کتابخوانی و توصیه هایی برای آن | چگونه کتابخوان شویم؟

کتابخوانی از جمله صفاتی است که بسیاری از ما علاقه داریم واجد آن باشیم، اما اکثر ما وقت و حوصله کافی را به خواندن کتاب اختصاص نمیدهیم. سعی کرده ایم با کمی مطالعه و جستجو، برخی از مهمترین نکات در مورد کتابخوانی را گردآوری کنیم.
قبل از هر چیز باید ببینیم چه عواملی مانع مطالعه ما میشوند تا در مورد رفع آنها فکر کنیم:
احساس میکنیم سرعت خواندن ما بسیار کند است و پیشرفت خوبی نداریم.
مطالعه کتابها را آغاز میکنیم اما آنها را به پایان نمیبریم.
در زمان مطالعه کردن، نمیتوانیم به شکل کامل و مناسب، تمرکز داشته باشیم.
کتابخوانی برای ما خسته کننده است.
حوصله متن های طولانی را نداریم.
کتابخوانی و مطالعه در کوتاه مدت برای بسیاری از ما، لذت ایجاد نمیکند.
بسیاری از کتابهایی که میخوانیم به «توصیه» یا «تحمیل» دیگران تعیین شده است.
خواندن یک کتاب به تنهایی (و بدون مشارکت دیگران) کاری است که حوصله بسیار میخواهد که از حد توان بسیاری از ما خارج است.
در لحظاتی که تصمیم به مطالعه و کتابخوانی میگیریم، کتاب مناسبی در اختیار ما یا در ذهن ما وجود ندارد.
در مورد هر یک از این نکات، موارد زیر را در نظر بگیرید:
توانایی تندخوانی همیشه یک مزیت محسوب نمیشود
کلاسهای تندخوانی در سراسر جهان، به شرکت کنندگان خود این وعده را میدهند که میتوانند سریع تر و بهتر بخوانند. این حرف تا حد زیادی درست است. ما چشم های خود را به شیوه درست روی متن حرکت نمیدهیم. گاه یک جمله یا پاراگراف را چند بار میخوانیم و …
اما در کنار رفع این ایرادها، واقعیت این است که یادگیری تکنیکهای تندتر خواندن الزاماً مزیتی ایجاد نمیکند. شاید برای خواندن رمان یا روزنامه ها، تندخوانی مفید باشد، اما در مورد کتابهای آموزشی چنین نیست. بسیاری از کتابها را باید مثل آب، جرعه جرعه نوشید تا اثر آن مشخص و محسوس باشد.
ضمن اینکه یادگیری، اساساً برقراری ارتباط بین آموخته های جدید و دانسته های قبلی است و کسی که شتابزده کتاب میخواند، ممکن است کتاب را به شکل کامل بخواند و بفهمد، اما الزاماً کتاب را یاد نمیگیرد.
[ درس مرتبط: مهارت یادگیری ]
همیشه لازم نیست خواندن کتابی را که آغاز کرده اید به پایان ببرید
کمال گرا نباشید. ممکن است چند کتاب را ببینید و بگیرید و بخوانید و در نیمه راه رها کنید. ایراد از شما نیست. بلکه شاید کتاب مناسب و جذاب را پیدا نکرده اید. مطمئن باشید پس از مدتی که سلیقه کتابخوانی خود را بهتر بشناسید، این نوع کتابهای نصفه و نیمه، سهم کمتری را به خود اختصاص خواهند داد.
از وسایلی که حواس شما را پرت میکنند دور باشید
خیلی بدیهی به نظر میرسد. اما مهم است که قبل از شروع به خواندن کتاب، اینترنت و موبایل و تلویزیون از شما دور باشد. تماسهای مهم را قبل از کتابخوانی بگیرید. ایمیل های مهم را قبلاً چک کنید. وبگردی ها را انجام دهید و آنگاه، به سراغ مطالعه بروید.
مکان ثابت و مشخصی را برای مطالعه در نظر بگیرید
ترجیحاً مکان مشخصی را برای مطالعه در منزل یا محل کار در نظر بگیرید. مطالعه باید لذت بخش ترین فعالیت ما باشد.
برای مطالعه، لازم نیست شرایط «حبس در سلول انفرادی» را ایجاد کنید. بهتر است قبل از شروع به مطالعه، در کنار خود، چای یا هر نوشیدنی یا خوراکی دیگری را که مورد علاقه تان است، قرار دهید.
با این کار در ذهن شما، لحظات کتابخوانی با خاطره های خوب ثبت میشود.
فراموش نکنید که ما هم مانند هر موجود دیگری، به سادگی شرطی میشویم.
[ درس مرتبط: هنوز هم باید شرطی سازی را جدی بگیریم ]
تا حد امکان از فضاهای مینیمال فاصله بگیرید
یکی از ویژگیهای عصر ما و نسل ما این است که به متنهای کوتاه و مینیمالیستی (به معنای عام آن نه به معنای ادبی آن) علاقمند هستیم.
فیس بوک و توییتر و اینستاگرام و سایر شبکه های اجتماعی ما را عادت دادهاند که متنهای کوتاه بخوانیم.
بسیاری از ما هم به تجربه آموختهایم که جملههای طولانی در فیس بوک و اینستاگرام و سایر نرمافزارهای پیامرسان، شانس خوانده شدن و لایک شدن کمتری دارند.
اما واقعیت این است که جملات کوتاه، ممکن است به صورت لحظه ای احساس خوب ایجاد کنند یا الهام بخش باشند، اما هرگز اثر یک متن طولانی را ندارند.
برای ترویج عادت مطالعه، لازم است از فضاهای مینیمال کمی فاصله بگیریم. نه اینکه فیس بوک و توییتر و … را ترک کنیم. اما به خاطر داشته باشیم که عادت دائمی به خواندن متن های کوتاه، حوصله ما را در مطالعه متن های طولانی کاهش میدهند.
در مورد کتابهایی که میخوانید با دیگران صحبت کنید
یکی از لذتهایی که بسیاری از کتابخوان ها تجربه کرده اند، صحبت با دیگران در خصوص کتابهایی است که خوانده اند. این فرصت را از دست ندهید.
اگر فرصت محدودی دارید و نمیتوانید با دیگران، بنشینید و سر حوصله صحبت کنید، شاید راه اندازی یک وبلاگ ایده خوبی باشد.
میتوانید پس از مطالعه هر کتاب، خلاصه کتاب یا نظرات خود را آنجا بنویسید. راه اندازی وبلاگ با استفاده از سرویسهایی مثل پرشین بلاگ یا بلاگ فا، کار دشواری نیست.
