حرفهای زیبایی که ونه گات هرگز نگفته بود…
شاید شما هم متن معروف «کرم ضد آفتاب بمالید» را خوانده باشید. چند سال پیش در فضای وب انگلیسی و فارسی، این متن زیبا و معروف، به عنوان سخنرانی کرت ونه گات در مراسم فارغالتحصیلان دانشگاه MIT در سال ۱۹۹۷، به صورت گسترده نقل میشد. متن زیبا بود و به قول اهل رسانه، متنی ویروسی یا Viral بود. محتواهای ویروسی محتواهایی هستند که به سختی میتوان در مقابل اشتراک گذاری آنها با دوستان و آشنایان، مقاومت کرد.
نویسندهی اصلی متن، مری اشمیش بود. او که در شیکاگو تریبون مطلب مینوشت، یک بار در عنوان ستونی که به نوشتههای او اختصاص داشت نوشت: «نصیحت برای جوانان، مانند خود جوانی، هدر میرود…». در آن ستون، اشمیش، نوشت که اگر من قرار بود در دانشگاه خودم استفورد، در سال ۹۷ برای فارغالتحصیلان سخنرانی کنم و توصیههایی را مطرح کنم، حتماً اینها را میگفتم.
متن به سرعت دست به دست شد و ابتدا دانشگاه آن از استنفورد به MIT تغییر کرد. MIT محل جذابتری بود و ظاهراً مردم دوست داشتند بشنوند که سخنرانی در MIT انجام شده. اشمیش هم چندان شناخته شده نبود و ظاهراً ترجیح داده میشد که ونه گات، این صحبتها را انجام داده باشد. احتمالاً برای مردم مهم نبود که با یک جستجوی اینترنتی، متوجه شوند که سخنران آنسال در MIT، کوفی عنان دبیرکل سازمان ملل بوده. سخنرانی او برای مردم جذابیت زیادی نداشت.
میلیونها نفر در سراسر جهان آن متن را خواندند. کمتر کسی از کاربران اینترنت را میتوانید بیابید که «سخنرانی ونه گات در مراسم فارغ التحصیلان MIT» را نخوانده باشد!
اشمیش، خوشحال نبود. او حتی دسترسی به هیچ جا نداشت تا بگوید که اینها نوشتههای اوست. اشمیش بعدها گفت: بیقانونی فضای مجازی را باید پذیرفت. نمیتوان کاری کرد.
به هر حال، مدتی بعد، ونه گات و اشمیش، یکدیگر را در یک کافیشاپ ملاقات کردند. ونه گات، به اشمیش گفت که من اعتمادم را به فضای وب از دست دادهام. اما به هر حال، نوشتهی شما، زیبا و جذاب و هوشمندانه بود. اگر کلمات و حرفهای من بود احساس غرور زیادی میکردم. اشمیش هم – که به قول خودش سرگرم قهوه و شکلات بود- گفت: به هر حال، به عنوان سرنوشت مطلبی که در ستون یک روزنامه منتشر شده، سرنوشت بدی نبود…
داستان اشمیش و ونه گات، هنوز یکی از مثالهای مطرح در فضای محتواهای ویروسی وب است. به نظر میرسد معیار اول در پذیرش محتوا، الزاماً استناد آن نیست و جذابیت آن است. در این خصوص و مطالعات مربوط به آن بعداً بیشتر خواهیم نوشت. اما فعلاً خالی از لطف نیست که دوباره نوشتهی اشمیش را بخوانیم:
لطفا کرم ضد آفتاب بمالید!
اگر میخواستم برای آینده شما فقط یک نصیحت بکنم، مالیدن کرم ضد آفتاب را توصیه میکردم. آثار مفید و دراز مدت کرم ضد آفتاب توسط دانشمندان ثابت شده است، در حالی که سایر نصایحی که من امروز مطرح میکنم، هیچ پایه و اساس قابل اعتمادی جز تجربه های پر پیچ و خم زندگی شخصیام ندارند. اما به هر حال، نصایحم را خدمتتان عرض میکنم:
قدر نیرو و زیبایی جوانیتان را بدانید، البته اگر هم ندانستید، مهم نیست!
