ارغوان | از حافظ تا درخت ارغوان ابتهاج
مدتی است که تصمیم گرفتهایم در زنگ تفریح متمم، علاوه بر #حیوانات به سراغ درختان، گلها و گیاهان هم برویم.
اولین تجربه از این دست، مجموعه عکس گل نرگس بود و این بار، میخواهیم به سراغ درخت ارغوان برویم.
این درخت را در زبان انگلیسی به نام Judas Tree میشناسند و اگر بخواهید اطلاعات دقیقتری دربارهاش به دست بیاورید، میتوانید نام علمی آن، یعنی Cercis siliquastrum را جستجو کنید.
به خاطر شکوفههای فروردینی این درخت، معمولاً عکس گل ارغوان به یکی از نمادهای بهار تبدیل شده است. میل به شکفتن در این درخت چنان زیاد است که گاه، گلهای ارغوان بر تنهی آن هم میرویند.
رنگ ارغوانی
رنگ ویژهی گلهای ارغوان باعث شده که رنگ ارغوانی هم به ادبیات فارسی افزوده شود. رنگی که میتوان آن را قرمز-بنفش نامید. در زبان انگلیسی معمولاً از اصطلاح rosy-purple برای توصیف این رنگ استفاده میشود.
در ادبیات فارسی هم، کسانی مانند حافظ از ارغوان برای توصیف رنگ شراب استفاده کردهاند. از جمله آنجا که میگوید:
بر برگ گل به خون شقایق نوشتهاند
کان کس که پخته شد، می چون ارغوان گرفت
به عنوان مثالی دیگر، حافظ در تجویزِ مِی برای تحمل درد زمانه هم، همین ترکیبِ «می ارغوانی» را بهکار میبرد:
غم زمانه که هیچش کران نمیبینم
دوای جز می چون ارغوان نمیبینم
البته کاربرد ارغوان در ادبیات ما، صرفاً به واسطهی رنگ آن نبوده و در توصیف بهار نیز به کار رفته است. چنانکه باز حافظ، در غزل معروفش با مَطلَع «نفس باد صبا مشکفشان خواهد شد» دوباره به سراغ ارغوان میرود و میگوید:
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
مثال از این دست در ادبیات ما کم نیست و صرفاً هم به حافظ محدود نشده است. چنانکه مولوی هم آمدن پاییز را با رفتن ارغوان توصیف میکند:
ای باغبان ای باغبان، آمد خزان، آمد خزان
… کو سبز پوشان چمن؟ کو ارغوان؟ کو ارغوان؟
درخت ارغوان ابتهاج
جدای از ادبیات کلاسیک ایرانی، شاید بتوان گفت هوشنگ ابتهاج یا همان سایه، شاعر بزرگ معاصرمان، نقش مهمی در زنده کردن دوبارهی ارغوان در ادبیات ما داشته است.
شعری که علیرضا قربانی هم آن را خوانده و ماندگارتر کرده است: «ارغوان، شاخهی همخونِ جداماندهی من»
سایه در کتاب پیر پرنیان اندیش، ماجرای درخت ارغوانش را به زیبایی شرح داده است. ظاهراً میان آن دو، دلبستگی چنان زیاد است که بنا بر روایت راویان کتاب، سایه نمیتواند در حضور آنها شعر ارغوان خودش را بخواند و میگوید گریهاش میگیرد.
بخشی از روایت سایه را با هم بخوانیم:
وقتی داشتم سال ۴۵ خانهی [خیابان] کوشک رو میساختم، یک کندهای زیر خاک بود، عجیب بود؛ یک کندهی خیلی قطور بود شاید به اندازهی هشتاد، نود سانت. من هیچ نمیدونستم چه درختیه.
اردیبهشت بود، دور این کنده یه پاجوشهایی زده بود. بعد که این برگها بزرگتر شدن فهمیدم که ارغوانه.
توی تمام مدت بنایی نگذاشتم سیمان و آهک کنار این کنده بریزه.
… خلاصه من این درختو نگه داشتم؛ در طول سالها قد کشید و بلند شد.
… بعد اون بهاری که من خونه نبودم اون شعر ارغوان رو ساختم.