[ درس مرتبط: ایده هایی برای وبلاگ نویسی ]
به خاطر داشته باشید که سلیقهی همهی ما در کتاب خواندن یکسان نیست و نباید هم باشد
استفاده از نظر دیگران در کتاب خواندن خیلی خوب است؛ اما همیشه به یاد داشته باشیم که سلیقه انسانها در خواندن کتاب متفاوت است.
هیچ ایرادی ندارد اگر شخصی که او را بسیار قبول دارم، کتابی را توصیه کند و من پس از خواندن چند صفحه، احساس کنم که آن کتاب، کتاب من نیست. ما در نظام آموزشی خود طی ۱۲ تا ۲۰ سال، می آموزیم که مطالبی را بخوانیم که دیگران ما را به خواندن آنها مجبور کرده اند. دقت کنیم که در ادامه زندگی، این عادت ناپسند را ادامه ندهیم.
اگر میتوانید یک گروه کتابخوانی تشکیل دهید
به عنوان یک فرد علاقهمند به کتاب، تشکیل گروه کتابخوانی یکی از زیباترین و جذابترین کارهایی است که میتوانید انجام دهید. اما این را هم به خاطر داشته باشید که عمر بسیاری از گروه های کتابخوانی کوتاه است.
شوق اولیه باعث میشود که اعضای گروه، آرزوهای درازی در سر بپرورند و اهداف بلندپروازانهای تعریف کنند. اما به تدریج، اختلافنظرها و گلایهها و بینظمیها و دهها عامل دیگر باعث میشوند که انگیزهی اولیه کمرنگ شود و گروه کتابخوانی وارد مرحلهی فرسایش شود.
در صورتی که قصد دارید چنین گروهی راهاندازی کنید، پیشنهاد ما این است که حتماً ابتدا قوانین گروه کتابخوانی را بخوانید و با الهام از آن، قواعد و چارچوب مناسب گروه خودتان را تعریف کنید.
فهرستی از کتابهای خوب را همراه خود داشته باشید
اکثر کتابخوان های حرفه ای، لیستی از کتابهای خوب را در دفتر یادداشت یا تلفن همراه خود دارند و هر جا نامی از کتابی میشنوند، آنجا یادداشت میکنند تا در زمانی که فرصتی برای خرید کتاب یا مطالعه دست میدهد، «دست خالی» نباشند.
مراجعه به فهرست کتابهای مدیریتی و نیز فهرست کتابهای روانشناسی در متمم میتواند نقطهی شروع خوبی باشد.
همیشه همراه خود یک کتاب داشته باشید
بسیاری از افراد کتابخوان، در یک ویژگی مشترک هستند. این افراد، به جای اینکه مقید باشند در ساعات خاصی از روز، جایی ببنشینند و کتاب بخوانند، همیشه همراه خود یک کتاب دارند تا در کوتاه ترین فرصتها، به خواندن آن بپردازند. شاید رها کردن بسیاری از لذتها و تفریحات و خواندن کتاب در یک ساعت مشخص در منزل یا محل کار، سخت و دشوار باشد، اما مطالعه کردن در زمانی که در مترو یا در یک سازمان بزرگ، به انتظار گذشت زمان نشسته ایم ساده تر و جذاب تر است.
بسیاری از ما، مطالعه را نه با هدف افزایش اطلاعات و دانسته ها و باز شدن افق دید، بلکه برای فرار از مشکلات و مسائل روزمره انتخاب میکنیم. زمانی که از دوست یا همسر یا مدیر خود دلگیر هستیم، گوشه ای مینشینیم و کتاب ورق میزنیم. شاید این کار در کوتاه مدت، مفید باشد اما در بلندمدت ما را شرطی میکند و ذهن ما عادت میکند که «کتاب»، «همراه لحظات تلخ زندگی» ماست.
کتاب دیجیتال بخوانید؛ اما خود را به کتابهای دیجیتال عادت ندهید
در پایان، پیشنهاد میشود خود را به خواندن کتابهای دیجیتال عادت ندهید. برای کسانی که عادت کتابخوانی دارند، کتاب دیجیتال یا مکتوب (هاردکپی) تفاوتی ندارد. اما برای کسانی که به تازگی خود را به کتابخوانی عادت میدهند، لمس کردن برگه های کاغذ، خط کشیدن زیر نوشته ها، دیدن نشانه میانه کتاب که مشخص میکند بخشی از کتاب خوانده شده، باز شدن شیرازه کتاب و جدا شدن برگه های آن (ناشی از بارها مرور یک کتاب)، همه و همه میتوانند احساس خوب ایجاد کنند. احساسی که ما را به خواندن کتابهای بیشتر ترغیب میکند…
آخرین توضیح: اگر حوصله کرده اید و متن را تا پایان خوانده اید، معلوم می شود که از هم اکنون، یک خواننده حرفه ای با حوصله هستید که میتوانید هر متن کم خاصیتی را هم بخوانید. به شما تبریک میگویم.
فایل صوتی راهنمای کتاب خواندن و روش صحیح مطالعه کتاب
اگر مطالعه کردن برای شما یک کار جدی است و دوست دارید در مورد کتاب و کتابخوانی بیشتر بدانید، احتمالاً فایل صوتی راهنمای خریدن و خواندن کتاب (به روایت محمدرضا شعبانعلی) میتواند برایتان مفید باشد.
در این فایل صوتی درباره کتاب و مفهوم آن، انواع کتاب برای مطالعه و انتخاب کتاب برای خواندن صحبت شده است (با تأکید بر کتاب غیرداستانی).
شناخت و انتخاب ناشر کتاب، آشنایی با انواع نویسندگان، تشخیص کتابهای مفید برای خواندن، روشهای درست و نادرست مطالعه کتاب و تکنیکهای مطالعه و علامتگذاری و یادداشت برداری از جمله موضوعاتی هستند که در این فایل صوتی مطرح شدهاند.
این فایل صوتی برای مخاطبانی تهیه شده که میخواهند کتابخوانی را به بخشی از سبک زندگی خود تبدیل کنند و اثربخشی مطالعه خود را بالا ببرند و در یک کلام، به یک کتابخوان حرفه ای تبدیل شوند.
دوست عزیز.
شما با عضویت رایگان به عنوان کاربر آزاد متمم (صرفاً با تعیین نام کاربری و کلمهی عبور) میتوانید به حدود نیمی از چند هزار درس متمم دسترسی داشته باشید.
