انتخاب متممیها | حرفهای دوستان متممی در حوزهٔ توسعه فردی و سبک زندگی
با توجه به این که تعداد نظرات، کامنتها و تمرینهای ثبتشده در درسهای متمم بسیار زیاد است و پیگیری نظراتی که در چندهزار درس پراکنده ثبت شدهاند، ساده نیست، تصمیم گرفتیم هر چند هفته یک بار تعدادی از حرفها و نظراتی را که دوستان متممی به آن بیشترین امتیاز آموزنده را دادهاند، در قالب یک مطلب جداگانه منتشر کنیم.
با توجه به تعداد کامنتها و حجمشان، مناسبتر دیدیم که آنها را در قالب چند بخش جداگانه منتشر کنیم.
این بخشبندی در بعضی از حوزهها چندان قابلدفاع نیست. مثلاً نمیشود گفت بهتر است دیجیتال مارکتینگ در توسعه فردی باشد یا کسبوکار. ما هم صرفاً با هدف کوتاهتر شدن این گزارش، آن را چند تکه میکنیم.
لازم است توضیح دهیم که کامنتهای زیر این گزارش (و گزارشهای مشابه) بسته است. به این علت که این متن به شکل دینامیک (پویا) تولید میشود و به مرور زمان با تغییر امتیازدهی، بعضی از این کامنتها حذف شده و کامنتهای دیگری جایگزینشان خواهد شد (شبیه گزارش متمم در هفتههای اخیر). پس اگر کامنتی زیر این مطالب ثبت شود، بعداً که متن این گزارش عوض شد، آن کامنت معنا نخواهد داشت. بنابراین لطفاً اگر نظری دربارهٔ این مباحث داشتید، با کلیک بر روی نام هر درس، به صفحهٔ همان درس بروید و نظرتان را در همانجا ثبت کنید.
توضیح مهم: در این گزارش به زمان ثبت کامنت توجه نمیشود. یعنی کامنتهایی که در گزارش میآیند ممکن است دیروز یا چند سال قبل ثبت شده باشد. الگوریتم ما صرفاً به امتیازهایی که کامنتها در هفتههای اخیر گرفتهاند (در مقایسه با کامنتهای دیگر همان موضوع و نیز با در نظر گرفتن تعداد بازدید کامنتهای مختلف) توجه میکند.
محمد خدادادی در درس آیزاک آسیموف | تمرین یادگیری کریستالی*حتما این سوال کلیشه ای رو شنیدید که " اگر متوجه بشی تا فردا بیشتر زنده نیستی چیکار میکنی؟" .
آسیموف حتی بعد از ابتلا به یک بیماری ناشناخته هم دست از نوشتن نکشیده ! همون زندگی خودش رو ادامه داده که این نشون میده چقدر به معنای واقعی کلمه مشغول زندگی واقعی بوده. طبیعتا ابتلا به یک بیماری ناشناخته امید به زندگی رو پایین میاره و باعث پرداختن به کارهایی میشه که آسودگی بیشتری داشته باشه و واقعا دوست داشته باشیم. این کار آسیموف نشون میده که رضایت بالایی از کار و زندگی داشته.
* آسیموف در اصلاح یا تغییر مسیر زندگیش شهامت داشته.کافیه از چند کارمندی که از شرایطشان ناراضی هستند بپرسید چرا شغلتو عوض نمیکنی؟ متوجه وجود ترس خواهید شد.
در سال 1958 در سن 38 سالگی ( 22 سالش بوده که ازدواج کرده ) با وجود اینکه مدرس خوبی بوده و از کلاسهاش به خوبی استقبال میشده ، تالیفات داشته و خلاصه در رشته بیوشیمی به موفقیت هایی دست پیدا کرده بوده ، تصمیم میگیره به کلی این رشته رو کنار بگذاره و مشغول نوشتن بشه! اینکه در سن 38 سالگی از کاری که به مراحل خوبی رسیدی و منزلتی پیدا کردی جدا بشی اتفاق ساده ای نیست ! شاید برای یک کارآفرین یا کسی که ریسک هایی کرده تو زندگیش اتفاق سختی نباشه اما برای کسی که یه جورایی کارمند بوده اتفاق ساده ای نیست! البته که بی گدار به آب نزده ، جرا که سال 1950 اولین رمانش منتشر شده و تا قبل از اینکه به کلی از تدریس دست بکشه چند رمان دیگه هم منتشر کرده.
رضا حیدری در درس آیزاک آسیموف | تمرین یادگیری کریستالیاین موضوع من رو به فکر این انداخت که راجع به موضوع science-fiction به طور کلی عمیق تر تحقیق کنم و بتوانم یک big picture ارائه بدهم.
ژانر علمی تخیلی به دو بخش سخت و نرم تقسیم بندی میشود.
