از کتاب | حرفهایی درباره کتاب و کتابخوانی
مشخصات «از کتاب»
عنوان | از کتاب |
عنوان فرعی | حرفهایی درباره کتاب و کتابخوانی |
نویسنده | محمدرضا شعبانعلی |
ویراستار | مریم عطری |
تعداد صفحه | ۴۰۰ |
قطع | رقعی |
شابک | ۹۷۸-۶۲۲-۹۴۶۸-۹۱-۳ |
ناشر | انتشارات متمم |
نوبت چاپ | دوم |
قیمت | ۴۸۰ هزار تومان (پس از تخفیف: ۳۸۴ هزار تومان) |
قیمت کتاب و شرایط ارسال
قیمت کتاب «از کتاب» ۴۸۰ هزار تومان است که فعلاً شرایط زیر هم برای فروش آن در نظر گرفته شده است:
- ۲۰٪ تخفیف (بعد از تخفیف = ۳۸۴ هزار تومان)
- ارسال رایگان به همهٔ نقاط کشور با پست پیشتاز
با توجه به تراکم ارسال محمولههای پستی در پایان سال و افزایش احتمال خطا در پردازش و آسیبدیدگی بستهها در شرکت پست، فروش کتاب «از کتاب» در حوالی سال نو انجام نمیشود و از روز شنبه ۱۶ فروردین ماه ۱۴۰۴ دوباره آغاز خواهد شد.
اگر میل دارید به محض شروع تحویل کتاب برایتان پیام بفرستیم و خبر دهیم، اطلاعات تماس خود را در فرم زیر بنویسید.
همچنین میتوانید سوال خود را مستقیماً به ایمیل azketab at motamem.org ارسال کنید (به جای at علامت @ را قرار دهید).
توضیح دربارهٔ امضا: از آنجا که بعضی دوستان دربارهٔ امضای کتاب پرسیده بودند، هم از آنجا که این کتابها شرینک شده (بستهبندی با پلاستیک) و هم به این علت که فرایند ارسال آنها مستقل از متمم مدیریت میشود، متأسفانه امکان امضای کتابها وجود ندارد. فرایندهای فعلی با دو هدف تعریف شدهاند: (۱) حمل ایمن و بدون آسیبدیدگی و (۲) کاهش هزینهٔ لجستیک در حدی که متمم بتواند هزینهها را تقبل کرده و آن را از خوانندگان دریافت نکند.
فهرست مطالب کتاب «از کتاب»
فصل اول | کتاب چیست؟
فصل دوم | چرا باید کتاب بخوانیم؟
فصل سوم | چرا کتاب نمیخوانیم؟
فصل چهارم | معیارهای انتخاب کتاب
فصل پنجم | سطوح مختلف مطالعه
فصل ششم | چگونه کتاب بخوانیم؟
فصل هفتم | پرورش عادت کتابخوانی
فصل هشتم | هدیه دادن کتاب
نوشتهٔ محمدرضا شعبانعلی در پشت جلد کتاب
دانلود فایل PDF از کتاب | دو بخش فهرست و کتابنامه
فایل ویدئویی معرفی کتاب (از کانال یوتیوب محمدرضا زمانی)
دوست عزیز متممیمان محمدرضا زمانی اخیراً کانالی در یوتیوب راهاندازی کرده و هر از گاهی کتابی را در آن معرفی و مرور میکند. او کتاب از کتاب را هم در یک ویدئوی ۱۸ دقیقهای معرفی کرده است:
عناوین فرعی فصلهای کتاب
کتاب چیست؟
تعریف کتاب با توجه به هدف ما معنا پیدا میکند / با این تعریف موافق نیستید؟
چرا باید کتاب بخوانیم؟
نشستن در چشم و ذهن دیگری / یادگیری منسجم و ساختارمند / تنفس در افقی گستردهتر / تسهیل موفقیت / شکلگیری تجربههای مرجع در ذهن / بهبود حال روحی / گسترش دایرهٔ واژگان / تأثیر بر فن بیان و سخنوری / تقویت مهارت نوشتن / نوشتن مفید است، حتی بدون مخاطب / چگونه «نوشتن بیمخاطب» را تمرین کنیم؟ / این فهرست را کاملتر کنید…
چرا کتاب نمیخوانیم؟
خواندن کتابهای ضعیف / خواندن کتابهای نامناسب / کتابهایی که سطح نامناسب دارند / خواندن کتابهای غیرمرتبط / اصرار بر مطالعهٔ کامل همهٔ کتابها / تفسیر نادرست تجربههای ناخوشایند قبلی / روشهای نادرست در ایجاد و تقویت عادت مطالعه / مطالعه لزوماً دوستداشتنی نیست
معیارهای انتخاب کتاب
انتخاب کتاب با توجه به پرسشهای کلیدیمان / انتخاب کتاب بر اساس نویسندهٔ آن / تصمیمگیری دربارهٔ کتابها با توجه به ناشر / انتخاب کتاب بر اساس پیشنهاد دوستان / انتخاب کتاب بر اساس پیشنهاد متخصصان / انتخابهای سرندیپی / توجه به اهمیت ارجاعات، منابع و مآخذ / کتابهای دمبریده، بیتوجهی به منابع و مآخذ در کتابهای فارسی / از تعداد نوبتهای چاپ کتاب چه میفهمیم؟ / از تعداد ویراستهای کتاب چه میفهمیم؟ / اهمیت مولفههای ظاهری در خرید نسخهٔ کاغذی / اهمیت تأیید کتاب توسط دیگران
سطوح مختلف مطالعه
منظور از یادگیری چیست؟ / مدل بلوم از کجا آمده است؟ / دانستن و به خاطر سپردن / درک مطلب / یادگیری کاربردی / تجزیه و تحلیل / ارزیابی و قضاوت / سطح خلق و ترکیب
چگونه کتاب بخوانیم؟ روش های مطالعه موثر
آیا واقعاً خواندن کار دشواری است؟ / وضعیت محیط و فضای مطالعه / پیشخوانی / چقدر در برابر نویسنده تسلیم شویم؟ / خواندن فعالانه در مقابل خواندن منفعلانه / کتابخوانی گروهی / خاطرات کتابی / دربارهٔ تندخوانی
اصول و تکنیک های پرورش عادت کتابخوانی
بیانیهای شخصی در اهمیت کتابخوانی بنویسید / در برنامهتان جایی برای کتابخوانی باز کنید / مشخص کنید کتابخوانی جایگزین چه کاری است / قبل از کتابخوانی به چه کاری مشغولید؟ تعداد صفحهها معیار خوبی برای برنامهریزی نیست / از کم شروع کنید / سعی کنید خواندن دو یا سه کتاب را به طور موازی پیش ببرید / دفترچهای برای کتابخوانی داشته باشید / گزارش عملکرد بنویسید / بازخوانی کتابها را در برنامهتان بگنجانید / برای مطالعه موثر به طراحی محیط توجه کنید
هدیه دادن کتاب
آیا کتاب هدیهٔ خوبی است؟ / هدیه دادن کتاب به کسانی که کتاب نمیخوانند / به پیام هدیهتان توجه کنید / نقش علایق هدیهدهنده در انتخاب کتاب / انتخاب میان نسخهٔ کاغذی و دیجیتال / به برچسب قیمت کتاب هم توجه کنید / دربارهٔ نوشتن در کتاب هدیه
داستان نگارش «از کتاب»
چند سال قبل در یک فایل صوتی آموزشی دو ساعته دربارهٔ کتاب و کتابخوانی صحبت کردم. فایلی که اکنون با عنوان راهنمای خواندن و خریدن کتاب در فروشگاه محصولات صوتی متمم قرار دارد.