همچنین در صورت تمایل، با پرداخت هزینه عضویت، به همهی درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. فهرست برخی از درسهای مختص کاربران ویژه متمم را نیز میتوانید در اینجا ببینید:
فهرست درسهای مختص کاربران ویژه متمم
از میان درسهایی که در فهرست بالا آمده است، درسهای زیر از جمله پرطرفدارترین موضوعات هستند:
دوره MBA | مذاکره | کوچینگ | توسعه فردی
فنون مذاکره | تصمیم گیری | مشاوره مدیریت
تحلیل رفتار متقابل | تسلط کلامی | افزایش عزت نفس
چگونه شاد باشیم | هوش هیجانی | رابطه عاطفی
خودشناسی | شخصیت شناسی | پرورش کودکان هوشمندتر
اگر با فضای متمم آشنا نیستید و دوست دارید دربارهی متمم بیشتر بدانید، میتوانید نظرات دوستان متممی را دربارهی متمم بخوانید و ببینید متمم برایتان مناسب است یا نه. این افراد کسانی هستند که برای مدت طولانی با متمم همراه بوده و آن را به خوبی میشناسند:
چند پرسش، و پاسخ آنها
اگر بخواهیم یک کتاب در مورد کتابخوانی بخوانیم، پیشنهاد متمم چیست؟
کتابهای بسیاری در زمینهٔ روش خواندن کتاب منتشر شدهاند، اما کتاب مورتیمر آدلر در عین قدیمی بودن، همچنان یکی از بهترین آنهاست. ما این کتاب را در متمم معرفی کردهایم: چگونه کتاب بخوانیم؟
متمم چه کتابی را برای یادگیری تندخوانی پیشنهاد میکند؟
ما بر این باوریم که تندخوانی در اغلب موارد کار درستی نیست و میتواند اثربخشی مطالعه را کاهش دهد. اگر چه معمولاً مدافعان تندخوانی اصرار دارند که در آموزش تندخوانی، بیشتر درستخوانی را توضیح میدهند، اما تقریباً روح هر دورهای که ما تا کنون بررسی کردهایم، قربانی کردن یادگیری عمیق در پای مطالعهٔ سریع بوده است. تندخوانی شما را به آرام خواندن، دوباره خواندن، بلند خواندن، یادداشت برداری، رونویسی متن و در یک کلام «عشقورزی به کتاب» تشویق نمیکند.
بهترین کتاب برای شروع کتابخوانی چیست؟
این سوال، یک پاسخ قطعی و مشخص ندارد. هر کس، بسته به علاقه و ترجیحات خود باید کتاب متفاوتی را برای شروع کتابخوانی انتخاب کند. اما پیشنهاد ما این است که برای شروع کتابخوانی حتماً به سراغ موضوعاتی بروید که دغدغهٔ بنیادی شما باشند. اگر در پی افزایش فروش کسب و کار خود هستید، کتابی در این زمینه بیابید. و اگر تمام ذهنتان درگیر تاریخ ایران باستان است، خواندن را با کتابی در این حوزه شروع کنید. «شوق به موضوع و محتوا» مهمترین عاملی است که میتواند نخستین تجربههای کتابخوانی را با لذت و رضایت همراه کند.
ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری مهارت یادگیری به شما پیشنهاد میکند:
- مهارت یادگیری، تکنیکها و روشهای یادگیری بهتر
- روشهای نادرست متممخوانی!
- هدف گذاری و تنظیم لیست اهداف در یادگیری (+ نمونه هدف گذاری)
- آیا آموزش الکترونیکی و روشهای یادگیری الکترونیکی مناسب شماست؟
- فایل صوتی – مقدمهای بر مهارت یادگیری
- فایل صوتی درباره مهارت یادگیری | چند نکته درباره تکنیکهای یادگیری
- فایل صوتی درباره مهارت یادگیری – قسمت سوم
- فایل صوتی مهارت یادگیری | اهمیت کند کردن سرعت یادگیری
- یادگیری کریستالی | دانلود فایل صوتی دربارهٔ مهارت یادگیری
- فایل صوتی درباره مهارت یادگیری کریستالی – ماجرای دروغ و فریب
- آیزاک آسیموف | تمرین یادگیری کریستالی
- آنتوان دو سنت اگزوپری | تمرین یادگیری کریستالی
- بهترین معلم ریاضی کیست؟
- تعریف منحنی یادگیری چیست و برای ما چه کاربردی دارد؟
- کتابخوانی و توصیه هایی برای آن | چگونه کتابخوان شویم؟
- گروه کتابخوانی | برای کتابخوانی گروهی چه قوانینی بگذاریم؟
- چگونه کتاب بخوانیم؟ راهنمای مورتیمر آدلر برای کتاب خواندن
- درباره اهمیت کتابهای قدیمی | چرا باید آنها را بخوانیم؟
- آموزش خلاصه نویسی و یادداشت برداری | بخش اول
- آیا با این رسمالخط، مطالب را بهتر به خاطر میسپارید؟
- کتاب صوتی یا کاغذی؟ | آیا کتاب کاغذی جای خود را به کتاب صوتی خواهد داد؟
- در کتابخانه شخصی شما چه خبر است؟
- نقشه ذهنی چیست؟ بررسی کاربردهای نقشه ذهنی در یادگیری
- نقشه مفهومی یا نمودار مفهومی چیست؟ | راهنمای ترسیم نقشه و یک نمونه
- تکنیک های یادگیری | بهترین روش مطالعه و یادگیری درسهای متمم چیست؟
- اینفوگرافی تکنیکهای یادگیری
- حافظه کوتاه مدت، حافظه بلند مدت و حافظه فعال چه هستند؟
- تانیا لومبروزو (محقق روانشناسی شناختی)
- هر یک از اینها از کدام سیاره آمدهاند؟
- آیا شما از این روش یادگیری استفاده میکنید؟
- ترجمه کتاب | چگونه بدانیم یک کتاب انگلیسی به فارسی ترجمه شده یا نه؟
- بلوم کیست؟ | زندگینامه + اهمیت نظریه بلوم در یادگیری
- طبقه بندی بلوم (سطوح یادگیری بلوم)
- دانستن، حفظ کردن و به خاطر سپردن، میتواند یکی از اهداف آموزش باشد
- منظور از درک مطلب چیست؟ چگونه برای درک مطلب هدفگذاری کنیم؟
- کاربردی کردن آموختهها: آیا به تفاوت آموختن و به کاربردن توجه کردهاید؟
- تجزیه و تحلیل به عنوان یکی از مهارتها در یادگیری
- توانایی ارزیابی و قضاوت یکی از مراحل یادگیری است
- بالاترین سطح یادگیری، خلق و ترکیب است
- انواع سبک های یادگیری چه هستند و چه کاربردی دارند؟
- انواع سبک های شناختی | تفاوتهای ما در اندیشیدن، یادگیری و حل مسئله
- کدامیک از روش های یادگیری را انتخاب میکنید؟
- درباره اهمیت آموزش دانشگاهی
- افزایش سرعت یادگیری به عنوان یک هدف
- چند پیشنهاد ساده برای بهبود روش مطالعه شما
- مخترع کیست؟
- آیا مراقب هستید که آموزش، شما را نادانتر نکند؟
- اثر دانینگ کروگر | آنکس که نداند و نداند که نداند
- کتاب طرز فکر | معرفی، خلاصه کتاب و نقد آن
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)
ثبتنام | اطلاعات بیشتر فهرست درسهای متمم
نویسندهی دیدگاه : شیرین
تداعی یک داستان قدیمی(بخشی از نامه جودی آبوت به بابالنگ دراز)
بابا لنگ دراز عزیز! خبر خیلی بد بد بد بدي براي تان دارم ... . من در درس هاي ریاضیات و نثر لاتین مردود شدم و دارم آنها را میخوانم تا ماه بعد دوباره امتحان بدهم.متاسفم از این که دلسرد شدید وگرنه اصلا این موضوع براي من مهم نیست چون من خیلی چیزها یاد گرفته ام که حتی جزو درس ها نبوده. من هفده رمان و کلی شعر خوانده ام، رمان هایی که خواندشان واجب است مثل بازار خودنمایی، ریچارد فورل، آلیس در سرزمین عجایب. هم چنین جستار هاي امرسون،زندگی اسکات نوشته لاکهارت،جلد اول امپراطوري رم نوشته ي گیبون، و نصف کتاب زندگی بن ونوتو چلینی.به نظرتان آدم جالبی نبوده؟چلینی عادت داشته قبل از صبحانه گشتی بزند و همینطوري یکی را بکشد.
