Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Menu
دوره آموزشی هدف گذاری (کلیک کنید)


انتخاب متممی‌ها | حرف‌های دوستان متممی دربارهٔ مدیریت و کسب و کار


با توجه به این که تعداد نظرات، کامنت‌ها و تمرین‌های ثبت‌شده در درس‌های متمم بسیار زیاد است و پیگیری نظراتی که در چندهزار درس پراکنده ثبت شده‌اند، ساده نیست، تصمیم گرفتیم هر چند هفته یک بار تعدادی از حرف‌ها و نظراتی را که دوستان متممی به آن بیشترین امتیاز آموزنده را داده‌اند، در قالب یک مطلب جداگانه منتشر کنیم.

با توجه به تعداد کامنت‌ها و حجم‌شان، مناسب‌تر دیدیم که آن‌ها را در قالب چند بخش جداگانه منتشر کنیم.

این بخش‌بندی در بعضی از حوزه‌ها چندان قابل‌دفاع نیست. مثلاً نمی‌شود گفت بهتر است دیجیتال مارکتینگ در توسعه فردی باشد یا کسب‌و‌کار. ما هم صرفاً با هدف کوتاه‌تر شدن این گزارش، آن را چند تکه می‌کنیم.

لازم است توضیح دهیم که کامنت‌های زیر این گزارش (و گزارش‌های مشابه) بسته است. به این علت که این متن به شکل دینامیک‌ (پویا) تولید می‌شود و به مرور زمان با تغییر امتیازدهی، بعضی از این کامنت‌ها حذف شده و کامنت‌های دیگری جایگزین‌شان خواهد شد (شبیه گزارش متمم در هفته‌های اخیر). در این نوع گزارش‌ها اگر کامنتی زیر این مطالب ثبت شود،‌ بعداً که عوض شد،‌ آن کامنت معنا نخواهد داشت. بنابراین لطفاً اگر نظری دربارهٔ این مباحث داشتید، با کلیک بر روی نام هر درس، به صفحهٔ همان درس بروید و نظرتان را در همان‌جا ثبت کنید.

توضیح مهم: در این گزارش به زمان ثبت کامنت توجه نمی‌شود. یعنی کامنت‌هایی که در گزارش می‌آیند ممکن است دیروز یا چند سال قبل ثبت شده باشند. الگوریتم ما صرفاً به امتیازهایی که کامنت‌ها در هفته‌های اخیر گرفته‌اند (در مقایسه با کامنت‌های دیگر همان موضوع و نیز با در نظر گرفتن تعداد بازدید کامنت‌های مختلف) توجه می‌کند.

فروش و بازاریابی

ابوالفضل شمس
در درس فروش شخصی یا Personal Selling چیست؟ (آشنایی با یک اصطلاح)

۱۴ سال است که از یک فروشنده لباس خرید میکنم.
ساده از کار این رقم نگذریم !
۱۴ سال خرید متوالی ....

و به نظرم فروش شخصی هرگز حذف نخواهد شد.
 

بعد از مطالعه این مطلب تازه به این فکر افتادم که چرا من این همه وقت هست که از یک فروشنده خرید میکنم ؟!
از آقا محسن عزیز.

هیچ تبلیغاتی ندارد ...برندینگ هم کار نکرده ( البته به این معنی نیست که تبلیغ نکردن یا برند نشدن کار درستی هست بلکه مقصود این هست که خرید من از این بنده‌ی خدا ، تحت تاثیر تبلیغات یا برندینگ نیست !)
مواردی که در ادامه بیان می‌شود بعد از تفکر نسبتا عمیق راجع به دلایل خرید طولانی مدت من از ایشان به ذهنم رسید که برای شما بزرگواران می‌نویسم ‌.
(پشتوانه علمی ندارد و کاملا تجربی هست: )
به نظرم
در فروش اجناس متعارف مثل خوراک ، پوشاک یا سایر اجناس متعارف که مردم استفاده میکنند، فروشنده‌هایی‌ که در قامت یک انسان زرنگ به نظر نمی‌رسند یا اصطلاحا در رفتار و کلام و زبان بدن و حالت چهره‌ آنها زرنگ بازی دیده نمیشود و در عین حال اجناس باکیفیت دارند و صادقانه از خوب و بد آنها صحبت میکنند هیچگاه بازار خود را از دست نمی‌دهند.ساده پوش هستند و اگر بشنوند دچار چالش هستید سعی میکنند کمک کنند حتی اگر اتفاقی آنها را دیده باشی .
با حوصله هستند و هرگز(تاکید میکنم هرگز) خشم خود را از طولانی شدن خرید شما،به شکل مستقیم(مثل خرید نمیکنی وقت ما رو نگیر!) یا غیرمستقیم (خود رو به نشنیدن زدن!) نشان نمی‌دهند.

بدون اینکه شما درخواست کنید به شما تخفیف معقولی می‌دهند و اجازه‌ی شکستن حرمت و کرامت مشتری سر تخفیف گرفتن را نمی‌دهند. تا زمانی که شما خریدتان تکمیل نشده باشد سراغ مشتری بعدی نمی‌روند. اگر لباسی بر تن شما ننشیند یا کیفیت جنسی معمولی باشد به شما اطلاع میدهند که این جنس کیفیتش درجه یک نیست یا این لباس به تن شما ننشست‌. چیز دیگری را امتحان کنید!