حدود دو سال پیش تصمیم گرفتم آن حرفها را در قالب کتابی به همان نام تدوین کنم. کاری که ابتدا ساده به نظر میرسید، اما بعداً متوجه شدم که چنین نیست. هم حجم مطالب – در مقایسه با آنچه مناسب یک کتاب است – بسیار کم بود و هم بحثهای بسیاری حول کتاب و کتابخوانی وجود داشت که انتظار میرفت در کتابی که دربارهٔ کتاب است، وجود داشته باشد (مثلاً پژوهشهایی که دربارهٔ کارکرد تندخوانی انجام شده است).
علاوه بر اینها، پس از انتشار آن فایل صوتی کتابها و مقالات بسیاری هم به دستم رسیده بود که دوست داشتم آنها را در کتاب بگنجانم.
موضوع دیگری هم که وجود داشت، مطالب پراکندهای بود که در روزنوشتهها و متمم دربارهٔ کتاب نوشته بودم و منطقی بود حالا که قرار است کتابی دربارهٔ کتاب منتشر شود، آنها هم بازنویسی و تکمیل شده و با منابع جدیدتر و محکمتر بهروز شوند.
بنابراین، برای کسانی که روزنوشتهها و متمم را منظم خواندهاند، در کنار بخشها و حرفهای جدید، بخشهایی هم تکراری خواهند بود. اما به گمانم بازنویسی و توسعه و تکمیل آنها و ساختاری که در آن قرار گرفتهاند، به ارزش همان بخشهای تکراری هم چیزهایی افزوده است.
خلاصه اینکه تصمیم اولیه – که گمان میکردم کاری چندهفتهای است – به پروژهای تبدیل شد که تا تبدیل شدن به «از کتاب» نزدیک به دو سال وقت گرفت.
این کتاب، گام اول از پروژهٔ بزرگتری است که طی آن قصد دارم به تدریج به آنچه در سالهای اخیر گفته و نوشتهام سامان دهم. و صمیمانه امیدوارم از وقت و منابعی که برای خواندنش صرف میکنید، راضی باشید.
دانلود رایگان فایل PDF گاهنامههای «نسخهٔ بعدی / Next Edition»
همانطور که داخل کتاب از کتاب گفته شده، قرار بر این است که این صفحه به تدریج با مطالبی درباره کتاب و کتابخوانی تکمیل شود (اضافه بر آنچه در درس کتابخوانی متمم آمده است).
در همین راستا از طریق لینکهای زیر میتوانید فایلهای گاهنامه از کتاب محمدرضا شعبانعلی را بخوانید. قرار است در سالهای آتی ویراست دوم از کتاب منتشر شود. اما تا زمان انتشار کتاب جدید، میتوانید با خواندن گاهنامههای «نسخهٔ بعدی» از مسیر مطالعه محمدرضا شعبانعلی و کارهایی که برای ویراست بعدی انجام میدهد مطلع شوید:
شماره اول گاهنامه
در این شماره، ضمن معرفی گاهنامه به موضوع اپیگراف (پیشانینوشت) پرداخته شده است: متنها، نقلقولها یا شعرهایی که در اول کتاب یا ابتدای فصلهای آن نوشته میشود. همچنین کمی دربارهٔ حاشیه نویسی و اهمیت آن صحبت شده است. بحثی که در زبان انگلیسی با اصطلاح مارجینالیا شناخته میشود.
دانلود فایل PDF شماره اول گاهنامه
شماره دوم گاهنامه
در شماره دوم به پاورقی و جایگاه آن در کتابها پرداخته شده است. علاوه بر این اشارهٔ کوچکی هم به کتاب بعدی محمدرضا شعبانعلی شده و در پایان عکس دو نمونه از علامت گذاری های محمدرضا شعبانعلی در کتابهایش را میبینید. احتمالاً توضیحات این گاهنامه برای علاقهمندان به کتاب و کتابخوانی جذاب خواهد بود:
یکی از مشکلات همیشگی من به عنوان کسی که حداقل به واسطه شغلش همواره با کتاب در ارتباط است یافتن کتاب مناسب برای خواندن است. انتخاب کتاب در حوزه های غیرتخصصی دشوار است و بارها برای من پیش آمده که کتابی را از نویسنده مشهوری پس از خواندن تعریف و تمجیدهای فراوان خریده ام اما نتوانستم با نویسنده ارتباط ذهنی برقرار کنم و خواندن را رها کردم.