می بینید بابا جون،اگر من تنها به درس لاتین می چسبیدم الان این قدر باسواد نبودم.اگر قول بدهم که دیگر در درسی رد نشوم آیا این بار مرا می بخشید؟
شرمنده ي شما، جودي
بابالنگ دراز، اثر آلیس جین وبستر
خوندن این مقاله، داستان جودی آبوت رو برام تداعی کرد. کسی که بعد از اون همه محرومیت و دوری از امکانات در پرورشگاه، یکباره شرایطی براش فراهم میشه که طعم خوش کتاب خوندن رو میچشه و بخاطرش حتی از خوندن درساشم میگذره و اینکه براحتی میتونه پول تو جیبی هاشو برای خرید کتاب کنار بزاره. این قسمت از داستان منو به یاد دوران کودکی و نوجوونی خودم میندازه. دوران دبستان و راهنمایی کتاب گرفتن از کتابخونه ی مدرسه یکی از بهترین لحظه های زندگیم بود. یادمه تو دبستان نهایتا 2 تا کتاب بیشتر نمیتونستیم امانت بگیریم ولی دوران راهنمایی تا 5 تا هم جا داشت؛ ازونجایی که خواهرم یکی از دبیرای مدرسمون بود و مقام پر منزلت "مسئول کتابخونه کلاس" هم به بنده اختصاص داشت، بمن اجازه می دادن هرچندتا کتاب که میخواستم ببرم! منم از موقعیت حسن استفاده می کردم و تا 15 تا کتاب هم میبردم خونه و همیشه بخاطر ترس از اینکه مامانم دعوام کنه کتابا رو زیر تخت یا توی کمد بین لباسا قایم می کردم و یواشکی می خوندمشون. مادر عزیزم اعتقاد داشت آدمی که درسشو نخونده نباید بره سراغ کتاب قصه خوندن! این شد که من کتابا رو وقتی که بقیه خواب بودن می خوندم، تابستونا هم که مدرسه نبود می رفتم سراغ کتاب ادبیات فارسی خواهر بزرگتر و باهاشون سرگرم می شدم.
خب البته روند پرسرعت کتاب خوندن من تا دوران دبیرستان شدیدا سیر نزولی خودش رو شروع کرد. نه اینکه حجم زیاد درس خوندن یا تلاش برای رتبه اول شدن یا کلاسای کنکور بخواد باعث این نزول بشه، بلکه فکر کردن به این ها بود که منو از اونجا رونده و از اینجا مونده کرد. دیدن اینکه بقیه دارن تلاش میکنن برای انتخاب رشته دبیرستان، کلاس کنکور رفتن، خوندن برای کنکور و ... هیچوقت منو ترغیب به درس خوندن نکرد ولی سایه سنگینش تو ذهنم تا سالهای سال باعث شد حتی دیگه کتاب غیردرسی هم نخونم جز در موارد معدودی مثل کتابای سینوهه و بامداد خمار و گندم که تو دبیرستان دست بدست میشد.
امروزه شاید کمبود وقت یکی از بزرگترین بهانه های ما برای نخوندن کتاب باشه. اکثر ماها میگیم مشکلات زندگی اونقدر زیاد شده که وقتی برای کتاب خوندن نمیزاره. ظاهرا می بینیم که مشکلات انتخاب رشته و شغل، مشکلات بلوغ فرزند، مشکلات عاطفی با همسر، مشکل خانوادگی با مادرشوهر و مادر زن و ... زیاد شده و هزینه های حل و فصلشون زیادتر؛ از طرف دیگه شاهدیم که روانشناس، مشاور، حقوقدان و ... از پر مراجعه ترین مشاغل امروزی شدن. سوالایی که اینجا مطرح میشه اینه که: مگه یه روانشناس چی به ما میگه و که ما حاضریم هزینه زمانی و مالی بکنیم تا مشکلمون رو حل کنه؟ و این چیزا رو از کجا میدونه؟ مگه یه مشاور از کجا میدونه چه رشته یا شغلی مناسب منه، چطوری می تونم کیفیت زندگی کاری سازمانم رو بالا ببرم، چه تبلیغی برای شغل من اثرگذارتره، چه طراحی باعث میشه محل کارم جذاب تر باشه، چجوری فرزندم خلاق تر میشه و استعداداش کشف می شه؟ این چیزا رو از کجا می دونه؟ مگه یه حقوقدان از کجا می دونه که وقتی صاحبخونه من و صاحبخونه طبقه پایینم باهم اختلاف پیدا میکنن نمیتونن من مستاجر رو از اونجا بلند کنن یا از کجا میدونه شرایط حضانت بچه من چیه یا چطور میتونم جرایم رایانه ایم رو پیگیری کنم؟ از این دست مشکلات تو زندگی هممون بوده و ما بخاطرش کلی هزینه کردیم یا رفتیم سراغ اهلش(هزینه زمانی و مالی) یا هم با دشواری باهاش کنار میایم(هزینه روانی).
