شخصیت شناسی- ویلیام گلاسر، ماشین رفتار در تئوری انتخاب (۴)
شاید قبل از ورود به بحث رفتار و ماشین رفتار، مروری کوتاه به یکی از نوشتههای گرگ منکیو، اقتصاددان آمریکایی روس تبار، جذاب و کاربردی باشد. او در وبلاگ اقتصادی خود، مطلب جالبی مطرح میکند:
در هر حوزه علمی، برای اینکه شناخته بهتری از جغرافیای آن علم داشته باشیم و حد و حدود آن را بدانیم، خوب است فهرستی از کلمات کلیدی آن علم آماده کنیم. خود او در حوزه اقتصاد کلان، فهرستی دو کلمهای (عرضه – تقاضا) و همینطور فهرستی پنج کلمهای و ده کلمهای معرفی میکند.
اگر بخواهیم به سنت منکیو، در حوزه روانشناسی چنین کاری انجام دهیم، شاید در مورد فهرست دو کلمهای اتفاق نظر وجود نداشته باشد، اما یک کلمه هست که به احتمال زیاد، عموم روانشناسان بر حضور آن در فهرست پنج کلمه کلیدی تاکید دارند: رفتار
اما مسئله به اینجا ختم نمیشود. اگر چه عمده روانشناسان، رفتار را یکی از کلیدیترین واژههای این حوزه میدانند، اما در مورد مفهوم این لغت، اتفاق نظر جدی وجود ندارد.
تعریف گلاسر از رفتار در حدی با تعریف عمومی متعارف از رفتار فاصله دارد که گلاسر ترجیح میدهد برای ایجاد تمایز با معنای متعارف، آن را «Total Behavior» یا رفتار کلی بنامد. او برای اینکه تصویری را که از «رفتار» در ذهن دارد، شفافتر کند از استعارهای به نام «ماشین رفتار» استفاده میکند.
ما در سلسله درسهای نظریه انتخاب، ترجیح میدهیم به جای «رفتار کلی» از همان واژهی رفتار استفاده کنیم و به جای چیزی که در زبان محاوره به آن رفتار گفته میشود، از لغت «عمل» استفاده خواهیم کرد.
گلاسر رفتار را شامل چهار بخش میداند که هر یک از آنها یکی از چهار چرخ ماشین رفتار را تشکیل میدهند:
– فکر (تحلیل کردن، استدلال کردن، خیالپردازی و …)
– عمل (راه رفتن، خندیدن، فریاد زدن، حرف زدن)
– فیزیولوژی (عرق ریختن، لرزش بدن، سردرد و …)
– احساس (غم، شادی، ناامیدی و …)
ما معمولاً رفتار را با عمل یکسان فرض میکنیم و آن را محدود به عمل میدانیم. به عنوان مثال میگوییم: «چون افسرده بودم، مدتی جواب تلفن دوستانم را ندادم». انگار که افسردگی خارج از انتخاب و اختیار من بوده و حالا که در این شرایط قرار داشتهام، رفتاری که از خودم نشان دادم، قطع موقت ارتباط با دوستان بوده است.
اما گلاسر «افسرده بودن» را هم مانند «قطع کردن ارتباط» بخشی از رفتار میداند. شاید اگر گلاسر میخواست گرامر و زبان خاص خودش را انتخاب کند، میگفت:
تصمیم گرفتم افسردگی کنم و ارتباطم را با دیگران قطع کنم!
کمی به تصویر بالا نگاه کنید. در ماشین رفتار هم مانند هر ماشین دیگری، چرخهای جلو عموماً همراستا هستند و نمیتوانند اختلاف زاویه زیادی با هم داشته باشند. چرخهای عقب هم موازی هم هستند و در انتخاب مسیر حرکت، تابع چرخهای جلو خواهند بود.
این برخلاف نگاه عادی ما به رفتار است. ما معمولاً فیزیولوژی و احساس را مستقل از رفتار میدانیم و حتی خیلی وقتها منشاء رفتار میدانیم.
فرض کنید من به تشخیص پزشک به بیماری افسردگی گرفتار هستم.