به هر حال، روزی قدر نیرو و زیبایی جوانی تان را خواهید دانست. زمانی که طراوت آن رو به افول بگذارد.
اما باور کنید که بیست سال دیگر، به عکسهای جوانی خودتان نگاه خواهید کرد و به یاد می آورید چه امکاناتی در اختیارتان بوده و چقدر فوق العاده بوده اید.
میبینید آن طور که تصور می کردید چاق نبودهاید.
میفهمید که خیلی چیزها در بهترین شرایط بوده است تا شما احساس خوب داشته باشید.
نگران آینده نباشید. اگر هم دلتان میخواهد نگران باشید.
فقط این را بدانید که نگرانی همان اندازه مؤثر است که جویدن آدامس بادکنکی در حل یک مساله ی ریاضی.
مشکلات اساسی زندگی شما بیتردید چیزهایی خواهند بود که هرگز به ذهنتان خطور نکرده اند: از همان نوع مشکلاتی که یک روز سه شنبه، ساعت چهار عصر وقتی هیچ کار دیگری برای انجام ندارید، ناگهان به سراغ شما میآیند و تمام ذهن و روح شما را میگیرند.
هر روز کاری انجام دهید که شما را بترساند!
با دل دیگران بی رحم نباشید و با کسانی که با دل شما بی رحم بوده اند، سر نکنید.
عمرتان را با حسادت تلف نکنید.
گاهی شما جلو هستید و گاهی عقب.
مسابقه طولانی است و سر انجام، خودتان هستید که با خودتان مسابقه میدهید.
تعریفهایی را که از شما میکنند، به خاطر بسپارید. ناسزا ها و توهینها را فراموش کنید.
البته اگر واقعاً میشد آنها فراموش کرد، راهش را به من هم نشان بدهید.
نامه های عاشقانه ی قدیمی را حفظ کنید.
صورت حسابهای بانکی و قبضها و … را دور بیاندازید.
اگر نمی دانید می خواهید با زندگیتان چه بکنید، احساس گناه نکنید.
جالبترین افرادی را که در زندگی ام شناخته ام در ۲۲ سالگی نمی دانستند می خواهند با زندگیشان چه کنند.
برخی از جالبترین چهل ساله هایی هم که می شناسم هنوز نمیدانند.
تا میتوانید کلسیم بخورید.
با زانوهایتان مهربان باشید.
وقتی قدرت زانوهای خود را از دست دادید کمبودشان را به شدت حس خواهید کرد.
ممکن است ازدواج کنید، ممکن است نکنید.
ممکن است صاحب فرزند شوید، ممکن است نشوید.
ممکن است در چهل سالگی طلاق بگیرید، احتمال هم دارد که در هفتاد و پنجمین سالگرد ازدواجتان کمی هر برقصید.
هرچه می کنید، نه زیاد به خودتان بگیرید، نه زیاد خودتان را سرزنش کنید.
به هر حال، تصادف و احتمال، نیمی از تصمیمهای ما را شکل میدهند.
از بدن خود لذت ببرید. هر جور که میتوانید از آن استفاده کنید. حس بد به آن نداشته باشید و به حس بد دیگران به آن هم کاری نداشته باشید. مهمترین ابزاری که در زندگی دارید بدنتان است.
برقصید. حتی اگر جایی پیدا نکردید و مجبور شدید در اتاق خودتان برقصید.
نقشهها و تابلوهای جهت را بخوانید، حتی اگر نمیخواهید آنها را جدی بگیرید.
از خواندن مجلات زیبایی پرهیز کنید.
تنها خاصیت آنها این است که بشما بقبولانند که زشتید.
پدر و مادرتان را بشناسید و دوست بدارید. نمیدانید که تا کی با شما هستند.
با خواهران و برادران خود مهربان باشید.