خلاصه اینکه فروش یک بازی بلند مدت است و فروش شخصی، به شکل عجیب و غریبی در بلندمدت بودن این بازی ایفای نقش می‌کند.
شاید اگر آقا محسن عزیز و مهربان سعی می‌کرد با زرنگ بازی و دوز و کلک و دغل به من جنس‌های باقیمانده ته انبار را غالب کند و در این کار موفق هم میشد ، اولین و آخرین خرید من از ایشان همان ۱۴ سال پیش بود و تمام . اما حرفه‌ای گری ایشان و انتخاب صداقت و انسانیت ،
به عنوان مزیت رقابتی شغل خود باعث شد تا حتی در روزهایی که بازار خیلی تلاطم داشت ، همچنان فروشگاه ایشان مشتری خود را داشته باشد. البته می‌پذیرم که دغل کاری شاید زودتر شما را به درآمد برساند ولی به درآمد بیشتر نه! 

باید خیلی ساده باشید که پتانسیل ایجاد یک مشتری که ممکن است ۱۴ سال از شما خرید کند را ببچا چهار ریال پول بیشتر حاصل از دغل کاری طاق بزنید !

ممنون از اینکه دیدگاه بنده رو مطالعه کردید.


محمد پورملک
در درس چالشها و سختی های کار فروش و فروشندگی

به نظر من مشکلات زیر رو هم میتونیم به عنوان سختی های کار فروشندگی اضافه کنیم:

1- فشار برای رسیدن به اهداف فروش

فروشندگان معمولاً با اهداف فروشی مواجه هستند که باید در بازه‌های زمانی مشخصی به آن‌ها برسند. این اهداف گاهی اوقات بسیار بلندپروازانه و دشوار هستند و فشار زیادی بر فروشنده وارد می‌کنند تا به نتایج مورد نظر دست یابند. این فشار می‌تواند منجر به استرس شغلی زیاد و خستگی شود.

2- تعادل بین کار و زندگی شخصی

شغل فروشندگی ممکن است شامل ساعات کاری طولانی، کار در آخر هفته‌ها، و حتی سفرهای کاری باشد. این موضوع می‌تواند بر تعادل بین کار و زندگی شخصی فروشنده تأثیر منفی بگذارد و موجب خستگی و سرخوردگی شود.

3- رقابت درونی و بیرونی

فروشندگان همواره در حال رقابت هستند، چه با همکاران خود در درون سازمان و چه با فروشندگان دیگر در بازار. این رقابت می‌تواند به فضایی پرتنش و پراسترس منجر شود، که در آن هر فروشنده‌ای تلاش می‌کند برتری خود را نشان دهد.

4- دائمی بودن یادگیری و به‌روزرسانی اطلاعات

فروشندگان باید دائماً در حال یادگیری و به‌روزرسانی دانش خود در مورد محصولات و بازار باشند. این نیاز به یادگیری مستمر و سریع، می‌تواند چالش‌برانگیز باشد و فشاری روی فروشنده ایجاد کند تا همیشه اطلاعات خود را به‌روز نگه دارد.

5- مقابله با تکنولوژی‌های نوین

پیشرفت‌های تکنولوژیکی مداوماً چشم‌انداز فروش را تغییر می‌دهند. فروشندگان باید با ابزارها و پلتفرم‌های جدیدی که به منظور بهبود فروش و ارتباط با مشتریان طراحی شده‌اند، خود را وفق دهند. برای برخی، این تطبیق پذیری می‌تواند دشوار باشد. مثلا این مورد را می توان در مدیران قدیمی در برخورد با استراتژی های دیجیتال مارکتینگ مشاهده کرد.

6- برخورد با تغییرات بازار

بازارها دائماً در حال تغییر هستند و فروشندگان باید بتوانند خود را با شرایط جدید وفق دهند. این می‌تواند شامل تغییر در تقاضای مشتری، ورود محصولات جدید به بازار، یا تغییر در استراتژی‌های قیمت‌گذاری باشد. انعطاف‌پذیری و سرعت عمل در این شرایط، حیاتی است.

7- رویارویی با پیچیدگی‌های فروش B2B

در فروش B2B ، فروشندگان با فرآیندهای فروش طولانی‌تر و پیچیده‌تر، تصمیم‌گیرندگان متعدد، و نیاز به ایجاد روابط عمیق‌تر با مشتریان روبرو هستند. این نوع از فروش می‌تواند نسبت به فروش مستقیم به مصرف‌کنندگان، چالش‌برانگیزتر باشد.


رضا جلالت
در درس شرح وظایف مدیر بازاریابی چیست؟ | پیشنهادهایی برای فهرست وظایف مدیر مارکتینگ

لیستی که در این درس ارائه شد خوب و کامل بود با اینکه شاید بتوان ان را بالا و پایین کرد در کسب و کارهای بزرگ قطعا چندین نفر وجود دارند که که در مجموعه بازاریابی فعالیت می کنند و در این جا مدیر بازاریابی بیشتر نقش یک سرمربی را پیدا می کند که باید بتواند به یک ترکیب درست از افراد دست پیدا کند و قطعا مباحث مربوط به منابع انسانی نقش پررنگی خواهد داشت.
در کسب و کارهای کوچک ممکن است کل دپارتمان بازاریابی یک نفر باشد که در این جا قطعا نقش مدیریت زمان و اولویت بندی بسیار پر رنگ تر خواهد شد و مدیر بازاریابی باید بتواند برای همه موارد زمان مناسب را اختصاص دهد و وزن بیشتری به کارهای پر اهمیت تر بدهد.
اما به عنوان یک تجربه: من مدیر بازاریابی یک مجموعه طراحی سایت و سئو هستم علاوه بر اینکه بر این دو حوزه تسلط نسبتا خوبی دارم [شناخت و تسلط به محصول] یکی از وظایف اصلی من ارتباط گرفتن به افراد و سازمان ها است.
یک مورد دیگر هم که می توانم به لیست وظایف مدیر بازاریابی اضافه کنم ایجاد چرخه انتقال موثر اطلاعات است به طور مثال همانطور که در درس هم اشاره شد تیم فروش با دغدغه های و شکایات مشتریان درگیر هستند و این اطلاعات باید به دست واحد تحقیقات بازار، واحد تحقیق و توسعه و سایر واحدهایی که احتمالا به آن نیاز دارند برسد. خیلی اوقات شاهد آن هستیم که اطلاعات ارزشمندی در ذهن اعضای تیم بازاریابی وجود دارد که به اشتراک گذاشتن آنها می تواند تحول بزرگی را ایجاد کند  و راحت ترین کار هم برگزاری جلسات اتاق فکر است.


