین ملاحظهکاری افشا کردهاند.
برای نوجوانانی که این روزها در عصر دیجیتال واژهی روتوش را میشنوند و میخوانند، باید بگوییم که نسل قبل آنها، اصطلاح روتوش را برای ویرایش و ترمیم عکسها بهکار میبرد و این واژهی فرانسوی، معادل Retouch انگلیسی است که این روزها، برای اصلاح و ویرایش تصاویر (مثلاً با فتوشاپ یا لایتروم) به کار میرود.
در این خاطرات است که میبینیم قاضی، در جایگاه کارمند دخانیات، چگونه از اینکه به اشتباه، پاداش پانصد تومانی (در دههی چهل شمسی) دریافت کرده، ذوق میکند. و بعداً که مشخص میشود پرداخت اشتباه بوده (و البته قاضی همهی پول را خرج کرده بود)، به چه روشهایی متوسل میشود تا آن پاداش را به دخانیات بازنگرداند.
همچنین، روایت تأسفش از درگذشت خوزوئه دو کاسترو (نویسندهی کتاب آدمها و خرچنگها) خواندنی است. تأسفی که نه به خاطر از دست رفتن یک نویسنده، بلکه به خاطر از بین رفتن فرصت سفری به پاریس به دعوت وی، بهبار آمده است.
این سبک روایت ساده و واقعی قاضی، ضمن اینکه خواننده را با مجموعهای از حکایتهای شیرین روبرو میکند، به یادمان میآورد که زندگی هنری و فرهنگی بزرگان ما، تنها یکی از زوایای زندگیشان است و بسیاری زوایای دیگر هم وجود دارد که ما مخاطبان و علاقهمندان آنها، خواسته یا ناخواسته، از دیدن و شنیدنشان محروم ماندهایم.
سوال غیرضروری درباره دن کیشوت
در ادامه بخش کوتاهی از خاطرهی حضور قاضی در کاخ مرمر را میخوانیم. او به دعوت شجاعالدین شفا و برای شرکت در مهمانی یکی از اساتید دانشگاه مادرید (به نام پروفسور گارسیا گومِز) به مهمانی سلطنتی رفته است.
ظاهراً شجاعالدین شفا، صبح روزی که قرار بوده مهمانی را برگزار کند، به خاطر میآورد که میتواند برای نشان دادن رابطهی نزدیک فرهنگی ایران و اسپانیا، به گارسیا گومز بگوید که ما دنکیشوت نوشتهی سروانتس را هم به فارسی ترجمه کردهایم.
پس از این توضیح، مناسب بوده که محمد قاضی را ظرف چند ساعت پیدا کنند و به مهمانی بیاورند و این مأموریت به ساواک سپرده میشود (صفحه ۳۴۲ کتاب):
دسترسی به مترجم دنکیشوت کار سادهای نبود – به ویژه در آن برههی کوتاه از زمان – زیرا محمد قاضی رفت و آمدی با درباریان نداشت و آن رجال والامقام نمیدانستند که این آدم حقیر و بینام و نشان در کجا ساکن است و چگونه میشود تا عصر آن روز به او دست پیدا کرد.
تا آن لحظه برایشان چندان اهمیتی نداشت که محمد قاضی نامی هم دنکیشوت را ترجمه کرده است، ولی از آن دم که تصمیم گرفته بودند به وسیلهی کار او به یک اسپانیایی سرشناس پز بدهند و خود را به رخ او بکشند، محمد قاضی و کار او برایشان مهم شده بود.
در ادامه، بخشی از روایت گفتگوی گارسیا گومز و محمد قاضی را میخوانیم:
دستی به من داد و به زبان اسپانیایی چیزی گفت که من نفهمیدم. به فرانسه گفتم: «ببخشید. من زبان اسپانیایی نمیدانم، اگر ممکن است فرانسه حرف بزنید.»
این بار به فرانسه گفت: «چطور؟ مگر شما مترجم دن کیشوت نیستید؟»
گفتم: «چرا، هستم.» گفت: «پس چهجور مترجم دن کیشوت هستید که زبان نویسندهی آن را نمیدانید؟»
گفتم: «در ایران تعداد کسانی که زبان اسپانیایی بدانند بسیار اندک است و من دن کیشوت را از روی یک ترجمهی دست اول فرانسوی به فارسی برگرداندهام که یک استاد بزرگ فرانسوی ادبیات آشنا به زبان اسپانیایی از میان پنجاه و چند ترجمهی دیگر به عنوان بهترین برگزیده و تازه همهی آن ترجمه را نیز با متن اسپانیایی آن مقابله کرده و ایرادهایی که به نظرش رسیده در پاورقی تذکر داده است. ترجمهی فارسی من هم در مسابقهی بهترین ترجمهی سال از طرف استادان دانشگاه تهران به عنوان بهترین تشخیص داده شده و جایزهی اول را گرفته است…»
خوشحال شد و سوال دیگری کرد که به نظرم بیربط آمد.