دارو مصرف میکنم و اعضای خانواده و دوستان نزدیکم هم از این ماجرا اطلاع دارند. همیشه حالم را میپرسند. در جمع دوستان بیشتر ملاحظهام را میکنند. دوست دارند هر وقت در جمع آنها هستم، شوخی و شادی و خنده وجود داشته باشد.
پس از مدتی، دوباره به پزشک مراجعه می کنم و او، میزان مصرف داروی من را به تدریج کاهش داده و پیشنهاد میکند که پس از شش هفته، میتوانم مصرف دارو را قطع کنم.
چند روز اول، خانواده و دوستان و اطرافیان، خوشحال میشوند. هر جا حرف میشود همه خدا را شکر میکنند که من به روند عادی زندگی بازگشتهام. اما یک اتفاق عجیب افتاده. من دیگر آن توجهی را که در گذشته دریافت میکردم، دریافت نمیکنم. دیگر در مرکز نگاه دیگران نیستم. شدهام یک نفر مثل بقیه.
اینجاست که افسردگی به سراغ من میآید. دوباره عوارض افسردگی را نشان میدهم. بیشتر میخوابم. چهرهام مانند گذشته سرحال نیست. دارو میخورم و میگویم که چقدر لازم داشتم و الان حالم بهتر است. موسیقیهای دیگری گوش میدهم. سبک نگارشم در شبکههای اجتماعی تغییر میکند و دوباره، روزهای خوش افسردگی باز میگردد!
افسردگی برای من، محبت و جلب توجه به ارمغان میآورده و الان که آنها را از دست دادهام، به این شیوه – آگاهانه یا ناخودآگاه – دوباره برای به دست آوردن آن محبت و جلب توجه دیگران تلاش میکنم.
پس از شناخت تعریف ویلیام گلاسر از رفتار و ماشین رفتار، شاید بهتر بتوانیم درک کنیم که چرا گلاسر میگفت:
برای مشاهدهٔ متن کامل این مطلب کافی است (بدون پرداخت هرگونه هزینه) در سایت متمم ثبت نام کنید. پس از ثبتنام به تعداد قابلتوجهی از درسهای متمم دسترسی پیدا خواهید کرد نمونهٔ آنها را میتوانید از طریق لینک زیر ببینید:
البته اگر بخواهید به همهٔ درسهای متمم دسترسی داشته باشید، لازم است حق اشتراک بپردازید.
ثبت نام رایگان تجربهٔ متممیها
عناوین زیر تعدادی از درسهای مختص اعضای ویژه متمم هستند:
مدیریت کسب و کار (MBA) | توسعه فردی
فنون مذاکره | خودشناسی | شخصیت شناسی
مسیر شغلی | کوچینگ | مشاوره مدیریت
تمرین سخت و زمانبر اما مهم:
برای هر یک از سوالات فوق، چه پاسخی دارید؟ آیا میتوانید در مواردی که پاسخی برای آنها دارید، این موارد را با سایر دوستان متمم هم به اشتراک بگذارید؟
ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری نظریه انتخاب به شما پیشنهاد میکند:
- شخصیت شناسی- ویلیام گلاسر، ماشین رفتار در تئوری انتخاب (۴)
- شخصیت شناسی- ویلیام گلاسر و دنیای کیفی (۳)
- شخصیت شناسی- ویلیام گلاسر، نظریه انتخاب، تفکر مالکانه و دام کنترل (۲)
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
سوالهای پرتکرار دربارهٔ متمم
متمم مخففِ عبارت «محل توسعه مهارتهای من» است: یک فضای آموزشی آنلاین برای بحثهای مهارتی و مدیریتی.
برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید به صفحهٔ درباره متمم سر بزنید و فایل صوتی معرفی متمم را دانلود کرده و گوش دهید.
فهرست دوره های آموزشی متمم را کجا ببینیم؟
هر یک از دوره های آموزشی متمم یک «نقشه راه» دارد که مسیر یادگیری آن درس را مشخص میکند. با مراجعه به صفحهٔ نقشه راه یادگیری میتوانید نقشه راههای مختلف را ببینید و با دوره های متنوع متمم آشنا شوید.