روندهای تازه برخاسته از تکنولوژی‌های جدید

ابوالفضل شمس
در درس DIY Citizenship | چرا خودت انجامش نمی‌دهی؟

به نظرم کسانی که این بحث از متمم را جدی بگیرند قطعا از رستگاران آینده تجارت خواهند بود.
نظری که در حال مطالعه آن هستید شاید خیلی مطابق نظر بزرگوارانی که ذیل این مطلب ، دیدگاه گذاشتند نباشد اما تضمین میکنم برآمده از تجربه شخصی بنده هست و به همین سبب ارزشمند ؛ 
نکته اینکه شاید حرف‌هایم شبیه بازاریابی باشد لکن مسلما چون شما بنده را نمی‌شناسید و ندیده‌اید طبیعتا این شائبه منتفی است. پس مطمئن باشید در کمال صداقت نظرم را بیان میکنم.
بنده حرفه‌ام وکالت هست . مدتی هست که میبینم و می‌شنوم افرادی بدون داشتن تخصص و سواد حقوقی ، شروع به آموزش غلط قوانین به مردم و جذب مخاطب کرده‌اند! بنده تقریبا هر کلیپی که در این حوزه مشاهده میکنم به طور میانگین ۳ الی ۴ غلط فاحش(تأکید می‌کنم فاحش!) حقوقی دارد که باور نمیکنم گاهی بالای چند هزار لایک و چند صد کامنت تشکر گرفته است! کار به جایی رسیده بود که یکی از بزرگواران که در حال آموزش نکات حقوقی بود به ناگاه از مخاطبین درخواست کرد که ذیل همان پست کامنت بگذارند تا ایشان با توجه به عکس پروفایل اشخاص ، گرایشی که آنها باید در ارشد حقوق بخوانند را به آنها بگوید! ( احتمالا اگر روی پروفایل اینستاگرامتان عکس نداشتید ، به شما می‌گفت اصلا ارشد نخوانید!) 
بنده در ابتدا بسیار آزرده خاطر شدم . نه از این بابت که این عزیزان وجدان کاری ندارند و به هر طریقی می‌خواهند افرادی را جذب کنند ، بلکه به این سبب که مردم مشتاقی که این کم‌سوادان را دنبال میکنند بدون اینکه بدانند ،با گوش دادن به توصیه‌های ناقص و سراسر ناصحیح این کاسبان جهالت ، با زندگی و آینده و روان خود و خانواده‌شان بازی میکنند. 
راه رفتن در دنیای قانون ، مثل پیاده‌روی روی میدان مین است! این تعریف دقیقترین تعریفی است که میتوان از جهان حقوق کرد. یک قدم اشتباه ، یک حرف غلط جلوی قاضی ، یک اقدام به ظاهر بی‌خطر که در عالم حقوق آثار فراوانی دارد می‌تواند برای یک عمر زندگی شخص را بگونه‌ای تحت تاثیر قرار دهد که مرگ را آرزومند شود.
اما با توجه به چیزی که در این مطلب بیان شد و رویه‌ی خودت انجام بده را جاده‌ای یک‌طرفه دانست که قرار نیست به عقب برگردد (که البته به طور کلی صحیح است) ، بنده فکر میکنم این گزاره نباید باعث این سوگیری شود که " دیگر نمیشود کاری کرد! " . به بیان ساده متخصصین میتوانند با ابزار تفکر انتقادی و تزریق این نگاه به بازار هدف خود ، به مخاطبان خود در حوزه کاری خود بفهمانند که درست و غلط چیست و خود درمانی در حوزه‌ی آنها ، چقدر آسیب‌زا خواهد بود . با نقد کردن و نشان دادن ایرادات رویه‌ی خودت انجامش بده به مخاطبان خود (چه بهتر که با مصادیق واقعی ایرادات را نشان دهید) میتوانید جریان ساز حوزه خود باشید و مخاطبین خود را پیدا کنید.
تفکر انتقادی و تاثیر آن به مخاطب را دست کم نگیریم . 
پادتن و تریاق این آفت ، تفکر انتقادی و تزریق آن به مخاطب است.


سورنا
در درس DIY Citizenship | چرا خودت انجامش نمی‌دهی؟

در اینکه آماتور جای حرفه ای را می گیرد تردید دارم. مگر اینکه حرفه ای بودن تنها یک لقب باشد که شخص به خودش داده است. اگر  آماتور را رنگ سفید و حرفه ای را رنگ سیاه در نظر بگیریم ، DIY بیشتر ناحیه سفید تا خاکستری را هدف می گیرد. یعنی حرفه ای نما ها و کسانی که ابتدای راه حرفه ای شدن هستند.
به لطف فضای مجازی که به هر کسی پلتفرمی برای خودنمایی و خودستایی داده شده است ، DIY راه را برای این دسته اشخاص سخت می کند. وگرنه با موبایل همه کاره 1000 دلاری نمی توان به اندازه یک دوربین تخصصی 5000 دلاری و سالها تجربه عکاسی و فیلم برداری و دانش استفاده از نرم افزارهای تخصصی ویرایش عکس و فیلم ، خروجی تولید کرد. ولی در عوض می توان یک شخص فنی-کار بدقول و گران فروش را تحت فشار قرار داد. همینطور رسانه هایی که تمایل دارند اخبار سوگیری شده و ساختگی خودشان را به مخاطبان تزریق کنند ، به دادگاه قضاوت عامه برد و رسوا کرد.
در کل این فرهنگ نوظهور مانند بسیاری فرهنگ های دیگر زوایای مثبت و منفی دارد که بسته به زمینه مورد بررسی باید ارزیابی شود. ولی معتقدم با یک دیدگاه که "جا را برای حرفه ای ها تنگ می کند" ، در صدد تخریب آن هستیم و حرفه ای به معنای واقعی همیشه جای خود را دارد. حتی به راحتی می تواند یک جای جدید برای خود پیدا کند.