پرسید: چه وجه مشترکی بین ملت خود و ملت ما احساس کردید که موجب همنوایی شما با ما شد و وادارتان کرد که به ترجمهی دن کیشوت دست بزنید؟»
این سوال از این نظر به عقیدهی من بیمورد بود که برای ترجمهی اثری چون دن کیشوت، لازم نیست حتماً وجه مشترک یا همنوایی خاصی بین دو ملت نویسنده و مترجم وجود داشته باشد.
دن کیشوت یک اثر ادبی بزرگ و ارزندهی جهانی است که به اغلب زبانهای زندهی دنیا ترجمه شده و قهراً میبایست به فارسی نیز ترجمه بشود. حال این کار را من کرده بودم و چهبسا ممکن بود که کس دیگری هم کرده باشد و یا از این پس بکند.
و اگر به عربی یا به ترکی هم ترجمه شده باشد، آن ترجمه دلیل وجود وجه مشترک یا همبستگی دو ملت عرب و اسپانیایی یا ترک و اسپانیایی نخواهد بود.
استاد محمد قاضی به علت ابتلا به سرطان حنجره، دو دههی پایانی زندگی خود را تقریباً در سکوت (یا نزدیک به سکوت) گذراندند. البته در تمام این مدت، به کار کردن ادامه دادند. به علت همین مولد بودن در عین خاموشی است که بسیاری، تعبیر حنجرهی زبان فارسی یا حنجرهی ترجمه را برای ایشان به کار میبرند.
خواندن شعری از استاد #شفیعی کدکنی هم که در هشتاد و یکمین سالروز تولد او، خطاب به ایشان سروده شده خالی از لطف نیست (+):
قاضیا! نادره مردا! و بزرگا! رادا!
سال هشتاد و یکم بر تو مبارک بادا!
شادی مردم ایران چو بود شادی تو
بو که بینم همه ایام به کامت شادا
پیر دیری چو تو، در دهر نبینم امروز
از در بلخ گزین تا به خط بغدادا
شمع کُردانی و کُردان دل ایرانشهرند
ای تو شمع دل ما پرتوت افزون بادا
خان زند، آن که چنو مادر ایران کم زاد
رستم کُرد بُد اما نه که فرخزادا
اصل «کُرمانجی»و«گورانی» و«زازا» خود چیست؟
حرف شیرین که سخن سر کُنَد از فرهادا
عمری ای دوست به فرهنگ وطن جان بخشید
قلمت صاعقهی هر بد و هر بیدادا
همچنین شاد و هُشیوار و سخن پیشه بزی
نیز هشتاد دگر بر سر این هشتادا
اگر قصد خریدن و خواندن کتاب خاطرات یک مترجم را دارید، نباید انتظار یک متن جدی و رسمی و ادبی داشته باشید. بلکه مطالعهی آن را به منزلهی نشستن پای صندلی پیرمردی در نظر بگیرید که نیم قرن قلم در دست داشت و به ترجمه پرداخت و اکنون، در ملاقاتی دوستانه، خاطرات پراکندهی خود را برایتان روایت میکند.
توضیح: کتاب خاطرات یک مترجم به همت نشر کارنامه، از جمله ناشران آثار فاخر زبان فارسی، به بازار عرضه شده است.
[ لینک مرتبط: خرید کتاب خاطرات یک مترجم ]
چند تذکر دربارهٔ بخش معرفی کتاب متمم
متمم سایت فروش کتاب نیست. و جز کتاب «از کتاب» محمدرضا شعبانعلی - که خود متمم آن را منتشر کرده - صرفاً به معرفی، بررسی و نقد کتاب میپردازد.
صِرف معرفی کتاب در متمم لزوماً به معنای تأیید محتوای آن کتاب نیست. پس حتماً متن معرفی را کامل بخوانید. ممکن است نقاط ضعف برخی کتابها پررنگتر از نقاط قوتشان باشد. ضمن این که معرفی کتاب در متمم لزوماً به این معنا نیست که آن کتاب جزو منابع تدوین درسها بوده است. جز در مواردی که صریحاً به این نکته اشاره، در باقی موارد صرفاً ممکن است با هدف آشنایی کلی با موضوع یا نویسنده و یا نقد کتاب به آن پرداخته شده باشد.
