درباره شهرت و نابرابری
معمولاً شنیدن نام اسکینر برای ما، تداعیکنندهی بحث روانشناسی رفتارگرا است.
جملاتی هم که این بار از او انتخاب کردهایم، در حاشیهی یکی از بحثهای رفتارگرایی مطرح شده است.
با این حال، موضوع مطرح شده در این پاراگراف، آنقدر مستقل به نظر میرسید که بتوانیم آن را در قالب #پاراگراف فارسی مطرح کنیم.
شهرت، با تحمیل هزینه به دیگران به دست میآید.
حتی وقتی کسانی در زمینههای علمی، واقعاً شایسته هستند و مشهور میشوند، همیشه میتوانید کسانی را بیابید که به اندازهی آنها توانمند یا شایسته بودهاند اما مورد توجه قرار نگرفتهاند.
انگار کسی که وارد آفتاب میشود، دیگری را به سایه میراند و یا نوری که بر چهرهی کسی میاندازیم، چهرهی دیگران را تاریکتر میکند.
اگر بخواهید منافع کل گروه را در نظر بگیرید، شهرت تعدادی از اعضای گروه، نفعی برای کل گروه ندارد.
تازه اگر نگوییم که به گروه، هزینه هم تحمیل میکند.
شما چطور فکر میکنید؟ آیا در مورد هزینههای شهرت با اسکینر همعقیده هستید؟ یا معتقدید که برخی کارکردهای مفید شهرت، از چشم او پنهان مانده است؟
او بحث را به طور خاص، در مورد شهرت علمی مطرح کرده است. در مورد شهرت در سایر زمینهها (مثلاً هنری یا ادبی) چه نظری دارید؟
چند مطلب مرتبط | برای علاقهمندان به کتابخوانی
راهنمای خواندن و خریدن کتاب (فایل صوتی)
کتاب های مدیریت | کتاب های بازاریابی و فروش
کتاب های استراتژی | کتاب های بازاریابی دیجیتال
کتاب های روانشناسی | مرور، نقد و خلاصه کتاب
کتاب های توسعه فردی | کتاب های مدیریت زمان
پاراگراف فارسی | جملات منتخب کتابها
کتابخوانی | چگونه کتابخوان شویم؟
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)
ثبتنام | اطلاعات بیشتر فهرست درسهای متمم
نویسندهی دیدگاه : حمیدرضا مژده
چندین سال پیش استارتاپی دونفره رو شروع کردیم. استارتاپ خیلی موفقی هست همچنان اما من بعد 2.5 سال جدا شدم و اومدم بیرون.
یکی از گلایه هام این بود که همکارم بیشتر تمایل داشت خودش رو معرفی کنه تا تیم رو؛ و خودش بیشتر شناخته بشه، خودش رو به تنهایی بنیانگذار معرفی کرد. من آدم بسیار منزوی بودم ولی ماجرا طوری پیش میرفت که انگار تیمی وجود ندارد. همونطور که الان تقریبا کسی نمیدونه من همبنیانگذار فلان استارتاپ هستم و اسم و عکس من تقریبا از منابع موجود جمع شده!
خب این بیشتر یک درودل بود و هرچند که تمایل دارم همکارم رو مقصر بدونم؛ ولی مقصر و مسئول خودمم و این از ضعف خودم بود. بنابراین تصمیم گرفتم ضعف هامو رشد بدم، یک جورایی از همون روزها هم با متمم آشنا شدم.