Hard science-fiction بر روی درست کردن جزئیات علمی تمرکز دارد، به خصوص علوم طبیعی مانند فیزیک، ستاره شناسی و شیمی. داستان طوری ارائه میشود که گویی یک روز ممکن است در دنیای واقعی اتفاق بیفتد و خواننده یا بیننده ممکن است در این مسیر چیزی بیاموزد.
Soft science-fiction بر روی علوم اجتماعی مانند روانشناسی، اقتصاد و جامعه شناسی تمرکز دارد. در این مدل از ژانر علمی تخیلی بیشتر به داستان، شخصیت ها و ماجراجویی پرداخته میشود و کمتر روی جزئیات علمی تمرکز دارد.
پر کردن شکاف بین تخیل و واقعیت:
بسیاری از تکنولوژی هایی که اولین بار در ژانر علمی تخیلی معرفی شدند و غیر عادی و شگفت آور تلقی میشدند، جزئی از زندگی روزمره ی ما شده اند.
- اکتشافات فضایی:
داستان سفرهای فضایی و مهاجرت به سیارات دیگر از اجزای اصلی ژانر علمی-تخیلی بوده است. این داستان ها مهندسان و دانشمندان بسیاری را تحت تاثیر قرار داد و منجر به نقاط عطفی در زندگی بشر مانند فرود روی ماه و و اکتشاف سیاره ی مریخ شد.
- تبلت ها و صفحات لمسی:
قبل از ظهور و ورود آی پد ها و دیگر مدل های تبلت به دنیای واقعی، فیلمی مثل "2001, A Space Odyssey" شخصیت هایی را به تصویر کشید که از وسایلی شبیه به تبلت های امروزی برای خواندن و دریافت داده ها استفاده میکردند.
- دستیاران صوتی:
ایده ی صحبت با کامپیوترها و دریافت پاسخ از آنها که در فیلم "Star Trek" مشاهده کردیم، امروزه به یک واقعیت تبدیل شده است با دستیار های صوتی ای مثل Siri، Alexa و Google Assistant.
- اتومبیل های خودران:
این ایده که زمانی از موضوعات اصلی داستان ها و فیلم های علمی تخیلی مثل " Blade Runner" بود، امروزه به واقعیت تبدیل شده و در جاده های سرتاسر جهان اتومبیل های خودران را مشاهده میکنیم.
سوال ذهنی خودم و فرصت برای تحقیق بیشتر:
وقتی سنم کمتر بود و ناآگاه تر بودم، همیشه از فیلم های علمی تخیلی بدم میامد و معتقد بودم صرفا بر اساس تخیل، برای سرگرمی عوام و بدون هیچ ایده ی منطقی ساخته میشوند.
اما وقتی به این موضوع فکر میکنیم که فیلم هایی مثل Contagion و World War Z ساخته میشوند و چند سال بعد شاهد پندمی کرونا در کل دنیا میشویم، و یا اینکه دهه هاست راجع به موجودات فضایی (Aliens) فیلم های متعددی ساخته میشود اما در سالیان اخیر این موضوع به صدر اخبار منابع معتبر امریکایی رسیده و راجع به آن از قول افسرها و خلبان های نیروی هوایی ارتش آمریکا نقل قول های متعددی منتشر میشود، آیا میتوان گفت این فیلم ها و کتاب ها صرفا ایده های تخیلی قابل اجرا در آینده هستند که در زمان ساخت آن فیلم ها یا تالیف کتاب ها بشر هنوز به آن واقعیات پی نبرده و به آن تکنولوژی ها دست نیافته است؟
یا میتوان گفت بشر آلردی به تمامی این تکنولوژی ها و واقعیات دسترسی پیدا کرده است و افراد الیت که دنیا را مدیریت میکنند صرفا میخواهند از طریق هنر ذهن عموم افراد جامعه را برای هضم این واقعیات و تکنولوژی ها طی سال های آتی آماده کنند؟
منابع: Lorehaven / Linkedin Pulse
محمدجواد یعقوبی در درس معرفی کتاب زندگی های روزمره | بن هایموربرای من چیزی شگفتانگیزتر از روزمرگی نیست. شاید حیرت و شگفتی و میل سرشار من به تجربهی روزمرگی از نگاهی جدید بود که اولین تجربههای کتابخوانیام را با رمان بزرگ کلیدر اثر محمود دولتآبادی شروع کردم. این رمان ده جلدی را در ۵ ماه با مطالعهی روزانه نیم ساعت به اتمام رساندم. هنگام خواندن رمان، غرق میشدم در توصیفاتی که از لحظهلحظهی اتفاقات روایت میکرد. حظ میکردم وقتی تابیدن خورشید را طوری به مدد کلمهها بیان میکند که انگار اولین بار است که یک انسان با آن مواجه میشود. با کلیدر، من متفاوت دیدن و عاشق زندگی شدن را تمرین کردم. همراه شدن با رمانی که برای یک اقدام پریدن سوارکار روی اسب سه صفحه توصیف و کلمه مینویسد، میتواند ریشه در همین اشتیاق داشته باشد.