نکته جالب توجه دیگر آن که محمدرضا واحد خواندن کتاب را از جلد به بخش های کوچکتری مانند بخش و فصل تغییر داده و یک مانع ذهنی برای هدفگذاری جهت کتابخوانی را رفع می کند.
سلام اکبر جان.
هم دلم میخواست که پاسخی به کامنت تو بنویسم (چون یادم نمیاد قبلاً در پاسخ حرفهات جایی چیزی گفته یا نوشته باشم). هم دیدم که واقعاً حرف خاصی دربارهٔ انتخاب کتاب در حوزههای غیرتخصصی ندارم. هم از این جهت که اندک چیزهایی که به ذهنم رسیده توی کتاب نوشتهام. هم این که همچنان معتقدم با وجود همهٔ اون نکاتی که گفتم و خودت بهتر از من میدونستی و میدونی، هنوز هم یکی از مسائل اصلی در زمینهٔ کتاب و کتابخوانی، انتخاب کتاب مناسبه.
خلاصه دیدم حالا که میخوام پاسخی داده باشم و حرف خاصی هم ندارم بزنم، یه گزارش کوتاه بهت بدم از فروشگاه کینوکونیا (Kinokuniya) در دُبی. احتمالاً چون چند بار به بهانههای مختلف اشاره کردهام میدونی که یکی از بهشتهای من این کتابفروشیه. گاهی وقتها به شوخی میگم یکی از جاهایی که دوست دارم من رو دفن کنن، جلوی در همین کتابفروشیه. در تمام این سالها هم همیشه با شور و شوق پولهام رو پسانداز کردهام و رفتهام ازش کتاب خریدهام.
اول چند تا عکس رو که خودم اخیراً از اونجا انداختم بذارم:
اما چیزی که میخوام بگم این نیست.
برام جالب بود که اخیراً یه بخش خاص رو به ژانر «کتاب درباره کتاب» یا «Books on Books» اختصاص دادهان. و به نظرم این نشون میده که این ژانر داره به تدریج قویتر از قبل میشه. یا لااقل میشه گفت: بازار بیشتر از قبل ازش استقبال میکنه.
عکس اون بخش رو گرفتهام و در ادامه میذارم:
ممنون از پاسخ ارزشمند تو.
پیشنهاد تو من را علاقمند کرد که از این پس در این کتابفروشی زنجیره ای هم برای کتاب جستجو کنم و به آمازون یا بعضی ناشران خاص محدود نشوم.
من ادم کتابخوانی نیستم و تا الان نتوانسته م این عادت را در خودم ایجاد کنم. کتاب های ناتمام بسیاری دارم و جالب اینجاست این موضوع، (یافتن علت کتابخوان نبودن در خودم و اصلاح آن ) یکی از اهدافم برای امسال بود. از اینکه این کتاب را امروز دیدم منتشر شده بسیار خوشحالم و سفارش دادم. بی صبرانه منتظرم به دستم برسد.
به یک نکته می خواستم اشاره کنم که بنظرم گروه متمم و اعضای متممی مد نظر دارن
(یک توصیه ساده)
صفحه و مطالب مربوط به “از کتاب” به مرور بروز رسانی بشه و مخصوصا ویرایش ها و چاپ های جدیدش هم حتما اطلاع رسانی بشه و مرتب قرار بگیره
دوستان متممی مون هم بعد از خوندن دقیق کتاب، در کامنت ها، نویسنده رو راهنمایی کنن و انتقادات و نکاتی که به ذهنشون میرسه، چه مثبت چه منفی همه رو بیان کنن
منظورم اینه خود انتشارات متمم و مطالب مربوط به “از کتاب” یا کتاب های اینده انتشارات متمم به یک sub brand تبدیل بشن و راه خودشون رو زیر سایه پدر(متمم) پیدا کنن و برن
شک ندارم اتفاقات خوبی در راه خواهد بود
معمولا سعی میکنم مقاومت کنم و سمت آثاری که تازه منتشر شدن نرم. صبر میکنم تا تبش بخوابه و بعد با خیال راحت برم سراغش. دربارهی “از کتاب” هم همین روال رو میخواستم ادامه بدم، ولی بعد تصمیم گرفتم که خلاف عادتم عمل کنم. دلم میخواست حتما چاپ اول کتاب رو داشته باشم و یه جورایی در آینده وقتی چشمم به این کتاب افتاد، یادم بیفته که خود متمم و این کتاب یکی از Milestoneهای زندگیم بوده. یه جور حالت نمادین!
دربارهی خود کتاب، یکی از مواردی که خیلی به چشم اومد انسجام فوقالعادهی مطالب بود. بعضی نکاتی که در کتاب بهش اشاره شد رو شاید قبلا میدونستیم یا در قالب یکی از درسهای متمم خونده بودیم ولی اون نظم و ارتباط مطالب به هم، ذرهای حس تکراری بودن رو منتقل نکرد و همه چیز به اندازه بود. یک پکیج کامل دربارهی کتاب. نمیدونم شاید مقایسهی درستی نباشه ولی حین خوندن کتاب، یاد آثار مرحوم حمیدرضا صدر عزیز افتادم. عشق و تسلطاش به موضوعی که دربارش مینوشت در قلمش هم جاری بود و این موضوع موقع مطالعهی کتابهاش قابل حس بود. اون حس با “از کتاب” دوباره برای من زنده شد.
چند تا بخش کتاب رو خیلی دوست داشتم و کاملا در ذهنم حک شد. مثلا روش KWL که در عین سادگی خیلی مفیده (حداقل برای من)، یا بخشی که دربارهی حاشیهنویسی بود کمکام خواهد کرد که با وسواسم نسبت به حاشیهنویسی بهتر مقابله کنم، و روش فصلخوانی که علاوه بر فوایدی که داخل کتاب دربارهاش ذکر شد، از بار عذاب وجدانم بابت نیمهکاره خوندن بعضی کتابها هم کم کرد. شاخکهام هم نسبت به بعضی موارد دربارهی کتاب تیز شد، مثل توجه به شناسنامهی کتاب، کتابنامه، ناشرهای خارجی و فهرست مطالب (قبلا تقریبا به هیچکدوم توجه نمیکردم، با وجود اینکه در کتاب مورتیمر آدلر هم بهش اشاره شده بود و خونده بودم!). دیگه وقتی کسی ازم پرسید که “میخوام کتاب خوندن رو شروع کنم، چه کتابی پیشنهاد میدی؟” لازم نیست خیلی فکر کنم واسه دادن بهترین جواب. و یه ذره هم حسرت دارم که ای کاش ۵ ۶ سال قبل این کتاب بود و میخوندم. شاید کمکم میکرد تا انتخابهای بهتری داشته باشم، یا حداقل اشتباههای بهتری در انتخاب کتاب!
