ساموئل مورس (مخترع کد مورس)
ساموئل مورس (Samuel Morse) مخترع آمریکایی، امروز بسیار کمتر از آنچه شایسته است، مورد توجه و احترام قرار میگیرد.
شاید این مسئله را باید به انبوه اختراعاتی ربط داد که پس از اختراع شگفت انگیز او انجام شد (رادیو، تلویزیون، کامپیوترها و دهها وسیلهی دیگر).
شاید هم چون مورس مثل #ادیسون و امثال او، یک مخترع حرفهای نبود. بلکه یک نقاش بود که بر اثر رویدادهای محیطی، به دنیای اختراع و ابتکار، هدایت شد.
پدر مورس، یک کشیش مسیحی بود و علاقمند بود که فرزندش هم در همین زمینه فعالیت کند. به همین علت، او را در کالج ییل (که امروز دانشگاه ییل محسوب میشود) شرکت کرد تا در آنجا فلسفهی مذهبی بیاموزد.
ساموئل مورس چندان به این کار علاقمند نبود و گهگاه در کلاسهای الکتریسیته شرکت میکرد. خرج تحصیلش را هم با نقاشی کشیدن از چهرهها تامین میکرد.
مدتی طول کشید تا والدین او پذیرفتند تا حرفهاش را به عنوان یک نقاش ادامه دهد. نهایتاً با حمایت پدرش به لندن رفت تا به تحصیل هنر مشغول شود.
کاری که تا پایان عمر به آن مشغول بود و آن را ادامه داد.
برای مشاهدهٔ متن کامل این مطلب کافی است (بدون پرداخت هرگونه هزینه) در سایت متمم ثبت نام کنید. پس از ثبتنام به تعداد قابلتوجهی از درسهای متمم دسترسی پیدا خواهید کرد نمونهٔ آنها را میتوانید از طریق لینک زیر ببینید:
البته اگر بخواهید به همهٔ درسهای متمم دسترسی داشته باشید، لازم است حق اشتراک بپردازید.
شاید برایتان جالب باشد که باشگاه علاقمندان تلگراف یا MTC (مخفف Morse Telegraph Club) هنوز هم وجود دارد و علاقمندان به مورس و تلگراف در آن عضو هستند.
این افراد، میکوشند یاد و خاطرهی مورس را زنده و گرامی بدارند.
اگر چه عضویت در این باشگاه برای همه آزاد است، اما بسیاری از اعضای آن را کارشناسان مسن و بازنشستهی ترافیک راه آهن تشکیل میدهند. کسانی که سالها، از تلگراف مورس برای انتقال پیام بین ایستگاهها استفاده کردهاند.
اگر میخواستید برای چنین باشگاهی یک خبرنامه درست کنید، چه نامی انتخاب میکردید؟
در حال حاضر، عنوان خبرنامهی این باشگاه، خط و نقطه است.
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)
ثبتنام | اطلاعات بیشتر فهرست درسهای متمم
نویسندهی دیدگاه : محمدرضا شعبانعلی
برای اسم اون مجله، نمیتونم به سادگی اسمی زیباتر از خط و نقطه تصور کنم.
اما در کل، خوندن این مطلب، دو نتیجهی جالب برای من داشت.
نتیجهی اول اینکه یاد خاطرات دوران کودکی خودم افتادم. اون زمان تازه در کتاب گنجینه دانستنیها با علائم مورس آشنا شده بودم.
روی کاغذ دو نسخه از کد مورس نوشتم و به پسر همسایهمون دادم.
با همدیگه با ضربه زدن به دیوار، با استفاده از کد مورس، پیام ارسال میکردیم.
قاعدتاً چون حرف خاصی نداشتیم بزنیم، بیشتر نوع شام و ناهار و چیزهای مشابه مخابره میشد. اما تجربهای به شدت دوستداشتنی بود. لذت رمزگذاری و رمزگشایی هر یک از اون پیامها، دهها برابر ارسال پیام با استفاده از نرمافزارهای پیامرسان امروزی بود.
دومین مورد جالب، این بود که یکی دو روز بعد از مطالعهی این مطلب، یک تبلیغ در یک مجله دیدم که به نوعی با مورس مرتبط بود. احتمالاً به خاطر اینکه مدت زیادی از مطالعهی این مطلب نگذشته بود، چشمم سریعتر اون رو دید:
شرکتی بود که دستبندهای کوچک و سادهای تولید میکرد که نگینهای روی اون، بر اساس کد مورس، پیامی رو در خودشون پنهان کرده بودند.
مثلاً این دستبند I Love You بود.
داشتم با خودم فکر میکردم که با توجه به بازار بزرگ جوانان و نوجوانان، شاید به جای این همه ایدههای عجیب و غریب که هر روز در استارتآپها و استارپآپ ویکندها میشنویم، اگر همین ایدهی ساده اجرا میشد و دستبندهایی با پیامهای مختلف، تولید و فروخته میشد، چقدر میتونست ارزش اقتصادی ایجاد کنه.
در دورهای که حریم شخصی تقریباً به یک خاطرهی دوردست تبدیل شده، حس اینکه دستبند یا زنجیر یا گردنبندی از محبوبت داشته باشی که خودت بدونی روش چی نوشته و دیگری نتونه (یا در زمان کوتاه نتونه) بخونه که روی اون چی نوشته، میتونه نوعی یادگاری شیرین و امن باشه.