… بعدش دیگه اون خونه رو فروختم؛ سال ۱۳۶۸ ولی ارغوان هست هنوز. دیگه سالهاست نرفتم اونجا. ولی امسال [۱۳۸۵] کاوه و عروسم رفتند اونجا و عکس گرفتند. دیدم تنهها کم شده؛ شش هفت تا تنه مونده بقیه ظاهراً خشک شده یا بریدن.
ظاهراً تنههای کلفتتر از تشنگی خشک شدن؛ آبشون ندادن. ولی هنوز ارغوان هست.
نوع رابطهی ابتهاج با این درخت بسیار عجیب است.
این را از آنجا میتوان فهمید که میگوید وقتِ فروختن و ترک خانه، خجالت میکشیده رو به درخت کند.
و نیز از آنجا که وقتی برای تسویه حساب نزد مالک جدید (یک شرکت سیمانی) رفته، میگوید که پنجره رو به ارغوان باز میشده و ابتهاج، «آنقدر صندلیاش را جابهجا کرده که ستونهای بالکن میان او و ارغوان حائل شوند» و او با درختش چشمدرچشم نشود.
حالا بهتر میتوان فهمید که چرا سایه در زندان، با ارغوان خود حرف میزند و احوال دنیا را از او میپرسد:
ارغوان، شاخهی همخون جدا ماندهی من؟
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی است هوا؟ یا گرفته است زمین؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است،
آفتابی به سرم نیست، از بهاران خبرم نیست.
آنچه میبینم دیوار است.
آه این سخت سیاه، آنچنان نزدیک است
که چو بر میکشم از سینه نفس، نفسم را بر میگرداند.
البته مایهی خوشحالی است که آن خانه در سال ۸۷ به اسم خانهی ابتهاج (ارغوان) و به آدرس «شهر تهران، خیابان فردوسی، خ شهید تقوی، کوچه شهید انوشیروانی، پلاک ۲۲» با شمارهی ۲۳۸۷۹ ثبت ملی شده و این شعر و آن درخت، آن را ماندگار کردهاند (منبع).
با ثبت نام رایگان به عنوان کاربر آزاد متمم (صرفاً با تعیین نام کاربری و کلمهٔ عبور) میتوانید به حدود نیمی از هزاران درس متمم دسترسی داشته باشید.
همچنین در صورت تمایل با پرداخت هزینهٔ عضویت ویژه به همهٔ درسهای متمم از جمله درسهای زیر دسترسی خواهید داشت:
دوره MBA | مذاکره | کوچینگ | توسعه فردی
فنون مذاکره | تصمیم گیری | مشاوره مدیریت
تحلیل رفتار متقابل | تسلط کلامی | افزایش عزت نفس
چگونه شاد باشیم | هوش هیجانی | هدف گذاری
خودشناسی | شخصیت شناسی | فکر کردن با نوشتن
برای خرید محصولات صوتی هم میتوانید به صفحهٔ فروشگاه متمم سر بزنید.
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
سوالهای پرتکرار دربارهٔ متمم
متمم مخففِ عبارت «محل توسعه مهارتهای من» است: یک فضای آموزشی آنلاین برای بحثهای مهارتی و مدیریتی.
برای آشنا شدن بیشتر با متمم به صفحهٔ درباره متمم سر بزنید و فایل صوتی معرفی متمم را دانلود کنید و گوش دهید.
فهرست دوره های آموزشی متمم را کجا ببینیم؟
هر یک از دوره های آموزشی متمم یک «نقشه راه» دارد که مسیر یادگیری آن درس را مشخص میکند. با مراجعه به صفحهٔ نقشه راه یادگیری میتوانید نقشه راههای مختلف را ببینید و با دوره های متنوع متمم آشنا شوید.
همچنین در صفحههای دوره MBA و توسعه فردی میتوانید با دوره های آموزشی متمم بیشتر آشنا شوید.
هزینه ثبت نام در متمم چقدر است؟
شما میتوانید بدون پرداخت پول در متمم به عنوان کاربر آزاد عضو شوید. اما به حدود نیمی از درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. پیشنهاد ما این است که پس از ثبت نام به عنوان کاربر آزاد، با خرید اعتبار به عضو ویژه تبدیل شوید.