طراحی روی جلد هم به نظرم چشمنواز و خلاقانه بود و دوستش داشتم. و به لطف اشاره به آهسته خوانی، به صفحات مصوری که قبل از شروع هر فصل قرار داره بیشتر توجه کردم و دقیقتر نگاه کردم.
(دلم میخواست یکی دو تا انتقاد و پیشنهادم بچسبونم به کامنتم، تا آبکی و تعارفی به نظر نیاد حرفام! ولی نه چیز قابل انتقادی دیدم و نه در سطحیام که انتقاد کنم. همه چیز عالی و بینظیر بود. خداقوت)
امیرحسین جان. ممنونم از نکات و توضیحاتی که با دقت و سر حوصله نوشتی.
از آخر به اول چند نکته بگم:
اول این هم من هم تو میدونیم که ضعفهای کتاب بیشتر از یکی دو مورد «نقد آبکی» هست. علاوه بر ضعفها که باید رفع بشن، بسیاری از بخشها و ویژگیهای کتاب هم جای بهتر شدن داره. من خیلی امید دارم که تا اوایل سال بعد، ویراست دوم کتاب آماده بشه. امسال هم – الان که چاپ اول کتاب رو به اتمامه – قصد نداریم بیشتر از یک چاپ دیگه از این کتاب منتشر کنیم.
اگر کمکم این سنت جا بیفته که یک کتاب توسعهٔ فردی به تدریج ویراستهای جدید داشته باشه، به نظرم اتفاق ارزشمندی افتاده. فعلاً دارم در حد آرزو میگم: دوست دارم اگر عمر و فرصتی بود این کتاب طی یک دهه حداقل سه یا چهار ویراست داشته باشه و به تدریج به یک کتاب قابلاتکا تبدیل بشه. من فکر میکنم «بهروزرسانی» یکی از ویژگیهای برند متمم محسوب میشه و بارها دیدهام که بچهها هم به این نکته اشاره میکنن. همه دیدهاند و میدونن که مطالب متمم بارها و بارها ویرایش میشه و تغییر میکنه.
طبیعتاً ویرایش کتاب فیزیکی به سادگی متن دیجیتال نیست. اما غیرممکن هم نیست. و کتابهای بسیاری میشناسیم که ویراست دهم و حتی بیستم دارن. به همین خاطر ما دنبال بازیِ «n چاپ در سال اول» نیستیم و حتی برای اعلام انتشار کتاب، ایمیل و اساماس هم نزدیم. برنامهمون اینه که ۳۲۰۰ نسخه (دو تا ۱۶۰۰ تا) در سال اول فروخته بشه (توی شناسنامه نوشتیم ۱۵۰۰ که در اصل ۱۶۰۰ هست). و بر اساس بازخوردها و نظرات و تجربهٔ کسبشده، سال آینده ویراست بعدی رو ارائه کنیم.
در مورد اجزای کتاب، من فکر میکنم هنوز هم میشد خیلی بهتر نوشت. یعنی بدن و بدنهٔ کتاب رو بیشتر از اینها بررسی کرد. اما برای این کار به مجموعهای از منابع نیاز داشتم که تهیهٔ اونها زمانبر بود و بعضاً نیاز به سفر و جستجو و گفتگو داشت. اینه که این کار تا ویراست بعدی عقب افتاد. اما همین که میگی به چیزهایی مثل شناسنامه و کتابنامه و … بیشتر توجه میکنی، من رو خوشحال میکنه.
از حمیدرضا صدر فقط دو تا کتاب خوندهام: «تو در قاهره خواهی مرد» و «از قیطریه تا اورنجکانتی.» مستقل از لطف و تشبیه و مقایسهٔ تو، خواستم بگم که من هم سبک نگارشش رو دوست دارم. ممکنه جایی حرفش رو بپسندی یا نپسندی. باهاش موافق یا مخالف باشی. حتی سبک نگارشش رو یه جاهایی کمتر یا بیشتر دوست داشته باشی. اما نمیشه عشقی رو که در نگارش و به زنجیر کشیدن کلمات داره، نادیده گرفت یا انکار کرد.
بعد از مطالعه این کتاب، از بین چیزهایی که ذهنم رسید چند موردش رو نوشتم.
از اونجا که طولانی تر از اون بود که بشه به عنوان کامنت ثبتش کنم توی وبلاگم نوشتمش.
با اجازه متمم لینکش رو اینجا میگذارم. امیدوارم هرچند اندک، برای کسی مفید باشه.
از کتابِ “از کتاب”
خیلی وقت بود سر بهانه بودم این کتاب رو بخرم ولی نمی دونم چرا حسش نمی اومد. منظورم اون حس خوبست که متممی ها خوب می فهمنش
امروز سر کلاس بودم، بحث کتاب و کتاب خوانی شد و شوخی شوخی گرم شد و بالا گرفت. از مزایای کتاب خوانی و فواید کتاب خریدن و کتاب خوندن صحبت شد. از انواع انتشارات و نویسندگان.
خلاصه با یک حال خیلی خوب اومدم خونه و حس عجیبی داشتم. بلافاصله ثبت سفارش زدم و از کتاب رو خریدم.
با آرزوی چاپ هزارم کتاب به تعداد یک میلیون نسخه.
خیلی زود دستم رسید. عالی بود. ممنون از استاد شعبانعلی و پرسنل مرتبطه..