محمدرضا شعبانعلی
در درس Clearview AI | آیا با این‌که هوش مصنوعی تصویر شما را تشخیص دهد موافقید؟

شاید بعضی از ما حس خوبی به این نوع گردآوری داده‌ها نداشته باشیم، اما به نظرم باید بخش قابل‌توجهی از این روند رو به عنوان «محصول جانبی اجتناب‌ناپذیر ابزارهای ارتباطی مدرن» در نظر بگیریم و بپذیریم.

حتی به فرض این‌که فردی در شبکه‌های اجتماعی فعالیت نکنه یا فعالیت کمی داشته باشه، بالاخره از یک یا چند نرم‌افزار پیام‌رسان استفاده می‌کنه و در همون حد هم چند عکس پروفایل به اشتراک می‌ذاره (در مینیمال‌ترین حالت، باید چند سال یه بار عکس پروفایل رو عوض کنه که قابل شناسایی باشه).

استفاده از عکس‌های کاکتوس و میخک و ... بر پروفایل هم ناگزیر ما رو از بخشی از ارتباط‌ها محروم می‌کنه. علاوه بر این‌ها، نکتهٔ مهم‌تر اینه که ما عکس‌های بسیاری رو ناگزیر در اختیار سازمان‌های دولتی می‌دیم و با توجه به این‌که دولت‌ها تشنه‌ترین بخش جامعه برای استفاده از داده‌های خصوصی شهروندان و سرک کشیدن در زندگی اون‌ها هستند، عملاً ما به ناچار عکس‌ها و داده‌هامون رو در اختیار دیگران قرار می‌دیم.


اما مستقل از این‌ها نکته‌ای که به ذهن من می‌رسه اینه که «حریم شخصی» یک مفهوم کاملاً مشخص و «از پیش تعریف‌ شده» نیست و نگاه ما به حریم شخصی در طول زمان تغییر می‌کنه.

به روزی فکر کنیم که خدمات تلفن و بعداً موبایل ارائه شد. اون زمان هم می‌شد فکر کرد که حرف‌های من با دوست یا همکار یا بستگانم کاملاً شخصیه و نباید در اختیار هیچ فرد یا مجموعه‌ای باشه.

اما به تدریج همه پذیرفتیم که سازمان‌های بسیاری به این اطلاعات دسترسی پیدا می‌کنن. در کشورهای توسعه نیافته مثل ما، یه مرحلهٔ سخت‌ترش اینه که حتی کارمندهای عادی بسیاری از سازمان‌ها هم دسترسی قابل‌توجهی به این داده‌ها دارن.

بخشی از این تغییر رو می‌شه به «تغییر تدریجی اصول و ارزش‌ها» نسبت داد و بخش دیگه‌ای رو به عادت کردن.

چنان‌که مردم چین یا روسیه یا سایر کشورهای اقتدارگرا، عملاً پذیرفته‌اند که دولت همیشه نفر سوم مکالمه‌هاشون باشه و احتمال داره حتی ما هم اگر روزی برای مدت طولانی در معرض چنین وضعیتی قرار بگیریم، بهش عادت کنیم.

چنان‌که الان در پیامک‌ها، حضور دائمی واسطه‌ها رو پذیرفته‌ایم. یا در تلگرام، عادت نداریم همهٔ حرف‌ها رو در Secret Chat بزنیم. بنابراین به تدریج پذیرفته‌ایم که مکالمه‌هامون و شخصی‌‌ترین داده‌هامون رمز‌گذاری  جدی نشن،

به نظرم بررسی رفتار افرادی که اکانت‌های خصوصی در شبکه‌های اجتماعی دارن و مثلا ۱۰ یا ۲۰ یا ۱۰۰ نفر اون‌ها رو دنبال می‌کنن، دو نکتهٔ جالب رو در زمینهٔ تغییر نگاه به حریم شخصی نشون میده.

نکتهٔ اول این‌که افراد بسیاری در حال حاضر به عکس یا خبری که فقط با ۲۰۰ یا ۳۰۰ یا ۱۰۰۰ نفر در میان می‌ذارن می‌گن «خصوصی.»

نکتهٔ دوم این‌که یک فرض تلویحی رو پذیرفته‌اند که ممکنه این داده‌ها بازنشر بشه و اگر چه احتمالاً این اتفاق براشون خوشایند نیست، اما احتمالش رو پذیرفته‌ان و با این مسئله کنار اومدن.

این نوع تغییر نگاه ما به «حریم خصوصی» به نظرم با مفهوم این واژه در چند دهه قبل تفاوت جدی داره.

