دکتر علی شریعتی – دست، خودپرست نیست
پیکر زنده، یک جامعهی زنده است.
جامعهای از صدها اندام، که هر کدام زندگی میکنند.
دست را ببین!
زمین را شخم میزند. کود میدهد. تخم میپاشد. آبیاری میکند. نیمی از سال را در کشتزار، رنج میبرد. درو میکند. خرمن را میکوبد. گندم را به آسیاب میبرد.
از آرد، نان میپزد. نان را با انگشتان خویش لقمه میکند. در چنگ خود میگیرد.
اکنون، ثمرهی کارش را در چنگ خود دارد.
اما دست، لقمهای را که خود ساخته است، لحظهای برای خود نگاه نمیدارد. تمامی آن را به دهان میسپارد.
پارسایی دست را تماشا کنید.
اگر ذرهای از آن لقمه پیشش بماند، به پوستش بچسبد، لای انگشتانش گیر کند، زیر ناخنش برود، با وسواس و دقت بسیار خود را تمیز میکند
حتی با آب و صابون میشوید و پاک میکند.
دست موجودی پاک و پارساست.
از آنچه خود ساخته و فراهم کرده و به چنگ آورده، ذرهای را برای خود نمیخواهد.
هر چه را دارد میبخشد. دسترنج خویش را همه به دیگران میدهد. او برای دیگران کار میکند.
هیچ دستی، خودپرست و خودبین و طماع و حریص نیست.
هیچ دستی، برای خود زندگی نمیکند.
اگر غذایی را که خود به چنگ آورده است، برای خود نگه دارد،
غذا میگندد، دست آلوده میشود، پیکر میمیرد،
و بر پیکر مرده، کدام دستی است که بتواند زندگی کند؟
غذا در مشتش میماند و او گرسنه میمیرد.
و در آخر کار، این دشمنان او هستند: میکروبها و مگسها
که از دسترنج او،
میخورند و
میرقصند و
میگزند و
میخوانند و
چاق و چله میشوند
و دنیا را…
به گند میکشند!
دکتر علی شریعتی – کتاب یک، جلوش تا بینهایت صفرها (برای کودکان)
چند مطلب مرتبط | برای علاقهمندان به کتابخوانی
راهنمای خواندن و خریدن کتاب (فایل صوتی)
کتاب های مدیریت | کتاب های بازاریابی و فروش
کتاب های استراتژی | کتاب های بازاریابی دیجیتال
کتاب های روانشناسی | مرور، نقد و خلاصه کتاب
کتاب های توسعه فردی | کتاب های مدیریت زمان
پاراگراف فارسی | جملات منتخب کتابها
کتابخوانی | چگونه کتابخوان شویم؟
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)
ثبتنام | اطلاعات بیشتر فهرست درسهای متمم
نویسندهی دیدگاه : محمدرضا شعبانعلی
شاید برای کسی که فضای سالهای نگارش این کتاب را میداند یا فضای نسبتاً چپ اقتصادی حاکم بر آن فضا تجربه کرده است (همان فضایی که ابوذر هم، در نمایشنامهی زیبای دکتر علی شریعتی، "خداپرست سوسیالیست" میشود) این متن، کمی رنگ و بوی جامعهی بیطبقه یا ترویج اخلاق مبتنی نفی مالکیت و چیزهایی از این دست باشد.
اما وقتی تلاش میکنم از برچسبهای روزمره و رایج چپ و راست و سوسیالیست و لیبرال فاصله بگیرم و متن فوق را به عنوان یک متن اخلاقی و ادبی (مستقل از ظرف زمانی و مکانی و سابقه ذهنی از گوینده) در نظر بگیرم، احساس میکنم یکی از سادهترین و شیواترین بیانها برای تفکر سیستمی است.
تفکری که در آن، چیزی به نام مرز بین اجزا و سیستمها وجود ندارد و مرز، یک فرض برای تحلیل سادهتر سیستمهاست.
شاید دهانهایی که غذای دست را به معده فرو نبردند و نگه داشتن آن را در لا به لای شکاف دندانها (حتی به قیمت فساد و پوسیدگی) به فروبلعیدن لقمه ترجیح دادند، امروز کمی تصور تصویر فوق را برای ما سختتر کرده باشد.
اما به نظر میرسد هنوز هم، تفکری که خودش را به عنوان موجودی مستقل نبیند و خود را بخشی از پیکر بزرگتر جامعه و زمین و عالم هستی ببیند، میتواند مسیر تکامل و تعالی دنیا را تسریع کند و یا لااقل، مانعی در مسیر آن نباشد.