کتاب به دستم رسید و توی یه هفته تمومش کردم و بهقدری خوب بود که به همه اهل کتابها پیشنهادش دادم.
این کتاب دقیقا همونچیزی بود که انتظار داشتم باشه. پر از نکته، پر از درس تازه.
و به جرئت میتونم بگم این کتاب دیدم رو به انتخاب کتاب و کتابخوانی تغییر داد.
خسته نباشید میگم.
امیدوارم انتشارات متمم زود به زود، کتاب منتشر کنه.
این کتاب ارزشمند رو در همون روزی که سفارش گذاشتم دریافت کردم و بی صبرانه منتظرم خوندنش رو شروع کنم.
بابت اینکه برای نوشتن این کتاب وقت گذاشتید و راه کتابخونی رو برای من هموار کردید، همینطور بابت امتیازی که برای خریدارانِ این مقطع زمانی درنظر گرفتید سپاسگزارم.
راستی خیلی هم مشتاقم داستان اون جوان ناشناس رو که کتاب به ایشون تقدیم شده بدونم.
کتاب رو از سر محبت به اسم متمم و شعبانعلی سفارش دادم. خوندمش و خوشم اومد. یاد گرفتم ازش. باهاش یادداشت نوشتن در صفحات و «از آنِ خود کردن» کتاب رو شروع کردم.
تجربهی دوستداشتنیای بود این یاداشت نوشتن و علامتگذاری آزادانه در کتاب. نزدیکی احساسی بیشتری رو تجربه کردم.
با دوست دیگری که کتاب را خوانده بود که صحبت کردم، هر دو پانوشتهای نویسنده را دوست داشتیم و دوست داشتیم که بیشتر هم باشند. این سبک پانوشت نوشتن شعبانعلی را دوست دارم.
مقداری ذوق و شوق برای دیدن نثر همیشگی شعبانعلی در کتاب داشتم که با مطالعهی کتاب ذوقم کور شد ): چند ثانیه هم فکر میکردم میدیدم که خب شکل کتاب با شکل وبلاگ فرق دارد و طبیعی است که آن صراحت و موضعگیری و نظرات شخصی شعبانعلی را در کتاب چاپ شده در سال ۱۴۰۳ در ایران را نبینم. ولی خب آن چند ثانیه فکر را نکرده بودم ):
متن کتاب روان است و دست مریزاد به خانم مریم عطری. کار ایشان چنان جذبهای داشته که آن «پخش و پلایی جذاب ذهن شعبانعلی در نوشتن بدون روخوانی دوباره را» آدم به سادگی در متن نمیتواند پیدا کند. البته که اینجا وبلاگ نیست و ویراستاری هم نبود باز شاید نمیشد این موضوع را در متن دید. ولی خب دل من است دیگر، دلش میخواست ببیند (:
«از کتاب» از اون کتابهایی هست که دست گذاشته بر بخش پرتکراری از زندگی انسانها. مفاهیمی که میگه رو دوست دارم آدمهای بیشتری بشناسند و بلدش باشند.
از معدود جاهایی که با نویسنده همدل نبودم و حتی تعجب کردم، پاراگراف اول صفحه ۱۴۸ است که (تقریبا) میگوید اگر جامعهی کتابخوان فلان تغییر رفتار را داشته باشد، ناشر «میتواند» فلان طور باشد. شعبانعلی را من با نگاه سیستمی و اهمیت به سازوکارها و تحلیل بازار میشناسم و با این جمله موافق نبودم.
اگر از من کسی بپرسد تو در مورد کتاب چه حرفهایی به ذهنت میرسد که در این نسخه از کتاب (چاپ اول، ۱۴۰۳) نبود، میگویم:
ایدههای بعضی کتابها طوری هست که دوست دارم آدمهای بیشتری بدانند که زندگی در این دنیا برایم راحتتر باشد. دوست دارم اطرافیانی که میل دارند بخوانندش. مثلا کتاب «باجگیری عاطفی» از سوزان فوروارد. از این کتابها بیشتر از یک جلد میخرم که اگر کسی داشت کتابخانهم را نگاه میکرد یا دوست داشت کتابی هدیه بدهم، این کتاب دم دستم باشد برای هدیه دادن. آدمها معمولا برای هدیه گرفتن کتابی که نسخهی اضافه دارم راحتتر هستند. خودم هم راحتتر هدیه میدهم.
این کتابها را بیشتر هم هدیه میدهم. ایدهم در هدیه دادن هم این نیست که خود فرد مقابل حتما بخواند. به خودش هم میگویم. میگویم که این را خریدم که حتی اگر خودت نخواندی، در لابهلای اشیای خانهت باشد که کسی دید و کنجکاو شد، بتواند به دستش بگیرد و بخواند. مثلا جلدی از کتاب را به کتابخانهی کلینیکی که میروم هم هدیه دادم.
به نظرم «شرم» جز مهمی از دلایل آدمها برای کتاب خواندن/نخواندن میتواند باشد. مثلا عکس همین «از کتاب» را که استوری کردم، آشنایی دایرکت داد که «تو همیشه گندهگوزی میکنی»! حالا این که او چرا این پیام را داد شرم دخیل بود یا نه رو نمیدانم، اما در من نوعی از شرم بالا آمد. در دوستانی هم دیدهام که نقل قول کردن از کتاب، استوری گذاشتن یا توییت کردن از کتاب را کمتر انجام میدهند، چون درگیر نوعی از شرم میشوند. در جمعهای دورتر هم شنیدهام که حتی خود مطالعه کاری عبث و بیهوده است. شبیه به مفهومی که نویسنده از زبان دیگران در کنایهی «ما در دانشگاه بازار این را یاد گرفتهایم» به آن اشاره میکند.
نوعی از شرم هم وجود دارد برای کتاب نخواندن. و به عزت نفس هم وصل میشود و میبینی آدمها برای جلوگیری از تجربهی شکست دوباره، فاصله میگیرند از مطالعهی کتاب.