آنها بهترین رابط شما با گذشته هستند و به گمان قوی تنها کسانی هستند که بیش از هر کس دیگر در آینده از شما مراقبت خواهند کرد.
به یاد داشته باشید که دوستان می آیند و می روند، ولی آن تک و توک دوستان نزدیک ارزشمندتان را به هر قیمتی حفظ کنید.
سفر کنید.
برخی حقایق انکارناپذیر را بپذیرید:
قیمتها صعود می کنند، سیاستمداران کلک میزنند، شما هم پیر میشوید.
و آنگاه که شدید، در تخیلتان به یاد می آورید که وقتی جوان بودید قیمتها مناسب بودند، سیاستمداران شریف بودند، و بچه ها به بزرگترهایشان احترام میگذاشتند.
به بزرگترها احترام بگذارید.
توقع نداشته باشید که کس دیگری از شما حمایت مالی کند.
ممکن است حساب پس اندازی داشته باشید.
شاید هم همسر ثروتمندی نصیبتان شده باشد.
ولی هیچگاه نمی توانید پیش بینی کنید که کدامیک زودتر از دست میروند!
خیلی با موهایتان ور نروید وگرنه وقتی چهل سالتان بشود، شبیه موهای هشتاد و پنج ساله ها میشود.
نخ دندان به کار ببرید.
دقت کنید که توصیههای چه کسانی را جدی میگیرید. اما به هر حال، توصیهکنندگان را تحمل کنید. نصیحت گونهی دیگری از غم غربت است. کسی که نصیحت میکند، گذشتهها را از میان تل زباله ها بازیافت میکند. گردگیری میکند. روی زشتی ها و کاستی هایش رنگ جدیدی میزند و آن را به قیمتی بالاتر از ارزش واقعیاش میفروشد.
اما با همهی نصیحتهایی که من کردم، لطفاً به من در مورد ماجرای کرم ضد آفتاب، اعتماد کنید!
چند تذکر دربارهٔ بخش معرفی کتاب متمم
متمم سایت فروش کتاب نیست. و جز کتاب «از کتاب» محمدرضا شعبانعلی - که خود متمم آن را منتشر کرده - صرفاً به معرفی، بررسی و نقد کتاب میپردازد.
صِرف معرفی کتاب در متمم لزوماً به معنای تأیید محتوای آن کتاب نیست. پس حتماً متن معرفی را کامل بخوانید. ممکن است نقاط ضعف برخی کتابها پررنگتر از نقاط قوتشان باشد. ضمن این که معرفی کتاب در متمم لزوماً به این معنا نیست که آن کتاب جزو منابع تدوین درسها بوده است. جز در مواردی که صریحاً به این نکته اشاره، در باقی موارد صرفاً ممکن است با هدف آشنایی کلی با موضوع یا نویسنده و یا نقد کتاب به آن پرداخته شده باشد.
متمم برای معرفی کتابها هیچ نوع هزینهای دریافت نمیکند و صرفاً اهداف آموزشی خود را مد نظر قرار میدهد.
دستهبندی کتاب های روانشناسی و توسعه فردی
کتابهایی در مورد یادگیری و مدل ذهنی
چند کتاب درباره بهبود مهارت های ارتباطی
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
سوالهای پرتکرار دربارهٔ متمم
متمم مخففِ عبارت «محل توسعه مهارتهای من» است: یک فضای آموزشی آنلاین برای بحثهای مهارتی و مدیریتی.
برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید به صفحهٔ درباره متمم سر بزنید و فایل صوتی معرفی متمم را دانلود کرده و گوش دهید.
فهرست دوره های آموزشی متمم را کجا ببینیم؟
هر یک از دوره های آموزشی متمم یک «نقشه راه» دارد که مسیر یادگیری آن درس را مشخص میکند. با مراجعه به صفحهٔ نقشه راه یادگیری میتوانید نقشه راههای مختلف را ببینید و با دوره های متنوع متمم آشنا شوید.
