Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Menu
دوره آموزشی هدف گذاری (کلیک کنید)


خرس های رقصان (ویتولد شابوفسکی) | زندگی در کشورهای کمونیستی پس از فروپاشی شوروی


کتاب خرس های رقصان

«هیچ چیز به اندازهٔ خرس برای کمردرد خوب نیست.» اشتباه نخوانده‌اید. نه اشتباه تایپی در این جمله وجود دارد و نه خطا در نقل. این جمله‌ای است که ویتولد شابوفسکی در کتاب خرس های رقصان از گیورگی مارینوف نقل می‌کند؛ یک نفر از انبوه کولی‌هایی که زندگی‌شان را در بلغارستانِ پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی با تربیت خرس و نمایش رقص خرس برای مردم می‌گذرانده‌اند.

این بار قصد داریم در مجموعه پاراگراف فارسی متمم بخش‌های کوتاهی از کتاب خرس های رقصان را بخوانیم.

آیا خرس ها واقعاً می‌رقصند؟

کوتاه‌ترین پاسخ به این سوال، چند جمله از مقدمهٔ نویسنده است:

داستان خرس‌های رقصنده را اولین بار کازیمیر کروموف برایم تعریف کرد، خبرنگار بلغاری که در ورشو باهاش آشنا شده بودم. گفت که کولیان سال‌های دراز این خرس‌ها را برای رقص تعلیم می‌دادند و با آن‌ها بسیار بی‌رحمانه رفتار می‌کردند.

صاحبان خرس‌ها آن‌ها را در خانه نگه می‌داشتند و از بچگی با کتک بهشان رقصیدن می‌آموختند. دندان‌شان را می‌کشیدند تا مبادا خرس‌ها ناگهان به یاد بیاورند که از مربیان‌شان قوی‌ترند. آن‌ها روح خرس را در آن حیوانات می‌کشتند.

با الکل مست‌شان می‌کردند. بسیاری از آن خرس‌ها برای همیشه به الکل معتاد شدند. بعد آن‌ها را مجبور می‌کردند برای گردشگران شیرین‌کاری کنند، برقصند، ادای شخصیت‌های مشهور را در بیاورند و ماساژ بدهند.

اما این همهٔ آن چیزی نیست که خرس‌ها را برای شابوفسکی جذاب کرده است. داستان خرس های رقصان از جایی آموزنده می‌شود که بلغارستان به اتحادیهٔ اروپا می‌پیوندد و نگهداری خرس غیرقانونی می‌شود. داستان جمع شدن این پیشهٔ سنتی و برگرداندن خرس‌ها به زندگی طبیعی‌شان، محور اصلی کتاب شابوفسکی است:

در سال ۲۰۰۷ بلغارستان به اتحادیهٔ اروپا پیوست و نگهداری خرس غیرقانونی شد. موسسه‌ای اتریشی به نام چهارپنجه پارکی مخصوص تأسیس کرد در جایی به نام بلیتسا که خیلی از صوفیه فاصله نداشت، و خرس‌ها را از مربیان‌شان گرفت و به آن‌جا منتقل کرد. خرس‌ها از شلاق، بی‌رحمی و حلقهٔ بینی، که به گفتهٔ اعضای چهارپنجه نماد اسارت‌شان بود، رهایی یافتند.

پروژه‌ای ویژه آغاز شد تا به این حیوانات که هرگز آزاد نبودند آزادی بیاموزند. گام‌به‌گام، اندک‌اندک و محتاطانه.

به آن‌ها آموزش می‌دادند چطور مثل خرسی آزاد این‌ور آن‌ور بروند، چطور به خواب زمستانی فرو روند، چگونه جفت‌گیری کنند، یا غذا پیدا کنند. پارک بلیستا شده بود یک «آزمایشگاه تحقیقاتی برای آزادی» که غریب می‌نمود.

.

کتاب خرس های رقصان

شابوفسکی در ادامهٔ مقدمه‌اش توضیح می‌دهد که داستان خرس‌ها را می‌شود مشابه داستان زندگی آدم‌ها پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی دانست. یا چنان‌که خود می‌گوید:

من هم در آزمایشگاه تحقیقاتی مشابهی زندگی می‌کردم.