نوعی از شرم جدید هم در ایران میبینم. شرم «امکان مطالعهی کتاب» و خریداری آن. میروی کتابفروشی و بیشتر از یک کتاب که برمیدارم نوعی شرم کوچک تجربه میکنم از جنس این که دیگران توان خرید کتاب ندارند و اگر قرار است کامل نخوانی چرا میخری یا حتما باید استفادهی درستی بکنی از این کتاب و این حرفها.
به عنوان فکت جالب، دوست داشتم اشاره کنم که زمانی رسمی بود که از فاصله در متون و کتابها استفاده نمیکردند. برای همین خواندن کاری کند و نیازمند تمرکز جدی بود.
سوال:
سوالاتی در حین خوندن کتاب برام پیش اومد که برای ایمیل azketab فرستادم. این یکی رو به نظرم رسید اینجا بنویسم که شاید کسی ایدهای داشت و صحبت کردیم:
در صفحه ۳۶ نوشته شده «چون امکان پرش سریع میان صفحات و فصلهای کتاب دیجیتال وجود دارد، ماهیت آن تغییر کرده و کتاب دیجیتال را نمیتوان مشابه کتاب دانست»
متوجه نشدم. پرش در میان صفحات کتاب کاغذی هم همچین کند نیست. اصلا پرش مگر در حین مطالعه چقدر رخ میدهد و مهم است؟ به پرش که فکر کردم صرفا پرش به انتهای کتاب برای چک کردن ارجاع و یادداشت، و یا پرش بین فصلها برای اسکن به نظرم رسید. این جملهی کتاب به من این حس را داد که «امکان پرش» موضوع مهمی است. ولی نفهمیدم چرا و در چه نوع مطالعهای.
با سلام و وقت بخیر
تشکر میکنم بابت دیدگاه مفصلی که نوشتید
فقط در تایید و تکمیل صحبت شما، مطلبی به ذهنم رسید.
کاهش قدرت خرید و میزان استفاده از ابزار فرهنگی و علمی
همانطور که گفتید، با کاهش قدرت خرید افراد، امکان خرید کتاب هم کمتر میشود.
در پروژه Dollar street در سایت Gapminder.com
((سبک زندگی و وسایل خانه و خانه)) مردم در سراسر جهان بر اساس قدرت خرید آنها نمایش داده شده است.
وقتی که تنظیمات سایت، بر روی نمایش صرفا خانوادههایی با درآمد اندک تنظیم شود.
به میزان چشمگیری، عدم استفاده از آلات موسیقی، کتاب، دفتر، قلم، اینترنت، گوشی هوشمند و تلویزیون مشاهده میشود.
انگار وارد یک دنیای دیگر میشویم.
برای مشاهده پروژه Dollar Street
همین عبارت Dollar Street در گوگل سرچ بشود
اولین نتیجه در سایت Gapminder
پروژه مورد نظر است.
روز و روزگار خوش
سعید جان. هم ممنون از توضیحاتی که در اینجا نوشتی و هم نکات و اصلاحاتی که ایمیل زدی و همه دقیق و مفید بود.
نکات متعددی در این کامنت مطرح کردی که همهشون ارزش دارن به بحث و گفتگو گذاشته بشن. اما به طور خاص در مورد اون نکتهای که در صفحهٔ ۱۴۸ گفتی، لازم میدونم یه چیزی رو یادآوری کنم.
من بهت حق میدم که با نظر من موافق یا مخالف باشی. اما نمیتونم بهت حق بدم نظرت رو با کلماتی مثل سیستم و نگاهی سیستمی «تزئین» کنی ;)
نگاه سیستمی هیچجا به معنای انکار نقش اجزای سیستم نیست (مگر اینکه سیستم رو حداکثر در حد ترموستات و گیربکس ببینی). در سیستمهای پیچیدهٔ اجتماعی و انسانی، تفکیک بین جزء و کل ساده نیست. در واقع ما مجموعهای از agentها داریم که باورها، اصول، ارزشها و ترجیحات دارند و حاصل تعاملشون با هم یک سیستم رو میسازه که «ممکنه» مجموعهای از باورها، اصول و ارزشها رو تقویت، ترویج، تثبیت و یا تضعیف کنه.
این تعامل کاملاً دینامیکی هست و تا زمانی که سیستم زنده است، دور از «نقطهٔ تعادل» هست. یعنی سیستم بر اجزاء تأثیر میذاره و اجزاء در سیستم. این فرض که اجزا رو خالی از اراده فرض کنیم و فکر کنیم همهچیز تابع یک تعداد رابطهٔ مکانیکیه، به همون اندازه سادهلوحانه و سادهاندیشانه است که اجزاء رو دارای ارادهٔ مطلق فرض کنیم و از تأثیری که سیستم بر اونها داره غافل بشیم.
اتفاقهایی که در بعضی حوزههای دیگه افتاده رو نگاه کن. مثلاً تغییراتی که در بازار چرم، لبنیات، غذا و صنعت خوراکی به خاطر توجه به حیوانات پیش اومده. درسته که میشه دینامیک بازار رو در بخشی از این تغییرات دید. اما نباید فراموش کنیم که تغییر ارزشها (از جمله به خاطر شناخت بیشتر از عملکرد مغز حیوانات) باعث تغییر در نگاه انسانها و تحمیلِ خواستههای سمتِ تقاضا به سمت عرضه شده.
البته معمولاً بعد از مدتی سیستمها از یک نقطهٔ گذار عبور میکنند و اصطلاحاً phase transition اتفاق میافته. بعد از اون، سیستم حول و حوش وضعیت متفاوتی میچرخه و تغییر میکنه. اما باز هم اون وضعیت ابدی نیست و ممکنه تغییر کنه.
علاوه بر اینها اینکه پیشبینی کنیم یا انتظار داشته باشیم با تغییر ذائقهٔ مردم، سلیقه یا خروجی یا استانداردهای صنعت نشر تغییر کنه، به معنای نادیده گرفتن ساز و کارهای بازار نیست. بلکه تأکیدی بر ساز و کار بازاره. چون انسانها سمتِ تقاضای بازار هستند و ساز و کار بازار دقیقاً بر مبنای عرضه و تقاضا شکل میگیره.