همچنین در صفحههای دوره MBA و توسعه فردی میتوانید با دوره های آموزشی متمم بیشتر آشنا شوید.
هزینه ثبت نام در متمم چقدر است؟
شما میتوانید بدون پرداخت پول در متمم به عنوان کاربر آزاد عضو شوید. اما به حدود نیمی از درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. پیشنهاد ما این است که پس از ثبت نام به عنوان کاربر آزاد، با خرید اعتبار به عضو ویژه تبدیل شوید.
اعتبار را میتوانید به صورت ماهیانه (۱۶۰ هزار تومان)، فصلی (۴۲۰ هزار تومان)، نیمسال (۷۵۰ هزار تومان) و یکساله (یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان) بخرید. لطفاً برای اطلاعات بیشتر به صفحه ثبت نام مراجعه کنید.
آیا در متمم فایل های صوتی رایگان هم برای دانلود وجود دارد؟
مجموعه گسترده و متنوعی از فایلهای صوتی رایگان در رادیو متمم ارائه شده که میتوانید هر یک از آنها را دانلود کرده و گوش دهید.
همچنین دوره های صوتی آموزشی متنوعی هم در متمم وجود دارد که فهرست آنها را میتوانید در فروشگاه متمم ببینید.
با متمم همراه شوید
آیا میدانید که فقط با ثبت ایمیل و تعریف نام کاربری و رمز عبور میتوانید به جمع متممیها بپیوندید؟
نویسندهی دیدگاه : برف
چقدر جالب! تا امروز فکر میکردم این سخنان دوست داشتنی از ونهگات است و امروز بیش از حد خوشحالم که یک خانم این کلمات زیبا را نوشته است.
همیشه زنان تأثیرگذار را دوست داشتهام!
چیزی که در این نامه خیلی بر دل من مینشینه روحیهی تساهل و آسانگیری آن است.
واقعا هریک از ما چقدر در زندگی رقابت میکنیم؟ چقدر جوش جلو زدن داریم؟ چقدر غصهی عقب افتادن را میخوریم؟ درحالیکه ما فقط باید با دستاوردها و میزان تلاش ماهها و هفتهها و سالهای قبل خود رقابت کنیم. وقتی آدم از حرکات خود به حرکات بقیه تمرکز میکند آدمی میشود که کلید شادیهایش در جیبِ (زمین خوردن) دیگران است و این هم رقتبار است و هم وحشتناک!
اون قسمت برام خیلی جالب بود که «هرروز کاری انجام دهید که شما را بترساند». دقیقا من هنگام نوشتن چون نمیدانم امروز قرار است چه چیزهایی بنویسم میترسم چون وقتی روبروی کاغذ قرار میگیرم در بدو امر هیچ ایدهای برای نوشتن ندارم. زندگی با نوشتن خیلی ترسناک است اما ترسی که دیوانهوار زیباست مثل هیجان موج سواری است.
اگر انسان واقعا بتواند جز خود توقعی از کسی نداشته باشد، مسئولیت سرنوشتش را برعهده بگیرد ، سهم خود را قبول کند و رسالتش را به انجام رساند آن وقت جهان را مهربانانهتر خواهد یافت و عمرش را در راه انتقاد از دیگران تلف نخواهد کرد.
خواهی که سخت و ست جهان بر تو بگذرد
بگذر ز عهد سست و سخنهای سخت خویش!(حافظ)
دقیقا چیزی که در حافظ دوست دارم و در این نامه هم دیدم روحیهی تساهل آن است.
این آسانگیری مرا یاد سومین مرحلهی استحالهی روح نیچه میاندازد: کودکی!
معصومیت و پذیرفتن و فراموشکاری!
نیچه در «چنین گفت زرتشت» کودکی را بالاترین مرحلهی رشد و بلوغ روح میداند!
در نگاه او روحی که کودک میشود بزرگ شده است. سخنان این خانم هم دقیقا از زبان یک روح کودک و معصوم مانده بود...