در کشیکهای اینترنی، وقتی ساعت به ۳ صبح میرسید و همه دراز به دراز روی زمین افتاده بودند و در خواب شبانه به سر میبردند، نگاه کردن به پیکر رهاشدهشان که خواب آنها را با خود برده، برایم حیرتانگیز بود. لحظهی بیقراری همراهان پشت زایشگاه با گل و شیرینی در دست و چشمهایی که انتظار بیپایانی میکشند تا عزیزشان از روی تخت بلند شود و به استقبالش بیایند. لحظهای که نگهبان بیمارستان سر صبح پیش از ویزیت پزشک، همراهان را از اتاق بیرون میکند و همیشهی خدا باید بحثی پیش بیاید بین او و همراهان نگران و از سر دلخوری و ناسزا، همراه بیمار مجبور میشود راه بیرون در پیش بگیرد و پشت درب بخش بستری منتظر بماند.
و در نهایت، آن لحظهای که پس از ۲۴ ساعت نخوابیدن یا ۲ ساعت بد خوابیدن شبانه، پس از یک شیفت شبانهروزی و سنگین به خانه میرسی و دوش میگیری و روی رختخوابی که شاید چندان نرم هم نباشد رها میشوی و پتو را تا زیر چانه میکشی بالا و پاهایت را رها میکنی زیر سنگینی نهچندان زیاد ملحفه. آن رها شدن و چشمها را بستن پس از دغدغهی کشیک، آن احساس آرامش لحظهای پس از طوفان، بینظیر است.
همینهاست که مرا دلتنگ محیط بیمارستان میکند. جز این اگر باشد، مغز فسیل میشود.
علی رستمی در درس تجربه های زندگی | چه نکات جالبی در فرهنگ های دیگر دیدهاید؟کمتر از یکسال است که به عنوان برنامه نویس به آلمان مهاجرت کاری کردهام و باید در نظر داشت که تجربیات و مشاهدات من محدود به همین مدت کوتاه و مشاهدات اندک من در اینجا است. چیزی که در این مدت برایم جالب و دوست داشتنی بوده، نقش پررنگتر سفر در زندگی مردم اینجاست.
قطعاً نمیتوان نقش وضعیت اقتصادی، قدرت خرید مردم، زیرساختها -مثل شبکهی راه آهن گسترده- و حمایتهای دولت -مثل بلیط 49 یورویی- رو انکار کرد. اما سوالی که من از خودم میپرسم اینه که آیا در صورت وجود همین شرایط در ایران، دوستان و اطرافیان من حاضر هستند که در سن بالا و دو نفری سوار بر دوچرخهی برقی و یک کوله به شهرهای دور و نزدیک بروند؟
آیا حاضر هستند هر بار به منطقهای متفاوت از دفعات قبل سفر کنند تا با فرهنگی جدید آشنا شوند و یک تجربه متفاوت داشته باشند؟
آیا حاضرند به جای عوض کردن مبلمان خونه در عید نوروز و یا گرفتن یک جشن عروسی پرهزینه، بروند سفر؟
اینجا در ایستگاههای قطار به خصوص در فصل بهار و تابستان زیاد دیدهام که افراد به صورت گروهی و یا حتا تک نفره با دوچرخه و کولهی سفر در حال مسافرت هستند. این مسافران اصلاً محدود به گروه سنی خاصی نیستند و دیدن پیرمرد و پیرزنهای مسنی که در کنار دوچرخهی برقیشان منتظر قطار هستند یک چیز عجیب و غریب نیست.
سفر کردن به یک منطقهی خاص هم محدود نمیشه، اصولاً افراد سعی میکنند شهرها و کشورهای مختلف بروند و تجربههای جدید کسب کنند. در حالیکه من وقتی به گذشته خودم نگاه میکنم میبینم که به ندرت به شهرهای استان محل تولدم سفر کردهام و آشنایی من با استان خودم محدود میشه به کتاب جغرافیای استانی دورهی راهنمایی!
پینوشت: آیا همهی مردم اینجا به سفر اهمیت میدن و براشون اولویت بالایی داره؟ خیر. آیا همهی دوستان و آشنایان من در ایران سفر در انتهای الویتهایشان بود؟ باز هم خیر. اما همانطور که اشاره کردم سفر در اینجا نقش پررنگتری داره. در جمعهای دوستانه بیشتر در موردش صحبت میشه، براش بیشتر برنامه ریزی میشه. هزینه کردن براش اولویت بیشتری نسبت به خیلی موارد دیگه داره و ...