آیا هزینه تهیه کتابایی با موضوعاتی مثل مدل های کسب و کار، پرورش خلاقیت، بهبود ارتباطات، تحلیل رفتار متقابل، حقوق خانواده، حقوق مدنی، رنگ شناسی، روانشناسی شخصیت و صنعت و محیط و بازی و ...، مدیریت زمان و یه عالمه موضوع دیگه بجای مراجعه به این و اون برای حل و فصل مشکلات نامبرده، کمتر نیست؟ من ادعا نمی کنم که ما میتونیم در آن واحد روانشناس، مترجم، حقوقدان، مشاور یا ... خبره ای باشیم ولی دونستن اندکی از همه ی اینها تا حد زیادی هزینه های زمانی و مالی و روانی ما رو قطعا کاهش میده، دونستنی که در گروی اندکی هزینه(زمانی و مالی) برای خوندن کتابه. شاید اگه این موضوع رو دوران دبیرستان می دونستم با یک خیال کاملا راحت به نخوندن درسم و خوندن کتابای غیر درسیم ادامه می دادم حداقلش این بود که اگر تو درس و دانشگاه چیزی نمیشدم عوضش کلی دانش داشتم و زندگیم راحت تر از الان پیش می رفت.
پی نوشت1: شاید در طول روز دائما در تلاشیم تا مشکلاتمون رو حل کنیم ولی این تلاش بیشتر تو ذهنمونه تا عمل، پس نباید اجازه بدیم ذهن فریبکار ما بخواد رو وقت ما سایه بندازه و کتاب نخوندن ما رو توجیه کنه.
پی نوشت2: لازم نیست زیاد نگران باشیم هنوز یه عده هستن که حل و فصل مشکلات بقیه براشون مهمه، متمم منبع غنی ای از راه حل این مشکلات رو یکجا در اختیارمون گذاشته.
پی نوشت3: همین الان که دارم این رو مینویسم قراره گزارشی رو برای روز شنبه آماده کنم ولی ازونجایی که فردا جمعست حوصلشو ندارم از طرفی پیشنهاد بیرون رفتن با دوستان رو هم رد کردم پس الان کاری رو انجام دادم که بقولی نه سیخ بسوزه نه کباب، گزارش رو آماده نکردم، بیرون هم نرفتم عوضش متمم رو مطالعه کردم. (با استناد به موضوع تعویق کاری در درس آیا شما هم گرفتار اهمال کاری هستید؟)
یادم میاد که همیشه دوست داشتم کتاب بخونم و یادبگیریم اما نمیدونستم چی بخونم و از کجا شروع کنم سالها گذشت و من تا آستانه ۳۰ سالگی کمتر از تعداد انگشتان یک دست کتاب خونده بودم. آشنایی با یک دوست عزیز مسیری رو برای من آغاز کرد که به آشنایی معلم جان محمد رضای عزیز رسید. واقعا نمیدونم چطور احساساتم رو نسبت به محمدرضای جان بیان کنم. زندگی من به کلی تغییر پیدا کرد و هر روز تلاش میکنم تا نسخه بهتری از خودم بسازم.
براتون سلامتی و دانش بیشتر آرزو میکنم
چقدر لذت بخش بود خوندن این مطلب و همچنین نظرات دوستان مخصوصا نظر منتخب که خانم شیرین نوشتن. برای من کتاب خوندن شبیه زندگی در یک دنیای موازی هست: منتظر مترو هستم، کتابم رو باز می کنم، دروازه های ورود به دنیای جادویی و دوست داشتنیِ من همچون آغوش باز میشن و من رو در پناه خودشون میگیرن و فراموش میکنم هر سختی، تلخی، نازیبایی و خستگی رو.
در قسمتی که در خصوص مینیمال ها توضیح داده شد، من ناخودآگاه کتابخوانی را خیلی شبیه به کوهنوردی دیدم. هردو اول سخت به نظر میرسن، در مسیر بسیار لذت بخش هستن (هرچند گاهی به شدت آدمو خسته میکنن) و در پایان (هر کتاب یا هر قله)، کمی مارو از قبل صبور تر کردن. من اینو باور دارم. به نظر من برای اینکه زندگی بهتری داشته باشیم هم باید خودمون صبور باشیم، هم اطرافیانمون. پس باید اطرافیانمون رو هم به کتابخوانی تشویق کنیم (البته تحمیل نکنیم).
تجربه ی شخصی من نشون میده مهمترین عامل برای کتابخوان شدن کتاب و موضوع مورد علاقه است
به نظرم اختصاص دادن زمان مشخصی در روز برای مطالعه کتاب میتونه خیلی کاربردی باشه.به چند دلیل.معمولا ما در طول روز ده ها کار برنامه ریزی شده و نشده داریم.خیلی از این کارها رو به تعویق میندازیم به امید اینکه تا آخر شب وقت زیادی مونده!معمولا هم زمان به صورت پرتی با چرخیدن توی گوشی میگذره.اگر زمان های مشخصی برای انجام کارهای روتین روزمره داشته باشیم و تحت هر ظرایطی خودمون رو موظف به انجامش بدونیم خودبخود مجبور میشیم به رعایت کردن نظم و تنبلی نکردن توی انجام کارها.
جدای از اینها مشکلی که خود من دارم عدم تمرکز زمان مطالعه هست.دائم به موبایل نگاه میکنم و مسائل بی اهمیتی که ذهنم رو مشغول کرده چک میکنم.اختصاص زمان ثابت و روتین برای مطالعه و پرت کردن هر نوع وسیله دیجیتال به اتاق های دیگه میتونه راهکار خوبی باشه،حداقل برای خودم.
من وقتی بچه بودم خیلی به کتاب و کتاب خوندن علاقه داشتم اما از زمان دبیرستان تا چندین سال بعدش دور شدم از کتاب تا اینکه الان نزدیک به دو ساله که تقریبا هر روز با اشتیاق چند صفحه ای کتاب میخونم و کتاب خوندن برام تبدیل به یکی از عادت های روزانه شده. فکر میکنم مهم ترین دلیلش هم اینه که کتابی رو برای خوندن انتخاب میکنم که برای دونستن مطالبش عطش داشته باشم و خوندنش حس خوبی بهم بده.
اون نکته ی مجبور نیستیم هر کتابی رو تا آخرش بخونیم توجهم رو جلب کرد. توجه کردم که چند بار شده که کتابی رو که شروع کردم مناسب حال خودم ندونم و بعد از خوندن همون چند صفحه ی اول یا از وسطاش رهاش کنم ولی در عین حال ناراحت هم میشدم پیش خودم که چرا تا آخرش نتونستم ادامه بدم، ولی الان که منطقی فکر میکنم میبینم خب طبیعیه و دلیلی نداره که احساس ناراحتی کنم از تموم نکردن بعضی از کتاب هایی که شروع کردم.