باز هم تأکید میکنم که نظر تو میتونه با نظر من فرق کنه و ممکنه هر یک از ما دو تا درست / نادرست بگیم. به شرطی که اصطلاحات «نگاه سیستمی» و «ساز و کار بازار» رو از حرفهات حذف کنی و بدون برچسبگذاری فقط دربارهٔ درستی یا نادرستی اون گزاره نظر بدی.
ممنون بابت دقت نظرت و وقتی که برای توضیح گذاشتی. تزئین رو اتفاقا فکر میکنم بهتره شروع کنم (در ابعاد متنوع زندگیم)، ولی مطمئن باش اینجا نقطهی شروع آگاهانهش نبود. متمم و این مطلب اصلا جای خوبی برای چنین تزئینی نیست (؛
عمدا به این مورد اشاره کردم و بولدش کردم، چون یه سرخوردگیای دارم بابت این دوران و مدل ذهنیم که نقش این ترجیحات مردم رو در تغییر کم میبینه. چه در دورانی که خودم تجربه کردم، چه دورانی که همسایه دست راستی خونهمون همین چند ساله تجربه کرد. حتی در مورد همین بازارها و صنتعی که گفتی هم چنین اطلاعات و ذهنیتی نداشتم.
خوندن جوابت نقطه امیدی در ذهنم روشن کرد و سوراخ شکی باز کرد در این نگاه ناامیدم.
ممنون
با درود به معلم عزیز و تبریک بابت چاپ این کتاب ارزشمند و ممنون بابت تمامی زحماتت .
چقدر طرح جلدش زیباست . دیشب با اشتیاق تمام شروع به خوندنش کردم . هر ورقی که میزدم حس و حال عجیبی داشتم و مملو از شعف و شادی بودم . چقدر متن پشت جلد کتاب جالب بود برام . واقعا خیلی از کارهایی که انجام میدیم و فکر میکنیم بهش مسلط هستیم گاها یا اشتباه انجام میدیم یا روش درست انجام دادنش رو بلد نیستیم . مثال نفس کشیدن رو که اشاره کردی تو ورزش یوگایی که انجام میدم به عینه حسش کردم و برام ملموسه و به نظر میرسه این نکته چقدر مهمه که سعی کنیم در زندگی هر کاری رو که میخواهیم انجام بدیم با نگاه دقیقتری بهش نگاه کنیم و ببینیم ایا روش بهتر و موثرتری برای انجام دادنش هست یا نه . همین متن تا مدت ها ذهنم رو به خودش مشغول کرده بود و باعث شد به تمام کارهایی که در طول روز انجام دادم با عینک دقیق تری نگاه کنم . قطعا که این کتاب نکات زیادی برای فکرکردن و یاد گرفتن داره و باید جمله به جمله ش رو در ذهنت مزه مزه کنی تا به عمق جانت بنشینه و امیدوارم یک روزی این کتاب به دست اون جوان ناشناس برسه تا بتونه از خوندنش لذت ببره .
با سلام و وقت بخیر
به مطالب زیبایی اشاره کردید
کتاب واقعا عالی هست
تنها کتابی هست که در طول عمرم، دو نسخه از آن را ((برای خودم)) سفارش دادم.
در مورد آن جوان
منم امیدوارم که کتاب به دست آن جوان برسد
ولی چون محمدرضا عزیز را نمیشناخت
طبیعتا متممی نیست و رفیق متممی هم ندارد
آن جوان، جلد کتاب را هم احتمالا از نزدیک نمی بینه
احتمال وقوع این رخداد را خیلی بالا میدانم.
آن جوان چون نظر منفی نسبت به کتاب داشت
و از طرفی هم روندی که حداقل در جامعه خودمان میبینم این است که کتاب کاغذی خواندن، یک کار قدیمی گفته میشود.
به این دو علت، احتمال پایینی دارد که آن جوان به دنیای کتاب، رجوع کند.
به بهانه آن جوان و هم فکرانش که تعدادشان رو به افزایش است
مطلبی در مورد آینده کتاب و خوانندگان کتاب به ذهنم رسید.
آینده کتاب و خوانندگان کتاب
در متمم درباره سرنوشت کتابخانهها در آینده در درس کتابخانه های زیبای دنیا اشاره شده است.
دلم نیومد این درس را هم اینجا نگویم.
فکر میکنم در آینده هم به افرادی که کتاب کاغذی میخوانند
به چشم یک عده نوستالژیک باز نگاه کنند
همه بگویند این خانم یا این آقا، تونلی به گذشته هستند.
عتیقهای از موزه تاریخ هستند.
من هنوز از هندزفری سیمی استفاده میکنم
مثل من و استفادهام از هندزفری سیمی
روز و روزگار خوش
درود بر شما استاد گرامی
کتاب که به دستم رسید تو سه روز با عشق تمومش کردم. خیلی خوشحالم که در این بازه زمانی که بهش احتیاج داشتم تونستم بخونمش – یعنی زمانی که علاوه بر کتابخوانی در حال ترجمه و تالیف هم هستم. این حجم از تجربه با دقت کم نظیر استاد بسیار برایم مفید بود. منتظر ویراست های بعدی هستم.
با سلام و وقت بخیر
کتاب ((از کتاب)) واقعا عالی است
منم موافق هستم.
ولی چون گفته بودید که ظرف سه روز، کتاب را تمام کردید.
مطلبی به ذهنم رسید که در ادامه میگویم.
درباره اهمیت کند کردن یادگیری و مطالعه کتاب
من تجربه مطالعه چندین کتاب در چند روز را دارم
صادقانه بگویم، بعد از یک مدت، فقط جلد کتاب و یک شبح از محتوای کتاب در ذهنم باقی ماند.
طبق درس فایل صوتی مهارت یادگیری | اهمیت کند کردن سرعت یادگیری یکی از ارکان مهم یادگیری
کند کردن سرعت یادگیری است.