علی سمیعی در درس تحلیل رفتار متقابل | مدیریت گفتگو و مذاکرهمعمولاً بهترین استادها و معلمان ما در دانشگاهها کسانی هستند که کلاس خیلی خشکی ندارند. خاطرم هست یکی از اساتید آمار دوران کارشناسی آدم بسیار جدی و دقیقی بود. از لحظه ورود به کلاس تا لحظه خروج مدام پای تخته در حال تدریس بودند اما یک قانون جالب داشتند بین دو تا 45 دقیقه تدریسشون از بچه ها خواهش می کردند تا 5 دقیقه اخبار روز (فرقی نداشت چه اخباری) یا چیز جالبی که روز قبل شنیدن رو برای کلاس تعریف کنند. جالب بود که همون 5 دقیقه یک لبخندی روی لب بچه ها می آورد.
موقع خوندن این درس داشتم به یک نکته جالب فکر می کردم، سخنرانی های رهبران جهان (خصوصاً دیکتاتورها) نظیر هیتلر از جنس والدانه است. یک لحظه تصور کنید که در زمان جنگ جهانی دوم میلیون ها آلمانی با دست های بالا برده جلو هیتلر یا به قول خودشون پیشوا ایستادند و هیتلر داره براشون از رویاهای آلمان نازی میگه. مصداق بارز والدی است که کودکی را نصیحت میکنه.
یا به استندآپ کمدی ها نگاه کنید؛ عموماً جنس حرف های کمدی از جنس کودکانه است. البته به نظرم یکم دقیق تر بشیم، یک جور والدیه که لباس کودک به حرفهاش پوشونده. مثال دیگه ای که به نظرم یک الگوی خوب برای حرف زدن میتونه باشه، تدتالک ها هستند؛ سخنرانی های تدتالک عموماً ترکیبی از بالغ و کودکه. اوایل برام خیلی جالب بود که حتی آدم ها بسیار رسمی و آکادمیک هم زمانی که در تد دارند صحبت می کنند، هرازچندگاهی با یک شوخی باعث خنده حضار میشند و بعدش به سخرانی ادامه میدن.
به نظرم رعایت چند تا نکته میتونه بهمون کمک کنه که هر سخنرانی یا مذاکره ای رو به صورت ترکیبی از بالغ، والد و کودک دربیاریم:
1. بد نیست حتی اگه اهل شوخی نیستیم، چند تا شوخی رو که قبلاً شنیدیم تمرین کنیم تا موقع لزوم ازشون استفاده کنیم.
2. قبل از مذاکره و گفتگو برنامه ریزی کنیم تا با آگاهی وارد فرآیند گفت و شنود بشیم و بدونیم که قرار نیست مدام در یک نقش فرو بریم و بهتره که برای والد، کودک و بالغ خودمون رو آماده کنیم.
3. به نظرم وقت گذاشتن برای یادگیری زبان بدن میتونه نقش مهمی در ترکیب این سه (بالغ، والد و کودک) داشته باشه.
4. گاهی اوقات یک لبخند میتونه فضای جلسه رو تغییر بده.
سعید علیبخشی در درس اصول متقاعدسازی و اقناع مخاطب | روش های متقاعد کردن دیگرانمن برای بار دوم که این درس رو خوندم و از زاویهی دیگهای بخوام به مطلب متقاعدسازی نگاه کنم، بنظرم بطور کلی:
افراد "باورمند" را بهسختی میتوان متقاعد کرد، تا "افراد مدلمند" را.
وقتی طرف به موضوعی یا مطلب بهشکل باور نگاه میکنه، یه تعصب نسبتا سفت و سختی هم بهش داره و این راه متقاعدسازی رو تقریبا میبنده، ولی فردی که به همهی موضوعات(حتی ریشهایها) بشکل یک مدل نگاه میکنه، احتمالا راحتتر قبول میکنه مدل فکریش رو به چالش بکشی و احتمال متقاعد شدنش بیشتر میشه، چون فردی که اصطلاحا مدلمند هست یعنی نوع نگاه مدلسازی شده به پدیدهها داره، این جملهی جورج باکس هم پذیرفته که مدلها همیشه غلط هستند، فقط برخی مفیدند. پس اصالت ارج و قرب ذاتی به مدلها نمیده و راحت اجازهی به چالش کشیدنشون رو توسط دیگران یا حتی خودش میده.
