جمله های روزانه (۷۴) | چند جمله درباره بزها، الاغ‌ها، احمق‌ها و دیگران

۲۶ نظر برای جمله های روزانه (۷۴) | چند جمله درباره بزها، الاغ‌ها، احمق‌ها و دیگران

پرطرفدارترین دیدگاه به انتخاب متممی‌ها در این بحث

نویسنده‌ی دیدگاه : علی فتحیان



ثروتمند ترین انسان کسی است که تفریحاتش ارزانتر باشد.
پدر خانمم آقا بهرام حدود یک هفته پیش فوت شدند. به نظرم مرد ثروتمندی بود که زیبا مرد. چرا زیبا مرد؟ پیرمرد هشتاد ساله ای که به کوه عشق می ورزید و به گیاهان طبی. روزها با کلاه و عصا و چکمه مخصوص خودش در دره ها دنبال آویشن و درمنه بود. تفریح پس از بازنشستگی اش گشتن صحرا به دنبال صمغ سفید و سرخ گون های کوهی بود. وقتی صمغی را زیر بوته های گون پیدا می کرد حس کودکی داشت که چیزی جدید را اولین بار کشف کرده است. پس از مرگش نشانی  محل بکر رویش یک نوع قارچ کوهی به نام دمبلان را لای قرآن پیدا کردند . روز قبل از مرگش به من گفت علی جان گوشی ات را نگاه کن کی باران می بارد همسرم گفت بگو فردا رگبار پراکنده داریم. به نوه دو ساله اش می گفت : نوه ی گلم (با ضمه بر روی ل بخوانید) وقتی بزرگتر شدی در دشت و صحرا دو نفری با هم به دنبال دمبلان می رویم و با هم اتل متل توتوله می خواندند. خیلی راحت مرد . ساعت ۱۰ صبح بستری شد و ساعت ۴ بعد از ظهر مرد. به اندازه کفن و دفنش پول داشت و به اندازه ای که همسرم‌تا پایان عمر دغدغه ای نداشته باشد. دیروز که باران آمد گفتم آقا بهرام بلند شو ببین باران می آید. ساندیس انگور سرخ و یک لیوان شیر شبانه و دیدن فوتبال بین هر دو تیمی که اسمش هرچه می خواهد باشد تفریح شبانه اش بود. از زمان جوانی اش می گفت که مربی تیم فوتبالی بوده که بیست تا گل خورده است. هر روز ساعت ۸ شب خواهر خانمم  بهش زنگ میزد و میگفت : توی این دنیای فلفل نمکی چه کنیم اگر نخندیم الکی و یک دقیقه الکی میخندید. 

 
تمرین‌ها و نظرات ثبت شده روی این درس صرفاً برای اعضای متمم نمایش داده می‌شود.
.