Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Menu


ضد موزه | موزه کارهای هنری ضعیف و بد


ضد موزه

وقتی اصطلاح «موزه‌ی کارهای هنری» را می‌شنویم، بلافاصله حدس می‌زنیم که با مجموعه‌ای از آثار فاخر و ویژه و متمایز روبه‌رو هستیم. کارهایی که هنرمندان بزرگ و مطرح خلق کرده‌اند و قرار است دستاوردها و فضای هنری یک یا چند دوره‌ی مشخص را نمایندگی کنند و به‌نمایش بگذارند.

یک اثر هنری، حتماً ویژگی‌های برجسته‌ای داشته که به موزه راه پیدا کرده است. وگرنه چرا باید کسی آن اثر را خریداری کند و به موزه انتقال دهد و کسانی هم برای رفتن به موزه و بازدید از آن اثر وقت بگذارند؟

همه‌ی این مفروضات درباره‌ی بیشتر موزه‌های جهان صادق هستند. موزه محل نگهداری و نمایش «متمایز‌ها»ست.

اما این ویژگی درباره‌ی موزه‌ی کارهای بد هنری یا Museum of Bad Art (به صورت مخفف: MOBA) صدق نمی‌کند. موزه‌ی کارهای بد هنری برای نخستین بار در سال ۱۹۹۴ بنیان‌گذاری شد.

در آن سال، فردی به نام اسکات ویلسون یک کار هنری را در سطل زباله پیدا کرد. کاری که آن‌قدر ضعیف بود که هنرمند (یا شاید کسی که آن را هدیه گرفته بود) آن را شایسته‌ی سطل زباله دانسته بود.

او تصمیم گرفت کلکسیونی از کارهای هنری ضعیف گردآوری کند. کارهایی که در آن‌ها هنرمند به هر علت نتوانسته بود منظور خود را به درستی برساند یا آن‌چه را در ذهن داشته به خوبی روی بوم بیاورد.

این کلکسیون به سرعت رشد کرد و دیگر خانه‌ی اسکات ویلسون برای نگهداری و نمایش آن آثار جا نداشت. به همین علت، محلی را در بوستون آمریکا برای راه‌اندازی رسمیِ موزه‌ی کارهای هنری بد اجاره کرد و کلکسیون خود را در معرض نمایش گذاشت.

شاید این کار از یک تفریح ساده شروع شد. اما به تدریج بنیان‌گذاران و مخاطبان،‌ آن را جدی گرفتند و قواعد پذیرش کارهای هنری در موزه هم سخت‌گیرانه‌تر شد.

 حالا دیگر باید یک کار هنری «واقعاً بد و ضعیف» باشد تا بتواند به این موزه راه پیدا کند. البته نه به این صورت که هنرمند، عمداً کار ضعیفی عرضه کند و یا این‌که یک کودک، نقاشی زشت و نامفهومی را ترسیم کند و به این موزه ارائه دهد.

شرط پذیرش کارها در موزه‌ی آثار بد این است که: «هنرمند واقعاً کوشیده باشد یک اثر هنری قوی و والا خلق کند. اما در عمل از عهده‌ی این کار برنیامده باشد و در اثر کوشش او، یک فاجعه‌ی هنری خلق شود.»

به تعبیر بنیان‌گذاران این موزه: «کارهایی که هنگام تماشای آن‌ها با خودت فکر می‌کنی چرا این اثر را نیمه‌کاره رها نکرده و باز هم برایش وقت گذاشته تا به پایان برسد؟»

گفته می‌شود قواعد پذیرش در این موزه آن‌قدر سخت‌گیرانه است که از هر ده اثر هنری ارائه شده به آن‌ها، نُه اثر به خاطر این‌که به اندازه‌ی کافی فاجعه و بد نبوده‌اند، رد می‌شوند.

موزه‌ی کارهای هنری ضعیف، داستان‌ها و حاشیه‌های فراوانی دارد که با کمی جستجو در اینترنت به آن‌ها می‌رسید (+/+/+/+/+).

مثلاً این‌که تا کنون برخی از آثار موجود در این موزه سرقت شده‌اند. در یکی از این سرقت‌ها، مدیران موزه اعلام کردند که حاضرند به کسی که اثر را ببیند یا بخرد و برگرداند، شش و نیم دلار جایزه بدهند.

می‌توان گفت پیام تلویحیِ جایزه‌ی اندکِ اعلام‌شده این بود که «هیچ یک از این آثار به تنهایی ارزش ندارند و آن‌چه آن‌ها را ارزشمند کرده، تبدیل شدن‌شان به یک مجموعه و قرار گرفتن آن‌ها در کنار یکدیگر است.»

جالب این‌جاست که ده سال بعد، بالاخره کسی آن اثر هنری سرقت شده را پیدا کرد و اعلام کرد که حاضر است آن را در ازای ۵۰۰۰ دلار بازگرداند. اما از آن‌جا که مسئولین موزه روی موضع قبلی خود مبنی بر ارزش پایین آثار هنری پافشاری کردند، در نهایت آن فرد اثر سرقت شده را بدون دریافت هرگونه پول به موزه بازگرداند.

اما آن‌چه برای ما مهم‌تر از این حاشیه‌هاست، ایده‌ی اصلی موزه است: این‌که در هر حوزه‌ای، کسانی هستند که همه‌ی شوق و شور و تلاش خود را به کار می‌گیرند، اما در نهایت به دستاورد ارزشمند و چشم‌گیر و قابل‌ذکری نمی‌رسند.