متمم برای معرفی کتابها هیچ نوع هزینهای دریافت نمیکند و صرفاً اهداف آموزشی خود را مد نظر قرار میدهد.
دستهبندی کتاب های روانشناسی و توسعه فردی
کتابهایی در مورد یادگیری و مدل ذهنی
چند کتاب درباره بهبود مهارت های ارتباطی
مطالب، فایلها و کتابهای مربوط به کتابخوانی
خرید کتاب از کتاب نوشته محمدرضا شعبانعلی
راهنمای خواندن و خریدن کتاب (فایل صوتی)
کتابخوانی | چگونه کتابخوان شویم؟
فهرست کتابهای پیشنهادی برای ترجمه
پاراگراف فارسی | جملات منتخب کتابها
دوست عزیز.
شما با عضویت رایگان به عنوان کاربر آزاد متمم (صرفاً با تعیین نام کاربری و کلمهی عبور) میتوانید به حدود نیمی از چند هزار درس متمم دسترسی داشته باشید.
همچنین در صورت تمایل، با پرداخت هزینه عضویت، به همهی درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. فهرست برخی از درسهای مختص کاربران ویژه متمم را نیز میتوانید در اینجا ببینید:
فهرست درسهای مختص کاربران ویژه متمم
از میان درسهایی که در فهرست بالا آمده است، درسهای زیر از جمله پرطرفدارترین موضوعات هستند:
دوره MBA | مذاکره | کوچینگ | توسعه فردی
فنون مذاکره | تصمیم گیری | مشاوره مدیریت
تحلیل رفتار متقابل | تسلط کلامی | افزایش عزت نفس
چگونه شاد باشیم | هوش هیجانی | رابطه عاطفی
خودشناسی | شخصیت شناسی | پرورش کودکان هوشمندتر
اگر با فضای متمم آشنا نیستید و دوست دارید دربارهی متمم بیشتر بدانید، میتوانید نظرات دوستان متممی را دربارهی متمم بخوانید و ببینید متمم برایتان مناسب است یا نه. این افراد کسانی هستند که برای مدت طولانی با متمم همراه بوده و آن را به خوبی میشناسند:
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
سوالهای پرتکرار دربارهٔ متمم
متمم مخففِ عبارت «محل توسعه مهارتهای من» است: یک فضای آموزشی آنلاین برای بحثهای مهارتی و مدیریتی.
برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید به صفحهٔ درباره متمم سر بزنید و فایل صوتی معرفی متمم را دانلود کرده و گوش دهید.
فهرست دوره های آموزشی متمم را کجا ببینیم؟
هر یک از دوره های آموزشی متمم یک «نقشه راه» دارد که مسیر یادگیری آن درس را مشخص میکند. با مراجعه به صفحهٔ نقشه راه یادگیری میتوانید نقشه راههای مختلف را ببینید و با دوره های متنوع متمم آشنا شوید.
همچنین در صفحههای دوره MBA و توسعه فردی میتوانید با دوره های آموزشی متمم بیشتر آشنا شوید.
هزینه ثبت نام در متمم چقدر است؟
شما میتوانید بدون پرداخت پول در متمم به عنوان کاربر آزاد عضو شوید. اما به حدود نیمی از درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. پیشنهاد ما این است که پس از ثبت نام به عنوان کاربر آزاد، با خرید اعتبار به عضو ویژه تبدیل شوید.
اعتبار را میتوانید به صورت ماهیانه (۱۶۰ هزار تومان)، فصلی (۴۲۰ هزار تومان)، نیمسال (۷۵۰ هزار تومان) و یکساله (یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان) بخرید. لطفاً برای اطلاعات بیشتر به صفحه ثبت نام مراجعه کنید.
آیا در متمم فایل های صوتی رایگان هم برای دانلود وجود دارد؟
مجموعه گسترده و متنوعی از فایلهای صوتی رایگان در رادیو متمم ارائه شده که میتوانید هر یک از آنها را دانلود کرده و گوش دهید.
همچنین دوره های صوتی آموزشی متنوعی هم در متمم وجود دارد که فهرست آنها را میتوانید در فروشگاه متمم ببینید.