در مورد دوستمون «دیوان ماندگار» که زیر همین مطلب گفته بودن «اطلاعات شخصی من خیلی کارایی نداره و هیچ ارگانی حاضر نیست روی اون هزینه کنه» به نظرم لازم به یادآوریه که ارگان‌ها هزینه نمی‌کنن. اون‌ها یه دیتابیس دارن که دارن داخلش میلیاردها داده‌ رو ذخیره می‌کنن و یه سری کدها و کوئری‌ها رو روش اجرا می‌کنن. بودن یا نبودن ما در اون دیتابیس نه کاهشی در هزینه‌ها ایجاد می‌کنه نه افزایشی. کراولرها هم دارن در فضای آنلاین می‌چرخن و دیتا جمع می‌کنن. فکر کردن و بررسی کردن این‌که «ما آدم مهمی هستییم یا نه» کار پرهزینه‌تریه. بهتره علی‌الحساب همهٔ داده‌های ما ذخیره و بررسی و تحلیل بشه. فوقش اگر آدم مهمی نبودیم، یه گوشه‌ای باقی می‌مونه.

خیلی از ما در همین حدی که «به بخشی از آمار شرکت‌ها» تبدیل بشیم، ارزش داریم. بالاخره Clearview هم که می‌گه من ده میلیارد یا صد میلیارد عکس دارم، احتمالاً بخش بزرگی از این عکس‌ها از همین آدم‌هاییه که معتقدن هیچ ارزش خاصی برای هیچ سازمانی ندارن.

اما همین که Clearview بتونه اون‌ها رو بشمره و جلوی سرمایه‌گذارها پرزنت کنه و قراردادهای خودش رو با کارفرما ببنده، یعنی به اندازهٔ خودمون ارزش اقتصادی براش ایجاد کردیم.

نقش بسیاری از ما در دنیای دیجیتال، شبیه کالاهای کم‌فروش یا بی‌فروش در سوپرمارکت‌هاست. ظاهراً ارزش اقتصادی نداریم،‌ اما به جور بودن جنس و بهتر شدن ویترین‌شون کمک می‌کنیم. که البته من هم مشکلی با این قضیه ندارم و به نظرم کاملاً قابل درک و قابل پذیرش هست.


تولید محتوا و بازاریابی دیجیتال

پرويز دارستان
در درس محتوای زرد چیست؟ زرد نویسی به چه معناست؟

" اگر مردم می‌دانستند که کشک چه خواصی دارد و روزانه آن را مصرف می‌کردند، تمام ارتوپدها کارشان را از دست می‌دادند و مطب‌شان تعطیل می‌شد"

" مشکل سنگ کلیه دارید، الکی پول دکتر ندید، روزی یک لیوان آب گشنیز بخورید سه روزه سنگتون دفع میشه"

این‌ها نمونه‌ای از هزاران جمله‌ای است که روزانه در حوزه سلامتی و تغذیه در پیج‌های اینستاگرام و برخی سایت‌ها و یا کانال‌های تلگرام و سایر رسانه‌های اجتماعی منتشر می‌شود. برخی از این پیج‌ها نزدیک به نیم میلیون نفر فالوور دارند. به نظرم در سال‌های گذشته این حوزه بیش از اندازه درگیر محتوای زرد شده است. 

من در کل کارکرد محتوای زرد را منفی می‌دانم. چرا که در بیشتر موارد ممکن است توهم آگاهی‌بخشی هم به فرد منتقل کند. الان می‌بینیم بیشتر افرادی که قبلاً ممکن بود سالی چند بار روزنامه و کتاب بخوانند، در اینستاگرام سرگرم هستند و توجیه‌شان هم این است که ما "پیج‌های مفید و علمی" را دنبال می‌کنیم. انبوهی جمله کوتاه و داده‌های غیر مستند در ذهن‌شان انبار شده که فقط به درد روایت در مهمانی‌های شبانه می‌خورد.


امیرحسین پرواسی
در درس بازاریابی محتوا چیست؟ | نکاتی پیش از آغاز آموزش بازاریابی محتوا

برای من یکی از جذاب‌ترین مثال‌های بازاریابی محتوایی یک تخمه فروش بود که در خیابان محل زندگی ما مغازه داشت. دو بار در هر هفته فوتبال‌های پیش‌رو همراه ساعت و شبکه پخش‌کننده رو تو بنر چاپ می‌کرد و از سردر مغازه آویزان می‌کرد. تعامل شگفت‌انگیزی داشتن آدم‌ها با این بنر و مغازه؛ هم وقتی تو ترافیک بودن و این مغازه رو می‌دیدن و هم عابران پیاده. همیشه هم سرش شلوغ بود و خیلی‌ها می‌گفتن به‌خاطر همین بنر جذب مغازه‌اش شدن؛ یعنی این تعامل باعث رسیدن به هدف نهایی که فروش باشه هم می‌شد.


فرشید محمدخانی نژاد
در درس ساخت لیست ایمیل | روش های جمع آوری ایمیل

جمع بندی روش های دریافت ایمیل:

  • ارائه فایل (ویدیو، کتاب و غیره)
  • دانلود مقالات بلاگ
  • ثبت نام در وبینار و آموزش های رایگان
  • ثبت نام در خبرنامه
    • به صورت پاپ آپ و یا در انتهای مقالات – لحاظ پیشنهادهای ویژه در خبرنامه ها – بهتر است زمان ثبت ایمیل، تعداد ایمیل هایی که براش ارسال میشه و هدف از دریافت ایمیل رو بهش یادآور بشیم تا آزاردهنده نباشه
    • پوش نوتیفیکیشن (با هدف ایجاد ارزش خاص برای کاربر، در غیر اینصورت آزار دهنده میشه)
  • امکان استفاده از دمو و ترایال محصول یا خدمات
  • امکان دسترسی محدود و رایگان به محصول یا خدمات
  • مشاوره رایگان (البته معمولا شماره تماس گرفته میشود)
  • دریافت ایمیل در نمایشگاه های تخصصی، کنفرانس ها و سایر رویدادهای حضوری
  • استفاده از ساید بار سایت
    • معمولا برای دریافت خبرنامه هست
    • قبلش یکم مجابش کنید که چه فایده ای داره عضویت در خبرنامه
  • نوشتن کامنت برای پست های بلاگ
  • فرم های مختلف در سایت (وارد کردن ایمیل ترجیحا اختیاری باشه (برای برخی کاربردها))
    • تماس با ما
    • فرصت های شغلی
    • کامنت بلاگ
    • وبینار و فایل
  • دسترسی به برخی از محتواهای سایت (دقت کنید محتوا باید ارزشش رو داشته باشه)


علیرضا میرزائی
در درس تولید محتوای متنی | چگونه تولید محتوا را شروع کنیم؟

یه واحد درسی در ترم قبلی داشتیم به نام آیین ویرایش (چون رشته ام ادبیات فارسی هستش یه همچین واحدی داریم.) 