بد نیست کمی به این ایده فکر کنیم و ببینیم آیا باید آن را صرفاً‌ در حد طنز و سرگرمی در نظر بگیریم؟ یا چنین مجموعه‌هایی واقعاً می‌توانند ارزش‌آفرین باشند؟

از شعرهای ضعیف تا داستان‌های ضعیف، از کسب‌و‌کارهای شکست‌خورده تا همکاری‌های به‌ بن‌بست رسیده، از سخنرانی‌های بد تا کتاب‌های بد، از پُست‌ها و کپشن‌های ضعیف اینستاگرامی تا جمله‌های ضعیف توییتری، می‌توان مجموعه‌های «ناموفق» و «فاجعه‌»‌ی بسیاری را گرد آورد و مرور کرد.

اما این سوال باقی است که آیا می‌توان برای چنین مجموعه‌هایی، ارزشی فراتر از سرگرمی در نظر گرفت؟

در ادامه تعدادی از آثار به نمایش‌ گذاشته شده در  موزه‌ی کارهای هنری بد را با هم می‌بینیم:

سوال‌های پرتکرار دربارهٔ متمم

متمم چیست و چه می‌کند؟

متمم مخففِ عبارت «محل توسعه مهارتهای من» است: یک فضای آموزشی آنلاین برای بحث‌های مهارتی و مدیریتی.

برای کسب اطلاعات بیشتر می‌توانید به صفحهٔ درباره متمم سر بزنید و فایل صوتی معرفی متمم را دانلود کرده و گوش دهید.

فهرست دوره های آموزشی متمم را کجا ببینیم؟

هر یک از دوره های آموزشی متمم یک «نقشه راه»  دارد که مسیر یادگیری آن درس را مشخص می‌‌‌کند. با مراجعه به صفحهٔ نقشه راه یادگیری می‌توانید نقشه راه‌های مختلف را ببینید و با دوره های متنوع متمم آشنا شوید.

هم‌چنین در صفحه‌های دوره MBA و توسعه فردی می‌توانید با دوره های آموزشی متمم بیشتر آشنا شوید.

هزینه ثبت نام در متمم چقدر است؟

شما می‌توانید بدون پرداخت پول در متمم به عنوان کاربر آزاد عضو شوید. اما به حدود نیمی از درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. پیشنهاد ما این است که پس از ثبت نام به عنوان کاربر آزاد، با خرید اعتبار به عضو ویژه تبدیل شوید.

اعتبار را می‌توانید به صورت ماهیانه (۱۶۰ هزار تومان)، فصلی (۴۲۰ هزار تومان)، نیم‌سال (۷۵۰ هزار تومان) و یکساله (یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان) بخرید. لطفاً برای اطلاعات بیشتر به صفحه ثبت نام مراجعه کنید.

آیا در متمم فایل های صوتی رایگان هم برای دانلود وجود دارد؟

مجموعه گسترده و متنوعی از فایلهای صوتی رایگان در رادیو متمم ارائه شده که می‌توانید هر یک از آنها را دانلود کرده و گوش دهید.

هم‌چنین دوره های صوتی آموزشی متنوعی هم در متمم وجود دارد که فهرست آن‌ها را می‌توانید در فروشگاه متمم ببینید.

با متمم همراه شوید

آیا می‌دانید که فقط با ثبت ایمیل و تعریف نام کاربری و رمز عبور می‌توانید به جمع متممی‌ها بپیوندید؟

سرفصل‌ها  ثبت‌نام  تجربهٔ متممی‌ها

۱۴ نظر برای ضد موزه | موزه کارهای هنری ضعیف و بد

    پرطرفدارترین دیدگاه به انتخاب متممی‌ها در این بحث

    نویسنده‌ی دیدگاه : برف

    من این کار جذاب رو احترام گذاشتن به شکست و ارزش قائل شدن برای اشتباهات می‌دونم اما نه هر اشتباهی. اشتباهات و تجاربی که سخت‌ و دردناک به دست اومدن و یادآوری مسیرشون ممکنه اشک رو به چشمان آدم بیارند. این نوعی به رسمیت شناختن رنج‌های اون آدمه که خواسته و نهایت تلاشش رو انجام داده، اما نشده! واقعاً «خواستن همیشه توانستن نیست» چون علاوه بر خواستن و ارادۀ ما، خیلی عوامل دیگه باید باشه تا یک موفقیت درخشان رقم بخوره. مثال بارزی که به نظرم میاد نقاشی‌های «ونگوگ» هست که از نظر معاصرانش خطوطی خام و بچه‌گانه بود یا شعرهای «فردریش هولدرلین» که هیچ مخاطبی نیافت و او در گمنامی صد درصد مُرد تا هفتاد سال بعد «مارتین هایدگر» او رو کشف کنه و به عنوان یکی از متفکرترین شاعران آلمان شناخته و تثبیت بشه. یا «هرمان ملویل» که کتاب «موبی دیک» او یک شکست تجاری درست و حسابی بود تا دویست سال بعد که شاهکار شناخته شد. برای همین اون نشست و داستان خودش رو نوشت. «بارتلبی محرر» سرنوشت خودشه.

    خلاصه که مثال بسیاره دربارۀ اینکه همۀ این بزرگان با همین نوع شکست روبرو شدن. شکستی که در نهایت تلاش و امید به کاری متعالی، عایدشون شد. شکست علیرغمِ نهایت کوشش و فداکاری و مستغرق شدن در کار. این واقعا شکستیه که باید ارج نهاده بشه.

    اما از کجا معلوم که برخی از این کارهای «موزۀ بد» هم دویست سال بعد شاهکار  معرفی نشن؟

     

     
    تمرین‌ها و نظرات ثبت شده روی این درس صرفاً برای اعضای متمم نمایش داده می‌شود.
    .