از همان سال ۱۹۸۹ که در لهستان سوسیالیسم جایش را به دموکراسی داد، زندگی‌مان شد پروژه‌ای تحقیقاتی برای آزادی. یک دورهٔ بی‌پایان دربارهٔ چیستی آزادی، طرز به‌کارگرفتن آن، و تاوانی که برایش می‌دهیم.

یاد می‌گرفتیم که مردم آزاد چطور از خود، خانواده‌شان، و آیندهٔ پیش‌رو مراقبت می‌کنند؛ چطور غذا می‌خورند، می‌خوابند، عشق می‌ورزند. چرا که نظام توتالیتر تحت لوای سوسیالیسم همواره سرش در بشقاب و رختخواب و زندگی خصوصی شهروندان بود.

آشنایی با درس‌های متمم و عضویت در متمم      روش ثبت نام    فهرست درس‌ها

چند پاراگراف از متن کتاب خرس های رقصان

از «فصل عشق» در بخش اول کتاب

مردم از خرس‌ها، غیر از شیرین‌کاری، انتظار دارند که ماساژشان دهند و شفایشان دهند. اگر کسی خیلی بیمار باشد و پزشک‌ها از او قطع‌امید کرده باشند، می‌آید پیش مربی خرس. او هم خرس را روی بیمار می‌خواباند.

مردم معتقدند که بیماری از بیمار منتقل می‌شود به خرس، و خرس هم چون بزرگ و قوی است می‌تواند از پس آن برآید. اگر از می‌پرسید، این اعتقاد پربیراه هم نیست.

[…] تنها کاری که قبول می‌کردم در روستای خودمان انجام دهم شفا دادن مردم بود. این‌جا هیچ‌وقت نمایش اجرا نکردم، چون خیلی خجالت می‌کشیدم. اما نمی‌شد از شفا دادن مردم امتناع کرد.

از «فصل آزادی» در بخش اول کتاب

دکتر خلیل از شنیدن این‌که خرس‌ها همان غذایی را می‌خوردند که خانوادهٔ استانف می‌خوردند رو ترش کرد. افرادش با اشتیاق برای علاقه‌مندان توضیح می‌دادند که خوردنِ همان چیزهایی که صاحبان‌شان می‌خورند برای خرس‌ها بسیار بد است.

رژیم غذاییِ خرس‌ها باید متنوع باشد، زیرا آن‌ها به‌طور طبیعی تقریباً همه‌چیزخوارند: آن‌ها میوه، سبزیجات و آجیل می‌خورند اما نان، سیب‌زمینی با گوشت خوک، چیپس و آب‌نبات – یعنی چیزهایی که خانوادهٔ استانف می‌خوردند – در رژیم غذایی طبیعی‌شان جایی ندارد.

در نتیجه، اعضای موسسهٔ چهارپنجه فقط می‌توانند به حالِ این احمق‌ها که اسم خودشان را گذاشته‌اند مربیِ خرس افسوس بخورند.

از «فصل تاریخ» در بخش اول کتاب

سرانجام گفت: «بعد از جنگ، کمونیست‌ها سعی کردند تربیت خرس را ممنوع کنند و از پسِ این کار هم برمی‌آمدند، همان‌طور که در کشورهای دیگر برآمدند. اما این‌جا نتوانستند و دلیلش فقط و فقط یک چیز بود. پدرشوهرم شماره‌تلفن کسی را داشت که می‌توانست تصمیم رؤسای حزب کمونیست را در صوفیه عوض کند.»

از «فصل آزادی» در بخش دوم کتاب

چند ماه گذشت و لیدی به جای استراسبورگ سر از لندن درآورد.

«شنیدم که این‌جا پر از لهستانی است. درست می‌گفتند. این‌جا بیشتر از انگلیسی لهستانی می‌بینید. من با آدم‌های بی‌نظیری آشنا شدم که خیلی کمکم کردند.»

[…] لیدی پرون روی چمدانی می‌نشیند، سبد چرخدارش کنارش است، و یک تکه کاغذ روی زمین می‌گذارد که رویش به انگلیسی نوشته است «من بی‌خانمان و افلیجم. لطفاً کمکم کنید. بسیار ممنونم.» این کاغذ را لهستانی‌ها در ایستگاه اتوبوس برایش نوشته‌اند. او از گدایی خوشش نمی‌آید. واقعاً هم نمی‌شود گفت گدایی می‌کند. این نوعی درخواست کمک است.