اعتبار را میتوانید به صورت ماهیانه (۱۶۰ هزار تومان)، فصلی (۴۲۰ هزار تومان)، نیمسال (۷۵۰ هزار تومان) و یکساله (یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان) بخرید.
توجه داشته باشید که خرید ششماهه و یکساله بهترتیب معادل ۲۰٪ و ۳۸٪ تخفیف (نسبت به خرید یکماهه) محسوب میشوند.برای اطلاعات بیشتر به صفحه ثبت نام مراجعه کنید.
آیا در متمم فایل های صوتی رایگان برای دانلود وجود دارد؟
مجموعه گسترده و متنوعی از فایلهای صوتی رایگان در رادیو متمم ارائه شده که میتوانید هر یک از آنها را دانلود کرده و گوش دهید.
همچنین دوره های صوتی آموزشی متنوعی هم در متمم وجود دارد که فهرست آنها را میتوانید در فروشگاه متمم ببینید.
با متمم همراه شوید
آیا میدانید که فقط با ثبت ایمیل و تعریف نام کاربری و رمز عبور میتوانید به جمع متممیها بپیوندید؟
نویسندهی دیدگاه : امیرمحمد قربانی
ترم یک بودم. برای انجام تحقیق ادبیات، به دنبال کتابی در مورد سایه بودم که پیرِ پرنیاناندیش را یافتم. از آن زمان ۶ سال میگذرد، اما یادم نمیرود که آن روزها با چه اشتیاقی کتاب را ورق میزدم و میخواندم. پیوسته به عقب برمیگشتم. قسمتهایی را بازخوانی میکردم و ادامه میدادم.
دلم نمیخواست کتاب تمام بشود. از آن هنگام، چند صفحهی پایانی را نخوانده گذاشتهام. پیر پرنیاناندیش را، در کتابخانهام بهگونهای قرار دادم که به راحتی در دسترس باشد و همواره نگاهم به آن افتد. به همین بهانه، هر از گاهی به سراغش میروم و چند صفحه را دوباره میخوانم.
و این بار به بهانهی نوشتهی متمم، دوباره به سراغش رفتم. قسمتی را که راجع به ارغوان صحبت میکند، خوب به یاد دارم. ورق زدم تا به همان صفحات رسیدم:
سایه میگفت: «نه نمیتونم، دیوانه میشم، اگه دست بزنی از همهجام اشک میچکه».
*
در ادامه توضیح داد: «یه شعری رو شروع کردم که نتونستم تمومش کنم، دیدم خیلی اذیتم میکنه...»
ارغوان!
باز سلام
آن که هر روز به دیدار تو میآمد و سلام میکرد
و با خورشید سرشاخههای تو را میبوسید...
*
سایه و لطفی و قویحلم، اجرایی با هم دارند به نام بال در بال. در آن اجرا، سایه ارغوان را میخواند و لطفی با بداههنوازیاش او را همراهی میکند. پیشنهاد میکنم که آن را ببینید (هم نسخه صوتی و هم نسخه تصویری آن برای تهیه موجود است).
البته شاید خواندن این توضیح سایه از همان کتاب پیر پرنیاناندیش، خالی از لطف نباشد:
اگه تو شب شعری، جایی بخوام ارغوانو بخونم، تا اونجا که بتونم سعی میکنم که با حداقل عاطفه بخونم؛ جدیتر میخونم، با صدای بلند میخونم، در حقیقت کوک صدامو عوض میکنم؛ دیگه اون صدا، صدای من نیست، صدای درون من نیست ولی با این همه باز اذیت میشم، این شعر خیلی منو اذیت میکنه.
*
این عکس، ارغوان سایهست. عکسی که دختر ایشان، یلدا ابتهاج، چندی پیش با این توضیح در کانال خود گذاشته بود:
ارغوان را میبینی؟
بیقراریاش چگونه از تنه سر بر میکند؟
زندگی ارغوانی رنگش دم به دم نو میشود...