من خودم سالها قبل از سال تحویل به خودم قول میدادم که کتابخون بشم ولی هیچ وقت نمیشد. اما از سال ۹۷ دیگه به این قولم عمل کردم و برای شروعش از روزی ده دقیقه شروع کردم و با گوش دادن به پادکستهای مختلف این لذت رو در خودم ایجاد کردم. هرچقدر زمان میگذشت و علاقه من به مطالعه بیشتر میشد این زمان رو بیشتر می کردم و سعی می کردم از مدلهای مختلف کتابخوانی استفاده کنم. کتاب دیجیتال، صوتی و چاپی.
این ایجاد علاقه در من باعث شد که هرسال تعداد کتاب بیشتری بخونم .
ضمن اینکه مطالعه کتاب رو در حوزه های محتلف امتحان کردم و دیدم در هر زمانی خوندن مطالعه موضوعی در یک حوزه حس بهتری بهم میده.
دقیقا کتاب خوانی باعث می شود تمرکز کردن را بیاموزیم روزهای اول سخته ولی باید پیگیر بود به نظر من هر کتابی که حال آدم را خوب می کنه مفید ولو بسیار تلخ باشد من کتاب در جستجوی معنا رو درام میخونم جالبه و در کنارش یک رمان هم دارم میخونم به اسم منجی شیطان.قبلا هم گروهی تشکیل داده بودیم که اسمش کتابخوانان فعال بود وهرکتابی که می خواندیم راجبش در گروه توضیحاتی می دادم در همان گروه خوانش گروهی هم داشتیم که هم باعث می شد اعتمادبه نفسمان بالاتر برود وکمتر تپق بزنیم و هم در لحظه هممی بایست نظراتمان را راجب جمله های کتاب بیان می کردیم اما افسوس واتس اپ به مشکل خورد و ارتباط ها کم شد اما هنوز تا حدی برقرار هست
مهم ترین توصیه ای که در این متن برای خودم یافتم همین دوری کردن از فضاهای مینیمال بود.
کوچکتر که بودم همیشه وقت هایی که از پدرم در این باره می پرسیدم که چگونه شما می توانی دو یا سه ساعت به صورت پیوسته غرق یک کتاب شوی و من حتی بعد از خواندن یک نصف صفحه می خواهم از پشت میزم بلند شوم در جواب می شنیدم که: نسل ما به اندازه نسل شما با مطالب کوتاه در اینطرف آن طرف و تصاویر پرهیجان فیلم ها و کارتون ها مانوس نبوده و برای همین راحت تر می تواند تصویر ثابت یک صفحه از کتاب را پیش چشمانش برای مدتی طولانی تحمل کند و بر روی آن متمرکز شود.
گویا بحث اصلی توانایی کتابخوانی در رابطه با توانایی تحمل کردن سکون و داشتن تمرکز برای یادگیری عمیق در حین مطالعه است.
این متن من رو به یکی از زیباترین و اولین رمان هایی که خوندم برد : لاله سیاه اثر الکساندر دوما که بیشتر به تاریخ و فرهنگ هلند پرداخته و در کنار آن داستان عاشقانه ای زیبا را روایت میکند که تا عمر دارید فراموش نخواهید کرد ، شاید اول کتاب کمی حوصله سر بر باشد ولی از یک سوم کتاب به بعد طوری میخکوب میشوید که تا انتهای کتاب آنرا رها نمیکنید .
برگشتن به فضای مطالعه و خواندن و یادگیری، یکی از آرزوهای نهانی شاید خیلی از ما باشد، افزون بر آنچه در این متن خوب نوشته شده به نظرم چند نکته دیگر هم هست که میشود به متن فوق اضافه کنیم:
۱- بازار نشر کتاب در ایران، در سالهای اخیر به سمت سود آوری چرخیده، شاید نشر کتاب در گذشته کار «دلی» بوده اما تشدید شرایط بد اقتصادی و تلاش برای حفظ بقا، موجب شده «کتاب های الکی» بسیاری چاپ بشوند و خواندن آن ها موجب دلزدگی شده،
۲- قیمت بالای کتاب چاپی موجب شده که افراد کمتر و کمتر و کمتر کتاب بخرند و بسیار کمتر و کمتر بخوانند و آن ها که باید از این افراد کتاب خواندن را بیاموزند چون دست این افراد کتاب ندیدند، یاد نگرفتند.
۳- دگرگون شدن ارزش ها، ارزش تلقی شدن «زرنگی»، پولدار شدن و مرفه زندگی کردن افرادی که مهارت بدنی مانند بازی فوتبال دارند و در عمرشان شاید حتی یک کتاب به جز کتاب های درسی را ورق نزدند، موجب بی ارزش تلقی شدن کتاب و کتابخوانی شده. حالا بگذریم از افرادی که از مسیرهای «ناسالم» به اوج میرسند و به دیده تحقیر به کتابخوانها نگاه از بالا به پایین دارند.
۴-در جامعه ای که کتابخانه های عمومی آن در معرض تعطیلی هستند و کتاب خریدن هم کاری لوکس و خاص بچه پولدارها تلقی میشود چطور میتوان انتظار داشت مردم کتاب بخوانند؟
۵- انبوه عظیم مراکز صادرکننده مدرک، حداقل به طور غیرمستقیم تأثیر بر کتابخوانی گذاشته، در جامعه ای که در دانشگاه ها و مراکز عالی آن استاد «جزوه» میگوید و «از روی جزوه امتحان میگیرد» شاید انتظار داشتن علاقه نشان دادن مردم به مطالعه انتظار صحیحی نباشد، وقتی دانشجو از جستجوگر دانش در دورانی که هنوز «فارغ از تحصیل» نشده به «کاتب جزوه» بدل میشود و دفاتری که خدمات اینترنت ارائه میدهند، در بیلبورد تبلیغ خود درج میکنند «انجام پروژه دانشجویی» «انجام پروژه فارغ التحصیلی رشته های مختلف با بهترین کیفیت» و … چرا باید کتاب خواند؟ خودش سئوالی است که به سختی میشود پاسخ آن را برای سئوال کننده توضیح داد.