همچنین در صفحههای دوره MBA و توسعه فردی میتوانید با دوره های آموزشی متمم بیشتر آشنا شوید.
هزینه ثبت نام در متمم چقدر است؟
شما میتوانید بدون پرداخت پول در متمم به عنوان کاربر آزاد عضو شوید. اما به حدود نیمی از درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. پیشنهاد ما این است که پس از ثبت نام به عنوان کاربر آزاد، با خرید اعتبار به عضو ویژه تبدیل شوید.
اعتبار را میتوانید به صورت ماهیانه (۱۶۰ هزار تومان)، فصلی (۴۲۰ هزار تومان)، نیمسال (۷۵۰ هزار تومان) و یکساله (یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان) بخرید. لطفاً برای اطلاعات بیشتر به صفحه ثبت نام مراجعه کنید.
آیا در متمم فایل های صوتی رایگان هم برای دانلود وجود دارد؟
مجموعه گسترده و متنوعی از فایلهای صوتی رایگان در رادیو متمم ارائه شده که میتوانید هر یک از آنها را دانلود کرده و گوش دهید.
همچنین دوره های صوتی آموزشی متنوعی هم در متمم وجود دارد که فهرست آنها را میتوانید در فروشگاه متمم ببینید.
با متمم همراه شوید
آیا میدانید که فقط با ثبت ایمیل و تعریف نام کاربری و رمز عبور میتوانید به جمع متممیها بپیوندید؟
نویسندهی دیدگاه : گروه متمم
دوست عزیز من. جناب آقای رفیع پور
ضمن تشکر از وقت و حوصلهای که برای نوشتن کامنت داشتید و لطفی که به من در مورد فایل اتیکت داشتید، دلم میخواست به بهانه صحبت شما، برخی نکات را در اینجا یادآوری کنم. میگویم به بهانه صحبت شما. به دلیل اینکه خود این مطالب را قبلاً به شکلهای مختلف من یا همکاران من در متمم نوشتهایم و با توجه به دقت نظر شما مطمئنم که قبلاً مطالعه فرمودهاید.
قبل از هر چیز، در مورد پدیدهای مانند احساس و فیزیولوژی و روابط آنها با هم، همانطور که گفتید، ماجرا بسیار پیچیده است و شاهد چنین پیچیدگی هم مکاتب مختلفی است که در این حوزه شکل گرفتهاند.
هنوز نگاههای کلاسیک Cannon-Bard وJames-Lange و مطالعات متاخرین آنها در حد دو مکتب مذهبی روبروی هم ایستادهاند. کسانی که فیزیولوژی را نقطهی آغاز احساس میدانند و میگویند مغز پس از مشاهدهی نشانههای فیزیولوژی متوجه میشود که احساسی را تجربه کرده و کسانی که ذهنیت را نقطهی آغاز میدانند و ماجرا از سمت دیگر تعریف میکنند. بگذریم از دهها محقق متاخر که مطالعات و تحقیقات آنها مسئله را نه تنها سادهتر نکرده بلکه جنبههای دیگری را هم به آن افزوده است که شاید آنتونیو داماسیو یکی از این افراد باشد.
به هر حال انسان موجود پیچیدهای است و به قول اینشتین، برای درک یک مسئله شعوری بیشتر از خالق آن مسئله لازم است. بگذریم که انسان، دقیقاً خود مسئله است و حتی خالق مسئله هم نیست!
به همین دلیل، ما در درس مدلسازی، این نکته را مطرح کردیم که همه چیز (تاکید جدی دارم که همه چیز، چون این را شامل عمیقترین باورهای ایدئولوژیک انسانها هم میدانم) صرفاً یک مدل است. و همهی مدلها به یک اندازه غلط هستند اما برخی از آنها مفیدترند.
و به همین دلیل در نخستین درس شخصیت شناسی متمم، گفتیم که همه باید بکوشیم انواع مدلها را بشناسیم تا بتوانیم در هر مسئلهای، سودمندترین آنها را بیابیم و مورد استفاده قرار دهیم.