محمد هاشمی در درس مدیران هجده ثانیهای – نقش شنیدن در تشخیص مسئلهشاید بد نباشد به بهانه همین درس به نکته جالب توجه ولی مثل خیلی چیزهای فراموش شده ی دیگر اشاره اشاره کنم شاید در جایی و زمانی به درد کسی بخوردو آن اینکه طبق قانون زمان ویزیت برای پزشک عمومی، متخصص، فوقتخصص به ترتیب حداقل ۱۵ ، ۲۰ و ۲۵ دقیقه است و این در حالی است که میانگین ویزیت در کشور بین همه پزشکان 3 تا 7 دقیقه می باشد
و شاید بیشتر پزشکان هم تصور می کنند نسبت سیگنال اصلی بیمار به نویز در پیام، آنقدر ها بالا نیست که بخواهند وقت گران بهای(!) خود را صرف آنها کنند و در زمان های ۱۵ ، ۲۰ و ۲۵ تعداد بیماران بیشتری را می توانند ببنند و بواسطه بر منابع مالی خویش بیافزایند
به تجربه و متکی بر خاطرات زیادی که در ذهن دارم می توانم موادی را بیان کنم که شنیدن کامل و درست می توانست از اتفاقات بسیار ناگوار پشگیری کند
یکی از نمونه های ان را در ذیل بیان می کنم:
پدری به نزدم آمد بی رمق و ناتوان با چشمانی که مشخص بود از گریه های زیادسرخ شده بود التماس می کرد که دخترش را به پزشک حاذقی که می شناسم معرفی کنم نجاتش دهم موضوع را پرسیدم گفت که بدون کمک نمی تواند حتی یک قدم هم راه برود تعادلش بهم می خورد و می افتد پیش هر دکتری هم که برده ام یکسری دارو داده اند که بی فایده بوده است، احساس می کنم دارد از دستم می رود
شرح اضافی نمی دهم به هر حال حرفش را شنیدم و به یکی از پزکانی که در امریکا زندگی می کرد و به دلیل نذری که داشت سالی دو هفته به ایران می آمد و در یک درمانگاه اطراف تهران بیماران را بصورت رایگان معالجه می کرد معرفی اش کردم
دو روز بعد با خوشحالی بسیار زیاد و باگل و شرینی پیشم آمد که دکتر تعداد زیادی سوال از من و دخترم پرسید و از دخترم خواست چند حرکتی که می گوید را انجام دهد بعد خیلی راحت گفت که دخترم هیچ مشکلی ندارد بجز جابجایی مایع در گوش میانی اش که آن هم با یک دارو حل می شود.
با تعجب پرسیدم مگر پزشکان دیگر همین کارها را نمی کردند گفت که با التماس و بین مریض وقت می گرفتیم چند ساعت در نوبت می نشستیم تا پزشک 4 یا 5 دقیقه دخترم را می دید و بدون هیچ توضیحی یکسری دارو تجویز می کردند و رهسپارم می کرد اما این دکتری که شما معرفی کردی حدود یکساعت ما را سوال پیچ کرد بعد مشکل دخترم را گفت که الحمدلله هم درست تشخیص داده است چون پس از مصرف دارویی که نوشت در همان روز اول مصرف، علائم بهبودی حاصل شد
و من با ابراز خوشحالی از سلامتی دخترش و با مزاح به او گفتم احتمالا پزشکان یک چنین بلاهایی سر حافظ آورده اند که گفته است: تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد انشالله که دیگه شما و هیچکس نیازمند دوا و درمان نشوید
امیر پورمند در درس مسیر شغلی یک نردبان نیست | شریل سندبرگهنگام مطالعه این درس صحبتی که تقریباً یک هفته پیش با پدرم درباره تغییر شغل داشتم، یادم اومد.
پدر من سالها تو بانک کار میکرده تا همین چند ماه پیش بازنشسته شده. مسیر شغلی تو بانک اینطوریه که اول طرف میره پول میشماره. بعد کمکم کارهای پشت باجهای دیگه. بعد معاون شعبه و بعد هم اگر خوششانس باشه (که پدر من بوده)، رئیس شعبه میشه و خب تو این ساختار تقریباً غیرممکنه که یکی یهو از بانک دیگهای بیاد و بخواد نردبان شغلی رو از وسط یا بالاتر شروع کنه.
کار من از طرفی، از مهندس نرمافزار شروع شده و الان مهندس یادگیری ماشین هستم. ماهیت اینطور شغلها دقیقاً همینه که کسی اگر ۵ سال توی یک شرکت بمونه، دیگه دانشش قدیمی میشه و شاید بعد ۵ سال حتی نتونه کار مناسب پیدا کنه؛ چون با چالشهای یکسانی دست و پنجه نرم کرده.