نسبت خاصی بین خشونت در جامعه، خشونت عریان و کتابخوانی وجود دارد، در کشورهایی مثل کشورهای اسکاندیناوی که میزان مطالعه خیلی بالاست، میزان خشونت در جامعه و درگیریهای فیزیکی بسیار پایین است، در کشور ما با نوع نگاه دستوری و از بالا به پایین و شعارهایی که شاید حتی خود صادرکننده شعار بداند که فقط دارد از علم «توتولوژی» استفاده میکند، خشونت فیزیکی بالاست و حتی ترویج و تشویق هم میشود. بنابراین جوان یا نوجوان امروزی با نگاهی به الگوهای افراد به ظاهر موفقی که هیچگاه کتاب نخواندند و ضرورت حفظ و بقا در جامعه ای خشن، ترجیح خواهد داد که به جای هزینه کردن درآمد اندک خودش در راه کتابخوانی به سراغ راه های مطمئن تر و «امتحان شده» تر رشد و پیشرفت و حفظ بقا برود.
از نظر من عادت خرید کتاب یک حماقت بزرگه. یک اسراف بلاتوجیهه.
اکثر کتاب هایی که ما آگاهانه تصمیم به خواندنشون میگیریم، در کتاب خانه های عمومی یا تخصصی وجود دارند و بلکه دارن خاک می خورن. یا افراد زیادی در اطراف ما هستن که کتاب هاشون تو کتابخونه هاشون سنگینی می کنه. به راحتی میشه فرهنگ تبادل کتاب دست دوم در جامعه یا جمع های کوچک تر مثل دوستان، دانشگاه و خانواده شکل بگیره تا همه با هم سود کنند.
سلام و درود،
به نظر شما اقدام عملی متناسب برای این پیشنهاد خوب شما چی میتونه باشه؟ سپاسگزارم
خوب من با کتابخوانی همیشه خوب بودم و هستم ، فقط هنوز این سوال در ذهنم باقی است که : یادگیری و کتابخوانی دو مقوله از هم جدا هستند؟ چرا هر جا برسیم میشه کتاب خوند ولی هر جا منتظریم و فرصت هست نمیشه یاد گرفت ؟ خیلی خوب هست که این نوع موضوعات اینطور مرتب سازی میشه در ذهن ها ولی فکر کنم یک جاهایی خیلی هم نمیشه خط کشی شده رفتار کرد. من به اون چند ورقی که قبل خواب می خونم و بعدش چراغ اتاق و خاموش می کنم ، به اون فایل صوتی که توی ترافیک گوش می کنم تا اینهمه ساعات بیخودی تلف کردنمون در ترافیک را معنا دار کنه ، به اون ساعتهایی که منتظریم تا همه در اتاق جلسات جمع شوند و هنوز منتظریم و بعضیها در حال صحبتهای به نظر من بیفایده هستند هم دلخوش هستم و فکر می کنم جزو ساعات مفید هم کتابخوانی می تواند باشد و هم یادگیری در آن اتفاق می افتد. .
دربارهی راهکارهای گفتهشده در این درس دو نکتهی دیگه به ذهن من رسید که میخواهم با دوستان متممی به اشتراک بگذارم.
نکتهی اول)
در این درس توصیه شده بود که دربارهی کتابهایی که خواندیم با دیگران صحبت کنیم و گروه کتابخوانی تشکیل دهیم.
قطعا این کار برای علاقهمندشدن به مطالعه خیلی تاثیرگذار است. اما تجربهی شخصی من نشان میدهد که آفتی هم دارد که باید حواسمان به آن باشد.
باید دقت کنیم که هنگام مطالعه، همیشه دغدغهی این را نداشته باشیم که چه قسمت جالب و تاثیرگذاری را برای دیگران یا در گروه کتابخوانی تعریف کنیم. به عبارت دیگر، دغدغهی اولیه و اصلی باید یادگیری خودمان باشد، نه تحت تاثیر قراردادن دیگران.
متاسفانه خود من خیلی به این مشکل دچارم.
نکتهی دوم)
در جایی از درس گفته شده بود که:
همانطور که در مورد تندخوانی به درستی تذکر داده شده بود، در اینجا هم باید به این نکته دقت کنیم که عادت همراه داشتن کتاب در هرجا و استفاده از کوتاهترین فرصتها برای مطالعه، برای هر موضوع و کتابی مناسب نیست.
همانطور که در درسهای قبلی مهارت یادگیری توضیح داده شده بود، باید برای یادگیری یک حداقل و حداکثر زمان در نظر بگیریم.
به بیان دیگر، در زمان یادگیری باید مثل هواپیما زمانی را برای بلندشدن و زمانی را برای پرواز و زمانی را برای فرودآمدن در نظر بگیریم. در غیر این صورت، یادگیری تاثیرگذاری نخواهیم داشت.
درود
اولین باری که کتاب خوندم به توصیه مشاور کنکورم بود، کتاب آخرین راز شاد زیستن. بعد از اون تمایلی به مطالعه کتاب نداشتم تا اینکه با کتاب شاهکار در باب حکمت زندگی اثر شوپنهاور آشنا شدم و به شدت من رو تحت تاثیر قرار داد. بعد از اون بود که تصمیم به مطالعه بیشتر گرفتم. با مطالعه کردن تصمیمات بهتری میشه گرفت و جهانبینی انسان بیشتر میشه.
درود بر شما
اولین کتابی که خواندم صد سال تنهایی بود.اگر این کتاب را خوانده باشید یقیناً متوجه شده اید که اسم ها در این کتاب نابودتان می کند. همه عین هم! در اواسط کتاب بودم که دیگر نتوانستم تحمل کنم و کتاب را رها کردم.
بخاطر ندارم بعد چند وقت دوباره خواندن کتاب را شروع کردم اما آنچه فراموشم نمی شود هفتاد صفحه پایانی کتاب بود.به معنای واقعی کلمه شاهکار! از لحظه ای که در آن شب هفتاد صفحه انتهایی را شروع کردم یک نفس خواندم.بیش از دو ساعت مطالعه ام طول کشید. تمام فرم هایی که بدن انسان می تواند به خودش بگیرد را توام با درد کمر در آن دو ساعت تجربه کردم :)
از آن روز کتاب ها برایم خیلی عزیز شدند. تمام لذت های ثابت زندگی من در ارتباط با کتاب هاست. خواندن و خریدن و بو کردن و لمس و دیدن و گفتن و شنیدن از کتاب ها….حتی کتاب ها کمک درسی و کنکوری را هم دوست دارم.
انگیزه شروع کتاب خواندنم جمله ای از اقای جردن پترسن بود که در مصاحبه ای گفتند( با کمی تغییر بخاطر فراموشی)
با سلام خدمت تمام متممی های عزیز
مباحث این بخش برای من ۲ کاربرد مهم داشتن،
اول اینکه تا حد امکان تکنولوژی را باید از محل مطالعه دور کرد و قبل از شروع مطالعه کار های دیگری که داریم را یا انجام داده باشیم یا اینکه برای بعد از مطالعه برنامه ریزی کنیم.