این کلاس یه جورایی جهنمی بود برای خودش؛ چون تو تلگرام هم گروه داشتیم و وقتی که گفتاری می نوشتیم، استاد تک تک اشتباهاتمون رو می گفت. در آخر ترم، یاد گرفتیم که چجوری درست بنویسیم، ویرگول رو کجا بذاریم و از این جور مطالب. اما همه ما دانشجوها در گروه خودمون حتی در طول ترم هم همون طوری گفتاری می نوشتیم:)

اینجاست که میفهمم که آموزه های اون کلاس تا حد زیادی به درد فضای دانشگاهی و رسمی میخوره ولی در فضای دیجیتال به نظرم همین که سعی کنیم غلط املایی نداشته باشیم و نشانه های ویرایشی رو سرجاشون بذاریم، کفایت می کنه و دیگه نوشتن نوشتاری نیاز نیست.


معرفی پادکستها

آزاده خوش بخت
در درس معرفی پادکست فریکونومیکس | استیون لویت و استیون دابنر

من یک اپیزود از فریکونومیکس گوش دادم با این پرسش: آیا ما باید به بچه‌ها استقلال بیشتری در مقایسه با این روزها بدهیم؟

این سؤال، سؤال یکی ازگویندگان این اپیزود است.

یکی از گویندگان از یک رئالیتی شو ژاپنی به نام Old Enough که در نتفیلیکس پخش می‌شود، صحبت می‌کند. در قسمت اول این برنامه، والدینی به کودک تقریباً سه ساله‌اشان مسئولیتی واگذار می‌کنند . کودک باید از آزاد راه عبور کند و به آن سمت خیابان برود و لیست بلند بالایی که والدین از او خواسته‌اند، تهیه کنند. کودک آن قدر کوچک است که حتی قدشان به یک سری از وسایل نمی‌رسد. و برای اینکه در خیابان بهتر دیده‌شوند به آن‌ها پرچم‌های زرد داده‌می‌شود. دیدن این برنامه برای گوینده، مثل دیدن آلکس هانولد که یک سنگنورد آمریکایی الاصل است که بدون طناب از دیواره‌ی سنگی صعود کند.

گوینده تصور می‌گوید که ما در گذشته مستقل تراز کودکان امروزی بودیم. او براساس یک مقاله‌ بیان می‌کند که کاهش در فعالیت‌های مستقلانه در کودکان منجر به کاهش سلامت ذهنی آنان می‌شود. بچه‌ها نسبت به سال‌ها قبل از توجه بیشتری برخوردار هستند. در گذشته فقط برای بقای بچه‌ها تلاش می‌شد اما الان خانواده‌ها فرزندان کمتری دارند و در نتیجه زمان بیشتری برای توجه به بچه‌ها وجود دارد.علت کاهش حافظه علاوه بر پاندمی وسوشال مدیا، کاهش استقلال در کودکان است. امروزه اختیار کمتری به کودکان داده می‌شود. خود گوینده به بچه‌های خودش در پنج یا شش سالگی اجازه داده که خودشان به تنهایی از خیابان عبور کنند و به پارک آنطرف خیابان بروند البته به آن‌ها، قبل از رفتن آموزش داده‌اند که اول هر دو طرف خیابان را نگاه کنند و این کار از دید بعضی از والدین، درست نیست.

ما به دلایل زیادی اجازه نمی دهیم که فرزندانمان تنهایی جایی بروند مثلاً ممکنه ماشین بهشون بزنه، ممکنه یه غریبه بدزدتشون

یا در معرض تعرض قرار بگیرند و....

اما اگر به آمار نگاه کنیم، آمار کودک ربایی و تعرض جنسی به کودکان زیر یک درصد است. اما از نظر محققان اعداد، کمتر در ذهن ما ثبت می‌شوند. مثلاٌ: وقتی یک اتفاق ناخوشایند رخ می‌دهد این حادثه بیشتر در ذهن ما ثبت می‌شود تا آماری که مثلاً نسبت کودک ربایی کمتر ازیک دصد است. ما امروزه می‌ترسیم  به کودکان ده دوازده ساله اجازه بدهیم که مغازه برود. ما می‌ترسیم حباب امن اطراف کودکانمان بترکد.

حالا سؤال اینجاست شنوندگان ما احساس می‌کنند که چقدرباید به بچه‌ها استقلال داده بشه؟ چقدر از این استقلال برای آن ها امن و مناسب است؟

تحقیقاتی در 16 کشور دنیا انجام شده است که چه میزان آزادی به بچه برای تنهایی رفتن به همسایگی یا یک شهر داده میشه؟

و نتیجه گرفتند که این قضیه به دو اصل بستگی دارد:

اول خانوده‌ها همیشه محدودیت‌هایی برای بچه ها براساس استانداردهای تاریخی دارند.