همه این روضهها رو خوندم که بگم پدرم داشت من رو ملامت میکرد که چرا میخوای محل کارت رو عوض کنی؟ من ۳۰ سال تو بانک کار کردم و با هر شرایطی خودم رو وفق دادم. چرا شما بچهها اینطوری هستید؟ چرا دم به دقیقه میخوای شغل عوض کنی؟
به نظرم حرفهای پدرم درسته اما تو بانک و ادارات دولتی و ساختارهای سلسله مراتبی مثل ارگانهای نظامی. تو این ساختارها میشه به نردبان شغلی فکر کرد که مثلاً یکی از سروان شروع کنه و انشاءالله به سرهنگ تمام برسه.
ولی تو بقیه جاها، مسیر شغلی بیشتر شبیه جنگل هست تا نردبون و چقدر این جنگل تعبیر قشنگی هست؛ چون اینطوری اونی که بالاتر هست لزوماً مزیت نداره و به همون نسبت ریسک هم داره و ممکنه راحتتر تو شکارچی دیده بشه و شکار بشه!
امیرمحمد قربانی در درس معرفی پادکست فریکونومیکس | استیون لویت و استیون دابنرفریکونومیکس سه پادکست تحت عنوان Bad Medicine دارد. من قسمت اول آن را که The Story of 98.6 نام دارد، گوش کردم.
با این که بیشتر اطلاعاتی را که میگفت از قبل میدانستم، روایت جذاب و گیرای آن و تنظیم حرفهای صداها، باعث شد که به هیچ وجه متوجه گذر ۴۵ دقیقه نشوم و پایان پادکست بود که مرا به خود آورد.
داستان این اپیسودِ Bad Medicine، داستان تغییر پارادایم پزشکی به Evidence-Based Medicine یا پزشکی مبتنی بر شواهد است.
پادکست با ماجرای فهمیدن دمای طبیعی بودن شروع میشود.
۹۸/۶ درجهی فارنهایت، برابر با ۳۷ درجهی سلسیوس است. عددی که تا سالها به عنوان دمای طبیعی بدن در نظر گرفته میشد. بعدها فهمیدیم که این فرضمان با سادهسازی بیش از حد همراه بود. دمای بدن در صبح و در شب تفاوت دارد. روش اندازهگیری آن بر رویش اثر میگذارد و هر افزایش دمایی، برابر تب نیست.
ادامهی آن پر از ماجراهاییست که نیاز به پزشکی مبتنی بر شواهد را نشان میدهد:
این که در پزشکی آن چه که مهم است، شواهد هستند؛ نه فکر ما در مورد موثر بودن یک دارو یا یک عمل جراحی (به شکل کلی یک Intervention).
این واقعا اهمیتی ندارد که باهوشترین افراد معتقد باشند که چیزی قرار هست موثر باشد. تنها چیزی که اهمیت دارد این است که شواهدت برای موثر بودنش چیست.
من در برخی از تمرینهایم در متمم به این موضوع اشاره کردهام: ما از تمام روابط بین اجزای بدن انسان آگاه نیستیم. همهی فیدبکها را نمیشناسیم. با دانش محدود فعلی، به یک نتیجهای میرسیم و تصور میکنیم که درست است و تا همین حدود بیست سال گذشته (و البته متاسفانه در زمان فعلی) این نتیجهی خودگرفتهی بدونِ شواهدِ کافی را برای بیماران انجام میدهیم.
مثال فراوان است. اگر بخواهم از مثالهای معروف دنیای پزشکی که در پادکست هم به آن اشاره شد بگویم، میتوان ماجرای توصیه به مصرف استروژن در بعد از یائسگی را تعریف کرد.
در ده سال آخر قرن بیستم، به خانمها توصیه میشد که پس از یائسگی استروژن مصرف بکنند. دلیلشان هم منطقی به نظر میرسید. خانمها در قبل از یائسگی به میزان کمتری دچار بیماری قلبی-عروقی میشوند و این موضوع به نظر میرسید که از اثرات سودمند استروژن باشد.
پس اگر ما پس از یائسگی که استروژن کم میشود به آنها استروژن بدهیم، شانس بیماری قلبی-عروقی را بعد از یائسگی کم خواهیم کرد.
برای چندین سال این کار صورت گرفت. تا این که در سال ۲۰۰۲ یک Randomized Clinical Trial نشان داد که این استروژن در بعد از یائسگی، نه تنها شانس بیماری قلبی-عروقی (سکتهی قلبی و مغزی) را کم نمیکند؛ بلکه حتی میتواند این شانس را افزایش بدهد.
پس از آن بود که مصرف استروژن در پس از یائسگی محدود به موارد خاصی شد.
پادکست را با سوال مهمی به پایان میبرد. سوالی که اساس پارادایم بعدی پزشکی است: پزشکی شخصی یا Personalized Medicine.