دوم،مطالعه کتاب الکترونیک بنظر من یکی از راهکار هایی هست که کتابخوان های حرفه ای در شرایط فعلی قیمت کتاب های چاپی می تونن ازش استفاده کنند. هر چند بنظرم باید از ابزار هایی مثل Amazon kindle یا فیدیبوک استفاده بشه. چرا که این دستگاه ها قابلیت نصب اپلیکیشن دیگری بر روی خودشون ندارن و در نتیجه موجب حواس پرتی حین مطالعه نخواهند شد.
کتابخوانی سخت است. رنج دارد. به خاطر همین هم هست که هر کسی کتابخوان نمیشود. چون هر کسی از پس دشواری کتاب برداشتن، تمرکز و مطالعهاش برنمیآید. اما با کمی مقاومت، مزهی ملس کتابخوانی که زیر زبانت رفت، دیگر نمیتوانی از آن دل بکنی.
چرا کتاب بخوانیم؟
اولین سوالی که باید بهش جواب دهیم همین است. اصلا چرا باید کتاب بخوانیم؟اگر قرار باشد به نحوی کتاب بخوانیم که دردی از ما دوا نکند، خب اصلا چرا کتاب بخوانیم؟ ما باید مثل شکارچیها به دنبال حکمتهای عملی در خلال متن کتاب باشیم که بلافاصله بعد از بستن کتاب توانایی تبدیل شدن به عمل داشته باشند. به این شکل که بتوانیم بخشهای موردپسندی که خواندیم در نوشتهها، گفتگوها، مباحثهها، چتها و بهطور کلی زندگی آنها را به کار ببریم. در غیر این صورت، مطالعه ی ما عقیم و توخالی خواهد بود و دستاورد آنچنانی نخواهد داشت. ما میخوانیم تا سطح زندگی خود را بالا ببریم.
شاید انجام ندادن برخی از کارها ، به همان میزانِ انجام دادن برخی از کارها در رشد و توسعه ما موثر باشد
یکی از اشتباهات فاحشی که من همیشه انجام میدادم و منشا بروز این اشتباه ، انتقال استرس ناشی از مهاجرت از یک شهر کوچک به یک شهر بزرگ و بقا داشتن در آن توسط خانواده به من بود دقیقا مصداق همین جمله بود " تو همین الان هم از کل دنیا عقب تری و اصلا وقت نداری و وقت گذشت " همین موضوع باعث شد من برای اینکه این عقب ماندگی را جبران کنم ، رو بیارم به خرید کتاب های گوناگون از " سیری در نهج البلاغه " تا " بازاریابی محتوا " همینقدر پرت و بی ربط.
و در کنار اون چون عطش به یادگیری و مطالعه داشتم دنبال روش های سوپرتندخوانی میگشتم که سریع تر تمام کنم " یعنی کمیت مهم تر است از کیفیت "
بعد از حدود پنج شش سال دست و پا زدن ، توانستم با این تفکر زودپزی بجنگم که نتیجه آن این است هر آدمی یک مسیر رشدی دارد و لزوما برای همه سریع نیست : این جنگیدن ها با زمین و زمان چند دستاورد برایم داشت :
۱- داشتن سیر مطالعاتی در یک موضوع خاص میتواند شما را به انسانی عمیق تبدیل کند.
۲- پراکنده خوانی بطور وحشتناکی شما را در بلند مدت دچار فرسودگی میکند.
۳- کمال گرایی یا کامل گرایی در مطالعه بطور فاجعه باری شما را از پای در می آورد
امیدوارم این کامنت برای آیندگان سودمند باشد.
در اپیزود پنجم پادکست عالی "کارنکن" که گفت و گو با اقای ایمان نظری هست، نقل قولی از اقای شعبانعلی گفته شد که همیشه توی ذهنمه: هر موقع بی انگیزه شدی، کتاب بخون.
واقعا می تونم بگم این جمله درسته و روی من خیلی موثر بوده.
اما می تونم بگم زمان هایی بوده که نسبت به کتاب خوندن هم بی انگیزه بودم(هرچه بگندد نمکش می زنند؛ وای به روزی که بگندد نمک).
و خب در این شرایط کاری که انگیزه منو به کتاب خوندن برمی گردوند، گشتن در کتاب فروشی ها و شاید خرید یک کتاب بود. کتاب فروشی مورد علاقم هم کتابفروشی "اسم" در خیابان انقلاب تهران هست.
هنگام خوندن کامنت های این مطلب، یاد خاطره ای از کودکی خودم افتادم.
اون موقع وضع مالی خانواده ما زیاد مناسب نبود و خیلی هم تمایلی نداشتن که برای کتاب های غیر درسی هزینه کنن. یادمه که در دوره ما در مقطع دبستان، کتاب های تن تن طرفدار خیلی زیادی پیدا کرده بود و ما خیلی دوست داشتیم این کتاب ها رو. در مدرسه ما، بچه ها با هم دیگه کتاب ها رو مبادله میکردن و من هنوز کتاب تن تن ی نداشتم که وارد این مبادله کتاب با کتاب بشم! بعد از خواهش و اصرار های فراوان به خانواده بابت خرید یکی از شماره ها، گفتند که باید در درس ریاضی نمره ۲۰ رو بگیری! بعد از تمارین فراوان روز امتحان رسید و من هم خیلی براش تمرین کرده بودم. یادمه به معلمم هم گفتم داستان این نمره رو. بعد از امتحان اطمینان داشتم که نمره بیست رو کسب میکنم و رفتم خونه و گفتم که بریم کتاب رو تهیه کنیم. ولی خانواده گفتن اجازه بده نمره بیاد بعد. خلاصه انقدر اصرار کردم که فردا مادرم با مدرسه تماس گرفت و از معلم خواست که جواب امتحان من رو زودتر اعلام کنه. عصر اون روز منتظر تماس معلمم بودم که خبر نمره بیست رو به ما بده. عصر شد ولی معلم زنگ زد و گفت نمره شما ۱۹.۷۵ شده! انگار آب سرد ریخته باشن روی سرم. خیلی ناراحت شدم و گریه و …
خیلی اصرار کردم به مادرم که حالا ۰.۲۵ چیزی نیست ولی انگار نه انگار! امیدم ناامید شده بود و تقریبا مطمن بودم که حالا حالا ها خبری از تن تن نیست. شب شد و پدرم خدابیامرز از راه رسید و بعد از سلام و احوال پرسی از کیف ش کتاب رو درآورد. و به من داد. از خوشحالی دور خونه دویدم! شاید جزو بهترین خاطراتی هست که از پدرم خدابیامرز دارم و این صحنه هیچ وقت از ذهنم پاک نمیشه.