و دوم بستگی به کشور دارد. در یک سری از کشورها ، آزادترند و به فرزاندان خود اجازه آزادی بیشتری دهند. این کشورها شامل کشورهای شمال اروپا می‌شود. فنلاند اولین کشور از این نظر است با جرائم پایین، یک جامعه همگن و صادق. مثلاً در یک سری از کشورها، وقتی در رستوران هستند کودکان خود را بیرون می‌گذارند چون بیرون از رستوران، سکوت بیشتری وجود دارد. به طور مثال همین کار را مادری دانمارکی در نیویورک انجام داد و دستگیر شد و وقتی دستگیر شد، گفت نمی دونم دقیقاٌ چه مشکلی پیش اومده؟ یا مثلاً در دانمارک افراد دوچرخه‌های خود را با تمام خریدهای خود، بدون هیچ قفل و حفاظی بیرون می‌گذارند. اما اگر همین کار را در آمریکا انجام دهی سریک دقیقه تمام وسایلت دزدیده خواهد شد.

وقتی بچه ها کوچیکن درسته باید از اون ها مراقبت کنیم اما وقتی بزرگتر شدند باید آزاد شون بذاریم تا بتونند کشف و شهود انجام بدهند.گوینده میگه من فکر می‌کنم ما جوری با بچه های بزرگتر برخورد می کنیم انگاری داریم با طفلمون برخورد می کنیم. وقتی در آلمان(دومین کشور امن) یا اسکاندیناوی زندگی می‌کنی، درصد امنیت و آزادی بیشتری نسبت به آمریکا وجود دارد. و تو باید مطابق با جامعه‌ای که زندگی می‌کنی، عمل کنی.

 او به شنوندگان میگه می دانم که یه سن مشخص میخوایید اما مهمه این است که باید اجازه بدهیم که بچه ها یک سری از کارهاشون رو خودشون انجام بدن.سریع ازشون حمایت نکنید.در کارهای خونه ازشون کمک بخواهید. بچه ها می خوان که کمک کنند درسته  وقتی اون ها انجامش میدن زمان بیشتری می‌بره.بذاریم کمک کنند و تشویقشون کنیم. حصارها روبرداریم. اجازه بدهید خطر کنند نه به اندازه ای که استخوناشون بشکنه ولی به اندازه ای که کشف کنند. به بچه ها اجازه بدهید که کارهاشون رو خودشون انجام بدهند و اصلاحشون نکیند مثلاً وقتی یه پازل میذارین جلوی یه بچه عجله نکنید بذارید خودش حلش کنه.اگه اون رو رو براش حل کردید یا کارهای اون رو اصلاح کردید این باعث بی انگیزگی در کودکان میشه یا این تفکر برای کودک ایجاد میشه  که من به اندازه کافی خوب نیستم. من به اندازه کافی باهوش نیستم.

من نمیگم فرزاندانتون رو به اندازه اپیزود اول، Old Enough  بزرگ کنید و باید سطحش رو درزندگی خودتون پیدا کنید. ممکن است که شما به عنوان یک والد راحت نباشید که به فرزندانتون یک سری اختیارات رو بدهید. ما والدین  باید یک ظرفیت و تحمل بالا در خودمان به وجود بیاوریم که بچه هامون در یک موقعیت های دشوار قرار بگیرند و به خودمان یادآوری کنیم که احتمال خطر از لحاظ آماری بسیار پایین است.احتمال آسیب دیدن در ندادن اختیار و استقلال به بچه ها به مراتب از اتفاقاتی مثل کودک ربایی و تصادف بیشتر است. بعد خاطره مدرسه ابتداییشون رو تعریف می کنه که زمین بازی داشتند و وقتی یه بچه از اونجا میخوره زمین ودستش می شکنه کلاً اون زمین بازی رو جمع می کنن و یادش میاد که اونها مجبور بودند زمان استراحت فقط یه جا بشینند و این واکنش یک واکنش  بیش از حد بود.

هر انسانی سه انگیزه اصلی برای زندگی داره:

1.نیاز به ارزشمندی

2.نیاز حس به تعلق داشتن

3.نیاز به اختیار و آزادی

اگه ما اجازه ندهیم مثلاً بچه خودش از خیابان عبور کنه و اتوبوس سوارشه اونوقت چه انگیزه‌ای ارزشمندی و اختیاری به بچه دادیم؟

یکی از محققین از والدین می خواهد تا با بچه ها صحبت کنند و بگن من می خوام آزادی بیشتری بهت بدم کجاها دوست داری که مستقل تر باشی و آزادی بیشتری داشته باشی و این هم به والدین و هم کودکان در این مسیر کمک کننده‌است.

 


سیستم‌های کنترل مدیریت

مهدی ایوبیان
در درس یک تمرین برای تعریف شاخص و فکر کردن بیشتر به شاخص‌ها

سلام به متمم عزیز

 

درمورد تمرین اول

پنج شاخص برای سنجش میزان موفقیت:

 

1- میزان درآمد متوسط ماهانه/ میزان حقوق پیشنهادی ماهانه

که تناسبی با میزان مهارت ها و کارامدی حرفه ای میتونه داشته باشه.

این شاخص کمی هست، تاخیری هست یعنی بعد از بدست اومدن درآمد یا دریافت پیشنهاد حقوق سنجیده میشه، و طولی هست که میشه با گذشته ی خودم مقایسه کنم.

2- میزان زمان صرف شده برای سلامت جسمی (ورزش، رسیدگی به خود)

این شاخص هم کمی هست، از نظر من پیشرو هست از این بابت که میتونه کنترل به موقعش از عوارض جسمی آینده جلوگیری بکنه، همچنین طولی هست و میشه در بازه های زمانی سنجیدش.

3- میزان زمان مطالعه 

شاخص کمی هست، پیشرو هست چرا که میتونه عوارض ناآگاهی و عقب افتادگی رو زودتر از موعد تذکر بده، همچنین طولی هست و میشه در بازه های زمانی مقایسه کرد.