آیا واقعا افرادی که در Clinical Trialهای ما هستند، نمایانگر تمامی انسانهایی هستند که در دنیا وجود دارد؟
به بیان دیگر: من از کجا میدانم که این دارو که شواهد گفتهاند برای فلان بیماری، بهترین است؛ برای این فرد خاص نیز، بهترین خواهد بود؟
هیوا در درس کتاب های پرفروش | آیا پرفروش ترین کتاب های جهان لزوماً بهترین کتابهای حوزهٔ خود هستند؟من حدود 30-40 کتاب برای فهم کتاب زرتشت نیچه دارم که دیگران برای تسهیل فهمش نوشتهاند (از یونگ و هایدگر و یاسپرس گرفته که زمان پدربزرگهای ما در موردش نوشتن تا کتابهایی که همین امسال منتشر شده اند) اما یکی از بهترین کتابهایی که در این زمینه پیدا کردهام، یک کتاب گمنام است که پارسال اتفاقی با آن مواجهه شدم. این کتاب حتی به انگلیسی ترجمه نشده: کتاب Introduction au Zarathoustra de Nietzsche از Pierre Héber Suffrin فلسفهدان فرانسوی که توسط بهروز صفدری، مترجم توانای ساکن فرانسه، با عنوان زرتشت نیچه ترجمه شده.
الان 9 سال از انتشار نسخه اصلی این کتاب میگذره اما فقط دو review و پنج rating گرفته.
سید بابک مطهری در درس کتاب های پرفروش | آیا پرفروش ترین کتاب های جهان لزوماً بهترین کتابهای حوزهٔ خود هستند؟یه چند روزی بود که بخاطر تراکم بالای کار، فرصت گذاشتن حتی یک کامنت کوچک رو هم نداشتم، اما موضوع این درس متمم بقدری ذوق زدم کرد که تا نیمه شبِ دیشب توی کتابخونم داشتم دنبال این کتابها میگشتم. البته کار زیاد سختی نبود. ملاک رو گذاشتم کتابهایی که در سالهای اخیر چاپ شدن، موضوعوشون برام جذاب بوده، هیچ review هم پشت جلد یا داخل جلد نداشتن. تقریبا حدس هام هم نزدیک به واقعیت بود و البته همشون هم بدون استثنا متعجبم کردن. قبل از این فکر میکردم که این کتابها قاعدتا باید از کتابهای پرفروش دنیا باشن. مخصوصا با توجه به جلد سخت یا گالینگور و روکش جلد تمام رنگی و کیفیت بالای چاپ و کیفیت کاغذهاشون. ولی بیشتر از همه از کتاب "هزار چهره علم" شگفت زده شدم. بقدری این کتاب بنظرم پرمحتوا و عالی بود که تا الان فکر میکردم شاید از کتابهای مرجع یا دانشگاهی باشه. لیست ده تا از کتابها رو به ترتیب rating کم به زیاد براتون می نویسم:
1 محاکمه های نمایشی، تصفیه های استالینی در اروپای شرقی (1948-1954)، نشر خانه هنر مد
rating 2 review 1
"Show Trials: Stalinist Purges in Eastern Europe, 1948-1954 "
2 زندگی روزمره در امپراتوری روسیه، نشر نگاه
rating 2 review 1
"Daily Life in Imperial Russia "
3 زندگی روزمره ژاپنیها در دوره ساموراییها، نشر نگاه
rating 3 review 2
"Daily Life in Japan: At The Time of the Samurai, 1185-1603 "
4 هزار چهره علم، دانشمندان، ارزش ها و اجتماع، نشر نو
rating 9 review 4
"The Many Faces Of Science: An Introduction To Scientists, Values, And Society "
5 خاطرات یک ابله سیاسی، زندگی عادی در بلگراد، نشر ماهی
rating 9 review 4
"The Diary of a Political Idiot: Normal Life in Belgrade "
6 حیات سری اعداد، مباحثی درباره نگرش و طرز فکر ریاضی دانان، نشر سبزان
rating 11 review 10
"The Secret Life of Numbers: 50 Easy Pieces on How Mathematicians Work and Think "
7 شهر فرنگ اروپا، چکیده ای از پیدا و پنهان تاریخ قرن بیستم، نشر ماهی
rating 22 review 13
"Europeana: A Brief History of the Twentieth Century "
8 آخرین روزها، یادداشت های روزانه گوبلز، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
rating 23 review 10
"The Goebbels Diaries, the Last Days"
9 می اندیشم، پس طراحی میکنم، فهم فلسفه از طریق کاریکاتور، کتاب کوله پشتی
