مطلب مورد بحث:
سکوت و در دسترس نبودن | دو کالای لوکس برای دنیای امروز
یکی از موقعیتهایی که به نظر من میتونه فرصت تجربهی لوکسِ سکوت رو به آدم ببخشه، بهره بردن از اوقات سفر (و به طور خاص وقتی تنها سفر می کنیم) هست.
برای خودِ من مثلاً، هر بار اوج چنین سکوتی وقتی اتفاق میفته که توی اتوبوس مسافربری روی تکصندلی راحت خودت نشستم، نه موبایلی در دستمه و نه کتابی و نه با امکانات مونیتور صندلی اتوبوس مشغول هستم.
فقط به بیرون، از شیشهی پنجره خیره میشم و با حرکت مداوم و یکنواخت اتوبوس، به مناظر بیرون نگاه میکنم. (گاهی هم میتونه این تجربه همراه با گوش دادن به موزیک دلخواهم با هندزفری باشه)
در چنین حالتی، توی دنیای خودم غوطهور میشم و حس میکنم سکوت درون و سکوت بیرونم با هم یکی شدند و من رو از دنیای اطرافم جدا کردن و به یه دنیای شگفت انگیز دیگه بردن.
مناظر جادهای که از مقابل چشمانم میگذره و ثانیه به ثانیه نو میشه، دشتها، مراتع، تپهها، کوهها، خاکها، علفها و سبزه ها، درختها و بوتهها، ماشینها و کامیونهایی که گاهی از اون سمت جاده در دوردست مثل ماشینهای اسباببازی قشنگی دیده میشن، دکلهای برق، گلههای گوسفندها، آبادیها و خیلی چیزهای دیگه که هر ثانیه در مسیر دیدم قرار میگیرن، انگار منو به یه سکوت و خلسهی دوستداشتنی میبرن.
من حتی شب هم که باشه، اون قدر به بیرون و تاریکی بیصدا و آرامشبخش جاده و آسمون سیاه پرستاره نگاه میکنم که دیگه اونقدر چشمهام از خواب سنگین بشه که دیگه چیزی نفهمم و بالاخره خوابم ببره.
شاید بخاطر اینه که فکر میکنم این سکوت، یه تجربهی لوکسه.
چون حس میکنم تجربهایه که آدمهای کمی هستن – حتی توی همون اتوبوس – که به این شکل تجربهاش کنن و ازش لذت ببرن.