به شخصه، ضمن احترام به تمام بزرگان حوزههای روانشناسی و رفتارشناسی، یونگ و فروید و آلپورت و آدلر و هورنای و گلاسر و همهی این دوستان را، حاضر نیستم بیشتر از «چکش» و «میخ» و «پیچ» و «آچار تخت» و «آچار چارسو» و ... ببینم.
چسبیدن به یکی از این مدلها و اصرار به استفاده از آنها برای تحلیل همهی مسايل، درست مانند تعمیرکاری است که به عشق «چکش» خود گرفتار شده است و این عشق، باعث میشود که ترجیح بدهد با پیچ هم مانند میخ رفتار کند. درها را به جای باز کردن با چکش بشکند و خلاصه اینکه سایر ابزارها را کنار بگذارد.
یا برعکس اینکه، وقتی من برای کسی از کارکردهای چکش حرف میزنم، او پیروزمندانه پیچی را به من نشان بدهد و توضیح دهد که چکش نمیتواند در بستن این پیچ کمکی کند!
بر این اساس، همچنانکه جداگانه در نوشتههای شخصی خودم تحت عنوان قوانین یادگیری نوشتم، به نظر میرسد که در مطالعه مدلها، ذهن مصداق یاب میتواند به یادگیری کمک کند و ذهن استثنا یاب میتواند مانع رشد و یادگیری و موجب صلب شدن نگرش ما بشود.
نظریه انتخاب تلاش دارد انسان را به سمت مرکز کنترل درونی سوق دهد و طبیعی است که چنین چارچوبی را مطرح کند که البته به شخصه باور دارم که متوسط ما در فرهنگ خود، از این نگرش تا حد زیادی فاصله گرفتهایم و نزدیک شدن به این فضا میتواند برای بسیاری از ما مفید باشد. اما آیا این تنها راهکار کسب تسلط بیشتر بر خود و محیط است؟ قطعاً چنین نیست. به همان اندازه که فروید با بخشی از نظریههای خود کمک میکند که مرکز کنترل بیرونی در ذهن ما ثبات بهتری پیدا کند.
برای همهی تئوریها، مثال نقض هست. چیزی که مثال نقض را نمیپذیرد، علم نیست. دیگر از جنس ایمان است. بنابراین فکر کنم در آشنایی با انبوه تئوریهای روانشناختی و رفتارشناسی، به دنبال کارکردهای هر کدام بگردیم، نه تناقضهای آنها با «باور غالب خودمان».
وگرنه در همین دامی میافتیم که الان هنوز به صورت جدی مشاهده میشود. روانپزشکان متعصبی که روانکاوی و حوزههای شناختی روانشناسی را به بهانهی نگاه «انسان شیمیایی و کارکردهای نوروترنسمیترها و هورمونها» انکار میکنند و روانشناسان حوزهی شناختی که به اتکاء مطالعهها و تجربیات متعدد در حوزه شناخت و ادراک انسان و با تایید گرفتن از خطاها و تحلیلهای ادراکی و موارد مشابه، هر گونه حرکت به سمت دارو و درمان شیمیایی و Chemical را به صورت نامشروط، نامشروع میدانند.
روزی که بپذیریم هیچ مدلی از انسان و جهان، هرگز به طور کامل درست نیست و هرگز به طور کامل نادرست نیست و به جای خود میتواند مفید باشد، شاید دنیا چنان متفاوت شود که حتی نیازی به «روز قضا» هم نیفتد...
محمدرضا شعبانعلی
---------------
پی نوشت: اگر چه قبلاً هم گفتهام، اما از آنجا که اکانت گروه متمم توسط همه دوستان مورد استفاده قرار میگیرد من جاهایی که نظر شخصی خودم را مینویسم، برای تاکید بر اینکه اینها نظر گروه نیست، نام خودم را ذکر میکنم. بنابراین موارد فوق نظر شخصی من (مانند هر کاربر دیگر متمم) است و نه بیشتر.