rating 73 review 17
"I Think, Therefore I Draw: Understanding Philosophy Through Cartoons"
10 خاطرات کولینا (قواعد بازی)، انتشارات خجسته
rating 78 review 29
"Rules Of The Game"
آخرین کاربران ویژه متمم
ورود مریم پیامی و عارفه براتی و سمیرا جعفریان به جمع کاربران ویژه متمم را خوشآمد میگوییم
دوستان برتر متممی در دو هفته اخیر
- محمدرضا ضامنی (۲۳۰ امتیاز)
- حمیدرضا حدیدی (۱۷۸ امتیاز)
- پیمان احمدی (۱۳۷ امتیاز)
- علی محمد افراسیابی (۱۳۳ امتیاز)
- علی کریمی (۱۲۶ امتیاز)
- مائده طبائیان (۱۲۲ امتیاز)
- مرضيه رفعتي (۱۱۹ امتیاز)
- نگین چراغی (۱۱۴ امتیاز)
- صابر طهانی (۱۱۳ امتیاز)
- محسن شیروانی (۱۰۹ امتیاز)
آخرین دیدگاهها
- میثم جلیلی در پنجره جوهری | ابزاری برای شناخت بهتر خود و دیگران
- میثم جلیلی در تعریف آسیب پذیری چیست؟ آیا باید بکوشیم آسیب ناپذیر باشیم؟
- محمد قربانی در پارادوکس ایکاروس | همان چیزی که موفقمان کرده میتواند باعث شکستمان شود
- سحر یوسفی در راه های تقویت اعتماد به نفس چیست؟ | معرفی چهار منبع اصلی افزایش اعتماد به نفس
- مریم نوروزی در پیتر سنگه و چند جمله کوتاه در مورد تفکر سیستمی
- احد نظری در تعریف سیستم چیست؟ | سیستمهای باز و بسته | چند مثال از انواع سیستم
- محمد قربانی پیربازاری در مخترع کیست؟
- رضا رجبی در کاربردی کردن آموختهها: آیا به تفاوت آموختن و به کاربردن توجه کردهاید؟
- محمد قربانی پیربازاری در کدامیک از روش های یادگیری را انتخاب میکنید؟
- محمد قربانی در تعریف نگرش سیستمی با یک مثال از پیتر سنگه
- محمد قربانی پیربازاری در انواع سبک های شناختی | تفاوتهای ما در اندیشیدن، یادگیری و حل مسئله
- علی نادری در مزخرفات فارسی
- الهام سرمدی در رویکرد سیستمی | نگاه چندبعدی در برابر تکبعدی
- سحر یوسفی در پرسشنامه عزت نفس کوپر اسمیت
- محمد قربانی در آرکتایپهای سیستمی | هدف گذاری اشتباه برای سیستمها
- محمد قربانی پیربازاری در توانایی ارزیابی و قضاوت یکی از مراحل یادگیری است
- علیرضا خلیفهقلی در ارزش پیشنهادی برند | Brand Value Proposition
- محمد حصاری در ارزش آفرینی و شناخت انگیزه انسانها
- محمد قربانی پیربازاری در تجزیه و تحلیل به عنوان یکی از مهارتها در یادگیری
- محمد قربانی پیربازاری در کاربردی کردن آموختهها: آیا به تفاوت آموختن و به کاربردن توجه کردهاید؟
- محمد امین چایچی در آدم صبح هستید یا آدم شب؟
- محمد بحرینی در دیجیتال دیتاکس | سم زدایی دیجیتال چیست؟
- فاطمه عبدی در جایگاه برند چیست؟ | جایگاه یابی برند چگونه انجام میشود؟
- مهسا نورانی در ارزشهای شما در کار و زندگی چه هستند؟ (سلسله مراتب ارزشها)
- سبحان فتوحآبادی در اثر مار کبرا | کاربرد تفکر سیستمی در سیاست گذاری
- محمد ص. در اصل صفر در مدیریت احساسات و افزایش هوش هیجانی
- حامد احمدی در آیا نمایشگاه کتاب به کتابفروشیها آسیب میزند؟
- محمد قربانی در آرکتایپهای سیستمی | فرسایش تدریجی اهداف و استانداردها
- مرضيه موسوي در عادت های فردی | کارها و عادت های خوب برای زندگی بهتر
- محمد بحرینی در مراحل نوشتن فهرست انجام کارهای روزانه | برنامه ریزی به روش GTD
آخرین پروژههای ثبت شده
- سعید توپچی پور در پروژه پایانی استعدادیابی
- هلیا حسینی در پروژه پایانی تفکر سیستمی
- زاهده شریفی در پروژه پایانی تفکر سیستمی
- حسین شجاعی در پروژه پایانی تفکر سیستمی
- سیدمحمد سیدالحسینی در پروژه پایانی تفکر سیستمی
- فهیمه ابراهیمیان در پروژه پایانی ارزش آفرینی
- حسین شجاعی در پروژه پایانی تفکر سیستمی
- مرتضی اخباری در پروژه پایانی تفکر سیستمی