چیزی که خودم به آن فکر میکنم
طبق طبقه بندی بلوم (سطوح یادگیری بلوم) اگر کتابی را در چند روز بخوانم،
تا چه سطحی از کتاب را بر اساس، طبقه بندی بلوم یاد میگیرم؟
آیا این کار ((روخوانی)) است یا ((یادگیری)) کتاب؟
تجربه فعلی من در سرعت مطالعه کتاب
الان کتاب ((پیچیدگی)) از محمدرضا عزیز، مطالعه آن برای من ((خیلی مهم)) است
در این دیدگاه به معرفی مختصر کتاب پیچیدگی و علاقهام به آن نوشتم.
با اینکه مطالعه کتاب پیچیدگی، احتیاج به پیشنیاز ندارد.
در ۱۰۰ روز اخیر که مطالعه کتاب را شروع کردهام
فقط ۱۰۰ صفحه از تقریبا ۲۵۰ صفحه کتاب را مطالعه کردهام.
مجددا میگویم
اینها صرفا تجربیات شخصی من است.
و ممکن است برای فرد دیگری، متفاوت باشد.
روز و روزگار خوش
“… کتاب هایی که با به پایان رسیدنشان از خود پرسیده باشید:
آیا همه ی میوه هایی که می توانستم از این درخت بچینم چیده ام؟
آیا هر آنچه را می شد کسب کنم کسب کرده ام؟”
عبارت بالا که در صفحه ی ۴۷ کتاب آمده است، برای من یادآور درس منابع و مدیریت منابع و سه فایل صوتی مرتبط به آن است.
من خودِ کتاب “از کتاب”رو یک منبع بسیار بسیار ارشمند می دونم و دارم سعی می کنم طوری کتاب رو مطالعه کنم که بعد از پایان اون، برگردم عقب رو نگاه کنم و ببینم تمام میوه هایی رو که می شد از این درخت پربار چید رو، چیده ام.
من فکر می کنم یادآوری این جمله از محمدرضا شعبانعلی (در فایل های صوتی درس منابع) تلنگر مهمی برای ما می تونه باشه:
“منابع، الزاماً نباید خیلی گران به دست بیان که ارزشمند باشن. ارزشمندترین منابع، اتفاقاً خیلی هم گران نیستند و در دسترس هستند.”
نمونه اش همین کتاب هستش.
ما با قیمتی ارزان، ارسال رایگان، سریع و راحت (این که پست چی میاره دم در منزل یا محل کار) به این کتاب دسترسی داریم.
به گمانم همه مون باید سعی کنیم نهایت بهره رو از این کتاب ببریم؛ چه من بعنوان خواننده، چه ناشر، چه مترجم، چه بلاگر کتاب.
به نظر می رسه اینجوری، اتفاقات خوبی برامون بیوفته و همه مون بهره مند بشیم.
خیلی خوشحالم که تونستم این کتاب ارزشمند رو خریداری کنم و از حالا بیصبرانه منتظرم که کتاب به دستم برسه و فکر کنم لازم باشه تا اون زمان فایل صوتی “کتابخوابی” رو دوباره گوش بدم و یادداشتهام رو مرور کنم.
با اینکه تهران نیستم کتاب در کمتر از ۴۸ ساعت به دستم رسید و دیشب با اینکه خیلی خسته بودم از شوق خواندن کتاب خوابم نمیبرد. اول از همه طرح پشت و روی جلد و جنس کاغذ جلد نظر من رو به خودش جلب کردم و هر بار که اسم “محمدرضا شعبانعلی” رو روی جلد میدیدم احساس شعف میکردم که کتابی از ایشان دارم.
همزمان هم دلم نمیخواد کتاب رو تموم کنم و هم دلم میخواد هر چه زودتر بخونم و لذت ببرم و یاد بگیرم.
اتفاق خوبی افتاده که امیدوارم ادامه دار باشه. مرور فهرست نوید کتاب خوبی رو می ده!
خیلی حرف برای گفتن دارم در موردش ولی کوتاه می کنم… هدیه نوروزی امسال جا داشت یک کتاب باشه! خواهش می کنم در ارائه محتواهایی با این عمق و ابعاد به فایل صوتی اکتفا نکنید فایل صوتی مکمل خوبیه و جای کتاب رو در موارد اینچنینی نمی گیره.
مچکرم
در یک جمله درباره دوست و استادی که هنوز موفق به دیدنش نشدم ولی بیش از یکسال هست که از مطالباتش بهره میبرم.
کاردرست و یک جنتلمن واقعی.
واقعا هیجان زده ام و خوشحال که کتابی از انتشارات متمم و به قلم محمد رضا را به لیست دارایی هایم اضافه بشه . خرید خود را به اول ماه موکول کرده بودم که شرایط پیش بینی نشده باعث تعویق فروش کتاب شد که امیداورم هر چه زودتر رفع بشه و سپاس از محمدرضای عزیز و تمامی گروه متمم، تلاش هایتان مستمر و سلامتی برقرار
سلام و ادب، جسارتا مشخصه چه زمانی میشه کتاب رو خریداری کرد؟
سلام. بله زمان فعال شدن فروش مشخص است.
از روز شنبه ۵ خرداد دوباره فروش کتاب را شروع میکنیم. به خاطر تعداد زیاد سفارشهای خرید در روزهای اول لازم بود بخشی از فرایندهای ثبتسفارش و لجستیک تغییر کنند. با توجه به تعطیلی پیشآمده، تصمیم گرفتیم از این چند روز تعطیلی متوالی برای بهبود فرایندها استفاده کنیم.
با درود و خدا قوت
فایل PDF کتاب سیستمهای پیچیده محمدرضا شعبانعلی را خواندم و واقعاً لذت بردم از ساختار و مطالب عمیق آن.
این کتاب هم حتماً ارزش خواندنش را خواهد داشت. اگر امکان دارد، خرید نسخه الکترونیک “از کتاب” را هم فراهم کنید و اینکه حتماً کار تالیف و تدوین کتابها را ادامه دهید که میراث با ارزشی از چنین افراد اندیشمندی خواهد بود.
با سپاس
سلام، ای کاش فایل صوتی کتاب هم موجود بود تا من هم بتونم بخرم گوش بدم، چون به دلیل نابینایی نمیتونم بخونم.