با متمم همراه شوید
آیا میدانید که فقط با ثبت ایمیل و تعریف نام کاربری و رمز عبور میتوانید به جمع متممیها بپیوندید؟
نویسندهی دیدگاه : امید محمدی
چند نکته کمتر گفته شده درباره مرحوم محمد قاضی
1- معلم زبان فرانسوی ایشون شخصی بودن بنام عبدالرحمن موکریانی، مشهور به گیو موکریانی، ایشون و برادر گرانقدرشون حسین حوزنی موکریانی، روزنامه نگار و تاریخ نگار بودن. زبان فرانسه رو در حلب و بیروت یاد گرفتن و بعد از بازگشت به مهاباد، با چاپ روزنامه و تدوین فرهنگ لغت کردی و نگارش چندین کتاب خدمت زیادی به فرهنگ کردی کردن. این توضیح رو از اون جهت عرض کردم که مرحوم محمد قاضی از طرف عده ای از همزبانانش مورد انتقاد قرار می گیره که برعکس استادش گیو موکریانی ، خدمت چندانی به زبان کردی نکرده و عمده فعالیتش در حوزه ترجمه و نگارش به زبان فارسی بوده.اون بزرگوار در زمینه جمع آوری داستان ها و مثل های کردی فعالیتهایی داشتن و با اسکار مان، مستشرق آلمانی، در این زمینه همکاری کردن، ولی خب خیلی محدود بوده این فعالیتها . در جواب این انتقادات متواضعانه انتقادات رو قبول میکردن و میگفتن من همینقدر از دستم بر اومده.
2- گیو موکریانی اولین معلم زبان فرانسه در شهر مهاباد بودن و محمد قاضی هم اولین شاگرد ایشون. در سن نه سالگی آموختن زبان فرانسه رو شروع کردن. در فرهنگ اون زمان آموختن زبان کفار کار ناپسندی تلقی میشد. اما محمد قاضی با اینکه از خانواده ای مذهبی بود و پدرش امام جمعه ی مهاباد بود، به آموختن زبان فرانسه مشغول میشن و همین مهارت ، مشخصه ویژه و اصلی زندگی ایشون میشه. این بازی سرنوشت در سرگذشت ایشون برای من خیلی جالبه.
3-محمد قاضی رو از لحاظ جایگاه و شیوه رفتار و گفتار به نجف دریابندری تشبیه میکنن. یکی از وجوه تشبیه این دو پیرمرد دوست داشتنی ، قریحه ی طنز اونهاست. گفته میشه زمانی که پزشک معالجشون در آلمان اعلام می کنه که باید حنجره شما رو برداریم، ایشون میگن؛ اشکالی نداره ، بردارید. در کشور ما حرف زدن قدغنه.
ایشون بعد از فوت همسر اولشون ، ایران خانم، با خواهر ایشون که دو بچه داشتن و در خونه مرحوم قاضی سکونت داشتن ازدواج می کنن. اسم همسر دومشون «کشور» بوده. در جواب سوال دوستان که چرا با خواهر همسر مرحومت ازدواج کردی میگن؛ به منظور صرفه جویی در مادر زن.
4- مرحوم محمد قاضی خیلی روی شاعر بودن خودشون اصرار میکردن و دلخور بودن که چرا دیگران استعداد شاعری ایشون رو نمیبینن و فقط روی ترجمه هاشون بحث میکنن. ولی اهالی قلم شعرهای ایشون رو جدی نمیگرفتن. ایشون با شعر نو مخالف بودن و پروین اعتصامی رو آخرین شاعر بزرگ زبان فارسی میدونستن. شعری هم در وصف ایشون گفتن و در مراسم تدفینشون خوندن.
آنکه با سحر خود دل همگان
می نوازد هنوز ، کی مرده؟
آنکه از عطر خود مشام جهان
کرده خوشبو، چگونه پژمرده؟
آنکه با نغمه خدایی خویش
جان به تن می دمد، کی افسرده؟
بی گمان از سیاهکاریها
شده افسرده و دل آزرده
رخت خود زین سرای مهمان کش
به یکی خانه دگر برده
او چو راز طبیعت است نهان
در نهان زنده است جاویدان
در جواب شعری هم که استاد شفیعی کدکنی براشون سروده بودن ، این شعر رو گفتن
آن اوستاد زبده، شفیعی کدکنی
آن سرور عزیز که باشد به یاد من
با شعر نغز خویش که در وصف من سرود
بر عرش سود، این سر بی کبر و باد من
هرچند بنده در خور این وصف نیستم
لیکن محبتی است که باشد مراد من
کس اینچنین نکرده است ز شاگرد خویش مدح
چون او مسلم است ، که هست اوستاد من
در این زمانه تیره تر از شب بود که هست
دیدار اختران چو او بامداد من