«من آویزان مردم نمی‌شوم. خجالت می‌کشم. فقط این‌جا می‌نشینم و اگر کسی خواست کمکی می‌کند. اختیاری است. اما پلیس اذیتم می‌کند. آن‌ها نوشته‌ام را می‌گیرند و می‌گویند این‌جا این‌ کار قانونی نیست!»

بهترین جا برای گدایی ورودیِ ایستگاه‌های مترو است. بدبختانه آن‌جا از همه‌جا زودتر آدم‌ را بیرون می‌کنند. لیدی رفت توی فکر و خیال و گفت «آن‌جا مردم خیلی مهربان و سخاوتمندند. در عرض نیم‌ساعت بیست پوند به من دادند.»

[…] از لیدی پرسیدم «اصلاً انگلیسی بلد نیستید؟»

«چند کلمه‌ای می‌توانم سر هم کنم. اما نه زیاد. می‌توانم بگویم “پلیز وُتر هات” که یعنی لطفاً‌ آب جوش به من بدهید و “پلیز وُتر کلد” یعنی لطفاً آب سرد به من بدهید و نیز “گود مونینک”، “گود نایت” و “گود بای”. وقتی هم که دنبالم می‌کنند می‌گویم “دِد”. دِد یعنی مرگ. یعنی من این‌جا در لندن می‌میرم. شما کارم را تمام می‌کنید. اگر نگذارید کمی پول از مردم بگیرم، از گرسنگی می‌میرم.»

خلاصه مشخصات کتاب خرس های رقصان

عنوان کتاب خرس های رقصان (Dancing Bears)
عنوان فرعی داستان واقعی آن‌ها که دلتنگ زندگی تحت خودکامگی‌اند
نویسنده ویتولد شابوفسکی
Witold Szabłowski
مترجم آیدین رشیدی
ناشر نشر گمان (کتابهای نشر گمان در متمم)
تعداد صفحات ۲۶۴
سال انتشار کتاب ۲۰۱۸ (نسخه انگلیسی)
۱۴۰۱ (ترجمه فارسی)
دیگر کتابهای نویسنده خورد و خوراک دیکتاتورها | آدمکش شهر زردآلو
دسته‌بندی کتاب پاراگراف فارسی | کمونیسم و اروپای شرقی
شابک ۹۷۸۶۰۰۷۲۸۹۵۵۶
ترجمه های دیگر ندارد

کتاب‌های دیگر در همین حوزه

📗احتمالاً علاقه‌مندان کتاب خرس رقصان، کتاب کافه اروپا نوشتهٔ اسلاونکا دراکولیچ (با ترجمهٔ نازنین دیهیمی – نشر گمان) را نیز می‌پسندند. دراکولیچ هم در کتاب خود به سراغ کشورهایی رفته که پس از فروپاشی شوروی برای یافتن هویت تازه تلاش می‌کنند. او در کتابش به اروپای شرقی و کشورهایی مانند لهستان، مجارستان و کرواسی پرداخته است. بخشی از اروپا که به ندرت با شنیدن واژهٔ اروپا در ذهن‌مان تداعی می‌شود.

📗کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم نیز نام کتاب دیگری از دراکولیچ است که در آن جنبه‌هایی از زندگی مردم در سایهٔ حکومتهای کمونیستی روایت شده است.

      شما تاکنون در این بحث مشارکت نداشته‌اید.  

     تعدادی از دوستان علاقه‌مند به این مطلب:    محمد منصوری ، محمد وحیدطاری ، مانی مطیعی ، مرضیه رفعتی ، مسعود احمدی

 

برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)

متمم چیست و چه می‌کند؟ (+ دانلود فایل PDF معرفی متمم)
چه درس‌هایی در متمم ارائه می‌شوند؟
هزینه ثبت‌نام در متمم چقدر است؟
آیا در متمم فایل‌های صوتی رایگان هم برای دانلود وجود دارد؟

۱۲ نظر برای خرس های رقصان (ویتولد شابوفسکی) | زندگی در کشورهای کمونیستی پس از فروپاشی شوروی

     
    تمرین‌ها و نظرات ثبت شده روی این درس صرفاً برای اعضای متمم نمایش داده می‌شود.
    .