4- تعداد افراد تاثیرگذار در دایره شناختی

این شاخص کمی هست، اگر صرفا به تعداد توجه کنیم از نوع تاخیری هست اما اگر نگاه بر تاثیر این روابط بر زندگی شخصی و حرفه ای باشه پیشرو محسوب میشه، همچنین طولی هست و در بازه های زمانی قابل سنجش هست.

5- میزان رضایتم از روابط شخصی

این شاخص کیفی هست، تاخیری محسوب میشه اگر صرفا حس بوجود آمده در لحظه رو ببینیم اما میتونیم به عنوان یک شاخص پیشرو ببینیمش اگر اتفاقات آتی رو لحاظ کنیم، همچنین طولی هست و میشه در بازه های زمانی سنجیدش.

 

در مورد تمرین دوم

پنج شاخص برای مدیریت کتابخانه:

1- متوسط زمان سپری شده توسط مراجعین

2- تعداد نفراتی که در روز به کتابخانه مراجعه کرده اند

3- میزان رضایت مخاطبان از خدمات که با دستگاه مخصوص سنجیده میشه

4- تعداد ثبت نام های جدید کتابخانه

5- تعداد کتاب های اهدایی به کتابخانه و به امانت برده شده از کتابخانه


کیفیت زندگی کاری

فواد اسدی
در درس کیفیت زندگی کاری چیست و چگونه بهبود پیدا می‌کند؟

ما توی شرکت یک کنسول پلی استیشن داریم. قانون اینه که بعد از ساعت ۴ می شه بازی کرد. کار که تموم می شه بچه های تیم، بدون هیچ استثنایی می شینیم دور هم و بازی می کنیم و درست در حین بازی کلی از مسائل شرکت رو به اشتراک می ذاریم و اگر مشکلی پیش اومده باشه اونو حل می کنیم. اینکار برای افزایش حس صمیمیت و کار تیمی غوغا می کنه. تازه علاوه بر اون، من و یکی دو نفر از همکارانم همچنان دوست داریم بعد از بازی با کنسول دوباره به پشت میز برگردیم و یا بخشی از کارهامون رو انجام بدیم و یا شروع کنیم به مطالعه کتاب. اینکار ساده ست اما تأثیر مثبت خیلی خوبی داره 


استراتژی و تفکر استراتژیک

حميدرضا عباسي
در درس استراتژی پلتفرم در توسعه محصول | از پلتفرم خودرو تا پلتفرم محصولات دیجیتال

با سلام و عرض ادب و احترام

وقتی که با دقت به کالاها نگاه می کنیم متوجه می شویم که در اغلب آنها از پلتفرم استفاده شده است به عنوان مثال در صنعت حمل و نقل ریلی که از یک خط راه آهن می توان انواع واگن های باری و مسافری را عبور داد که این امر با یک لکوموتیو به عنوان کشنده قطار صورت می گیرد و همچنین دار قالی که با ابعاد مشخص به عنوان یک پلتفرم طرح های مختلف فرش را بر روی آن می توانیم ببافیم 

ممنون و سپاس بیکران 


مهناز تاجیک
در درس پارادایم چیست ؟ پارادایم شیفت به چه معناست؟

تمرین اول
ابداع روش کنسرواسیون را شاید بتوان نوعی پارادایم شیفت دانست که مفروضات در مورد نگهداری و میزان ماندگاری مواد غذایی و محصولات کشاورزی را تغییر داده است. افزایش زمان نگهداری مواد غذایی، در تولید و عرضه انبوه محصولات کشاورزی و مواد غذایی تاثیر گذار بوده و بنابراین موجب رشد اقتصادی و توسعه اشتغال زایی و صنعت در این زمینه شده است.
تمرین دوم
اگر کنسرواسیون را روشی در نظربگیریم که تنها موجب افزایش دسترسی به مواد غذایی به ویژه در شرایط اضطراری مانند جنگ و حوادث ناشی از بلایای طبیعی شده است و اثرات اقتصادی ناشی از آن را درنظر نگیریم، صرفاً با روشی جدید برای انجام کارهای قدیمی رو به رو هستیم که جایگزین خشک و نمک اندود کردن و سایر روش های نگهداری شده است و پارادایم شیفتی اتفاق نیفتاده است. 


پیشنهاد عضویت در متمم

دوست عزیز.

شما با عضویت رایگان به عنوان کاربر آزاد متمم (صرفاً با تعیین نام کاربری و کلمه‌ی عبور) می‌توانید به حدود نیمی از چند هزار درس متمم دسترسی داشته باشید.

همچنین در صورت تمایل، با پرداخت هزینه عضویت، به همه‌ی درس‌های متمم دسترسی خواهید داشت. فهرست برخی از درس‌های مختص کاربران ویژه متمم را نیز می‌توانید در اینجا ببینید:

 فهرست درس‌های مختص کاربران ویژه متمم

از میان درس‌هایی که در فهرست بالا آمده است، درس‌های زیر از جمله پرطرفدارترین‌ موضوعات هستند:

دوره MBA  |  مذاکره  |  کوچینگ  |  توسعه فردی

فنون مذاکره  |  تصمیم گیری  |  مشاوره مدیریت

تحلیل رفتار متقابل  |  تسلط کلامی  |  افزایش عزت نفس

چگونه شاد باشیم  |  هوش هیجانی  |  رابطه عاطفی

خودشناسی  |  شخصیت شناسی  |  پرورش کودکان هوشمندتر

اگر با فضای متمم آشنا نیستید و دوست دارید درباره‌ی متمم بیشتر بدانید، می‌توانید نظرات دوستان متممی را درباره‌ی متمم بخوانید و ببینید متمم برایتان مناسب است یا نه. این افراد کسانی هستند که برای مدت طولانی با متمم همراه بوده و آن را به خوبی می‌شناسند: