برخی از عادتها و اصول و باورهای مرتبط با تسلط کلامی
در درسهای قبل، برخی مباحث کلی و تمرینهای اولیه را درباره بهبود تسلط کلامی مطرح کردیم. قبل از اینکه وارد بحثهای دقیقتر و جزییات در این زمینه بشویم، مناسب است که فرصتی کوتاه را به مرور برخی از عادتها و اصول و باورهای مرتبط با تسلط کلامی اختصاص دهیم.
قبلاً هم در سلسله بحثهای برنامه ریزی توسعه مهارت توضیح داده بودیم که برای یادگیری هر مهارت، بهتر است مدل ذهنی و اصول و باورهای مرتبط با آن را بدانیم و بشناسیم. مثلاً کسی که مهارت سادهای مانند تایپ کردن را فرا میگیرد، باید مقولهای مانند اهمیت دقت کردن و دقیق بودن را به عنوان یک ارزش بسیار مهم بپذیرد و به آن توجه داشته باشد.
چنین فردی نمیتواند پس از تایپ یک نامه یا گزارش، زمانی که یک اشتباه تایپی را مشاهده کرد، به سادگی عبور کند و بگوید: «مهم نیست. حوصله اصلاح ندارم. مهم این است که مفهوم به خوبی منتقل میشود. حتی با این غلط!»
طبیعی است که در مورد تسلط کلامی هم مانند هر مهارت دیگری، این بحث مطرح است که چه اصول و باورها و عادتهایی به ما کمک میکنند که توانایی ما در این حوزه بهبود پیدا کند؟
دقت داشته باشید که بخشی از بحث مدل ذهنی و باورها و عادتها (برای یادگیری یک مهارت) سلیقهای است. بنابراین:
ممکن است شما، با همه مواردی که متمم در اینجا مطرح میکند موافق نباشید. به عبارتی، آنچه ما در اینجا مطرح میکنیم، مجموعه اصول، باورها و عادتهای پیشنهادی متمم است که فکر میکنیم میتواند کمک گسترده و عمیقی برای توسعه مهارت کلامی باشد. اما همچنان ممکن است شما ترجیح بدهید بعضی از این اصول و باورها و عادتها را، با موارد دیگری که با سلیقه یا الگوی فکری شما بیشتر همخوان است، جایگزین کنید.
ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری پرورش تسلط کلامی به شما پیشنهاد میکند:
- هوش کلامی | مهارت های کلامی و پرورش تسلط کلامی
- در کدام حوزه تسلط کلامی نیازمند تمرین بیشتر هستیم؟
- هوش کلامی چیست؟ آیا تقویت هوش کلامی امکانپذیر است؟
- دایره لغات فارسی | صرفاً به کلمات پرکاربرد فارسی محدود نشویم
- تسلط کلامی شامل چه مهارتهایی است؟
- برخی از عادتها و اصول و باورهای مرتبط با تسلط کلامی
- یک تمرین کوتاه اما اثربخش برای تسلط کلامی
- آیا شما مجموعهای از عنوان مقالههای قابل نگارش دارید؟
- کلمات جایگزین در صحبتهای مکتوب و شفاهی
- مهارت نوشتن: تشکیل زنجیرهی کلمات (پرورش تسلط کلامی)
- چگونه ابر کلمات بسازیم (با کلمات فارسی)
- آیا ادعای اهل فکر بودن در عین ناتوانی در بیان اندیشهها قابل پذیرش است؟
- درباره اهمیت ترجمه و مترجمان | الکساندر پوشکین
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)
ثبتنام | اطلاعات بیشتر فهرست درسهای متمم
نویسندهی دیدگاه : محمدرضا شعبانعلی
یکی از تفریحات سالم من، فکر کردن به لغتهای مشابه و تلاش برای پیدا کردن تفاوت در اونهاست. گاهی اوقات هم حتی ممکنه تفاوتهایی رو در اونها برای خودم تعریف کنم! تفاوتهایی که ممکنه در واقعیت وجود نداشته باشند یا اونقدر پررنگ نباشند (البته در حدی که سوء برداشت یا خطای انتقال اطلاعات در گفتگوها ایجاد نکنه).
چون باورم اینه که کلماتی که انتخاب میکنم، قبل از اینکه پیامی رو به طرف مقابل من برسونن، پیامهایی رو به ذهن خودم ارسال میکنند.
شاید یکی از این تفکیکها، مثالی باشه که قبلاً بعضیها از من خونده باشند. همون متن وابستگی و دلبستگی:
واقعاً نمیدونم که چنین تفاوتی بین این دو واژه هست یا نه (یا بهتره بگم: نمیدونم چنین تفاوتی بوده یا نه. چون الان خیلی جاها این تفاوت "من درآوردی" رو نقل یا تجویز میکنند).
اما به نظرم دلبستگی در خودش "دل" داره و چیزی از جنس احساسه. اما وابسته در خودش "وا" داره و یکی از معانی پیشوند "وا" یا "با"، اجبار کردن هست: وادار و واید (که ما الان میگیم باید) و واکنش (وادار به کنش) و "وانمود" به معنای به زور و اجبار، نمود دیگری را نشان دادن
همه اینها باعث شد که احساس کنم کلمهی "وابسته" چیزی از جنس اجبار توی قلب خودش پنهان کرده و یه جورایی از سر نیازه. من با یک بند به تو بستهام اما از سر نیاز نه از سر عشق.
ممکنه خیلیها کلمههای وابسته و دلبسته رو به جای هم به کار ببرند یا وقتی من اونها رو به کار میبرم، هم معنا فرض کنند، اما لااقل خودم در به کار بردن این کلمات، وادار میشم که فکر کنم که ارتباطم با شیء یا فرد یا موقعیت مقابل، از سر نیازه یا از سر مِهر.
مثلاً به متمم دلبسته هستم و نه وابسته.
پی نوشت نامربوط 1: من راجع به وابستگی متقابل یا Co-dependency هم خیلی دغدغه دارم. دلم میخواد در فارسی بهش بگم همبستگی اما متاسفانه اکثراً مفهوم اتحاد از این کلمه دریافت میشه. اینه که فعلاً پذیرفتهام که همون ترکیب دوست نداشتنی وابستگی متقابل رو به کار ببرم.
پی نوشت نامربوط 2: ما کلاً هر وقت با "و" یا "ب" مشکل داریم اونها رو به هم تبدیل میکنیم. مثلاً "آ" پیشوندی هست که در زبان ما و خیلی زبانها متضادسازی میکنه:
بُرد و برعکسش: آبُرد = آورد
به خاطر همین "وا" و "با" خیلی جاها معنای اجبار رو منتقل میکنند و "باید" و "بایسته" و "وادار" و "وارسی" و خیلی کلمات دیگه، این حس اجبار رو یک جایی در دلشون پنهان کردهاند.