دوچرخه خانوادگی (گفتگو درباره کارتون)
گفتگو درباره کارتون این بار هم با چند کارتون جدید، بهانهای است تا بتوانیم با یکدیگر حرف بزنیم و از ایدهها و دغدغهها و دیدگاههایمان بنویسم.
چارچوب کلی تفاوتی با گذشته نکرده است.
مثل همیشه پیشنهادمان این است که حداقل در مورد یکی از کارتونها، در حد یک یا چند جمله شرح بنویسید.
حرفی که احساس میکنید در ذهن داشتهاید و اکنون، به کمک یکی از این تصویرسازیها، میتوانید بهتر و شفافتر به مخاطب منتقل کنید.
محدودیت در دسترسی کامل به این درس
دوست عزیز.
گفتگو درباره کارتون برای کاربران ویژه متمم در نظر گرفته شده است. با عضویت به عنوان کاربر ویژهی متمم، علاوه بر دسترسی به مطالبی که تحت عنوان #ایده متمم ارائه میشوند، به درسهای بسیار بیشتری دسترسی پیدا میکنید که میتوانید فهرست آنها را در اینجا ببینید:
کاری از: Elena Ospina
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)
با متمم همراه شوید
آیا میدانید که فقط با درج نام کاربری و ایمیل خود میتوانید به جمع متممیها بپیوندید؟
ثبتنام | اطلاعات بیشتر فهرست درسهای متمم
نویسندهی دیدگاه : مریم رئیسی
کارتون اول ( چمدان ریشه دار ) :
موضوعی که برای من تداعی شد این بود که این چمدان پر از چیزهایی هست که ما از گذشته مون به ارث بردیم و همراهمون هست.
فکر میکنم هممون از این چمدان ها داریم, صفات و ویژگی های شخصیتی, باورها, پیش فرض ها و .... , چیزهایی هستند که دراین چمدان وجود دارند و از گذشته ها همراه ما هستند و چنان ریشه گرفتند و عمیق شدند که جدایی و رهایی از اونها ممکن نیست.
کارتون پنجم ( دریچه ای روی زمین اما رو به آسمان ) :
تضاد زیبایی که در این کارتون وجود داره برام خیلی جالب بود.
شرحی که دوست دارم در موردش بگم این هست که برای رهایی از سیاهی و ظلمتی که گرفتارش هستیم ( این سیاهی میتونه هرچیزی باشه, مثلا باورهای کهنه و پوسیده, بودن در یک رابطه ی اشتباه و ... ) شاید یک روش خوب این باشه که کاری خلاف معمول و عرف انجام بدیم.
کاری که به طور معمول شاید عجیب و ناممکن باشه, اما در این شرایط سیاه و تلخ عین رهایی میتونه باشه.
مثل همین کارتون که دریچه ای روی زمین وجود داره اما فرد با وارد شدن به اون رو به آسمون و نور میره .
شاید شرحم خیلی هم به کارتون ربط نداشته باشه, اما چیزی بود که الان برام تداعی شد و دوست داشتم در موردش بنویسم.
کارتون هفتم ( بندبازی روی کتاب ) :
خیلی جالب بود برام که کتاب خوندن رو به بندبازی تشبیه کرده, یعنی تداعی من این بود, روش صحیح کتاب خوندن میتونه ما رو به سرمنزل مقصود برسونه و گرنه که چیزی جز سقوط نصیبمون نمیشه.
به نظرم کتاب خوندن زمانی میتونه برای ما مفید و موثر باشه که کتابهای مناسب برای خوندن انتخاب کنیم و همچنین مدل ذهنی مناسب برای یادگیری رو داشته باشیم.
وگرنه که ممکنه فقط دچار توهم یادگیری بشیم.
کارتون هشتم ( دوچرخه ) :
پدر و مادر ها معمولا همه نوع سختی رو به جان می خرند تا راه رو برای فرزند هموار کنند و مسیر رو براش تسریع کنند.
شاید یک راه بهتر این باشه که اونها هم در کنار فرزند سوار دوچرخه میشدن و با همدیگه پدال میزدند و در مسیر به پیش می رفتند.:)