نظریه های انگیزش
توجه به انگیزه در روانشناسی قدمتی طولانی دارد و طی یک قرن گذشته (و کمی بیشتر)، نظریه های متعددی دربارهٔ انگیزش به وجود آمدهاند و هر یک از آنها از زاویهٔ متفاوتی به انگیزش پرداختهاند. تنوع این نظریهها آنقدر زیاد است که برخی از دانشگاهیان متخصص «انگیزش» شدهاند و تمام زندگی خود را به این مفهوم اختصاص دادهاند. و کتابهای مرجع بسیاری با عنوان «نظریه های انگیزش / Motivation Theories» منتشر شدهاند که محتوایشان صرفاً دستهبندی نظریه های انگیزش است.
طبیعتاً قرار نیست ما در متمم به همهٔ این نظریهها بپردازیم. بلکه صرفاً تعدادی از آنها را که در مباحث مدیریت کسب و کار، یادگیری و توسعه فردی به کار میآیند بررسی خواهیم کرد.
نظریه انگیزش مازلو
بسیار سخت است کسی را پیدا کنید که به مدیریت یا توسعه فردی علاقه داشته و هرم مزلو به گوشش نخورده باشد. نظریه انگیزشی مزلو یکی از قدیمیترین نظریه های انگیزش است که هنوز هم شهرت خود را حفظ کرده است.
دغدغهٔ اصلی مزلو مانند بسیاری از روانشناسان انسان گرا شکوفایی انسان بود. او فکر میکرد آخرین مرحلهٔ رشد و تعالی آدمی خودشکوفایی است. و معتقد بود همانطور که انسانها نیاز به امنیت و احترام و روابط اجتماعی دارند، به شکوفا کردن ظرفیتهای خود نیز نیاز دارند.
حرف مزلو را باید در بستر زمانی خودش فهمید. در شرایطی که رفتارگراها معتقد بودند همهٔ انگیزههای انسانها را باید در ترس و تطمیع و پاداش و تنبیه جستجو کرد، تأکید میکرد که انگیزههای انسانها پیچیدهتر از این حرفهاست. انسانها گاهی کارهایی انجام میدهند که با نگاه رفتارگرایان سنتی نمیشود آنها را درک و تفسیر کرد.
نظریه انگیزش درونی و بیرونی
یکی دیگر از نظریه های انگیزش که در چند دهه اخیر همواره مورد توجه بوده، تقسیم انگیزهها به انگیزه درونی و بیرونی است. این نظریه را رایان و دسی مطرح کردند و بعداً روانشناسان بسیاری آن را توسعه دادند.
این نظریه هم مثل هرم مازلو بیش از هر چیز روبهروی رفتارگرایی قرار میگیرد. رفتارگراها علم روانشناسی را به مهندسیِ تشویق و تنبیه تقلیل داده بودند و همهچیز را به این دو ربط میدادند. یعنی از نظر آنها باید اتفاقی در بیرون میافتاد تا انسانها کاری انجام داده یا رفتار خود را تغییر دهند.
حرف بسیار مهم نظریه انگیزش درونی این بود که نقطهٔ شروع حرکت میتواند از درون انسانها باشد. این حرف، بیان دقیق نظریهٔ آنها نیست. اما پیام این نظریه را نشان میدهد: انسان سنگ نیست که فقط با لگد تکان بخورد. یا اگر هست، سنگی است که میتواند از درون به خودش لگد بزند و خود را تکان دهد. بی آنکه در بیرون اتفاقی افتاده باشد.
نظریه خود تعیینگری
نظریه خودتعیینگری که کاملاً با بحث انگیزه درونی و بیرونی گره خورده، نظریهٔ جامعتری است که میخواهد ریشههای انگیزش درونی را توضیح دهد و عوامل ایجاد انگیزه را بررسی کند. یعنی صرفاً به این که انگیزهها گاهی درونی و گاهی بیرونی هستند اکتفا نمیکند و سراغ این پرسش میرود که «به فرض این که انگیزش درونی موفقتر و ماندگارتر است، چگونه باید به سمت انگیزش درونی حرکت کرد؟»
نظریه هدف گذاری
نظریه هدف گذاری – که ادوین لاک و گری لیثام آن را مطرح کردند – یکی دیگر از نظریههای معروف و جاافتاده در زمینهٔ انگیزش است. محتوای این نظریه را میتوان به دو بخش تقسیم کرد. نخست این که خود هدف گذاری انگیزاننده است. یعنی همین که هدفی تعیین کردید، سطحی از انگیزه در شما ایجاد میشود. بخش دوم این نظریه به این سوال میپردازد که «آیا همیشه این اتفاق میافتد؟ و اگر چنین نیست (که نیست)، چه عواملی کمک میکنند (یا مانع میشوند) که هدف به انگیزه تبدیل شود؟»
نظریه هدف گذاری ابتدا در فضای سازمانی و با هدف بررسی انگیزش کارکنان مطرح شد و بیشتر در رفتار سازمانی و مدیریت منابع انسانی به آن پرداخته میشد، اما بعداً بسط یافت و امروزه یکی از نظریه های عمومی انگیزش (در زندگی شخصی و حرفهای) محسوب میشود.