کتاب سولاریس و چند پاراگراف از آن
پیش نیاز مطالعه این مطلب:
پیشنهاد میکنیم قبل از مطالعه این مطلب، توضیحاتی را که در مورد استانیسلاو لم ارائه شده است بخوانید.
آقای لم، نویسنده کتاب سولاریس است و بدون شناخت بهتر از او و دغدغههای ذهنیاش، آنچه در کتاب سولاریس و سایر کتابهای خود نوشته، چندان ساده نخواهد بود.
این مسئله در مورد هر نویسندهای وجود دارد. اما در مورد لم، جدیتر است.
او همواره از سوء برداشت خوانندهها و منتقدان گلایه داشته و با وجودی که در گذشته و امروز، همواره به عنوان نویسنده علمی-تخیلی شناخته میشده، هر بار با شنیدن این توصیف، عصبانی میشده و فریاد میزده است.
سولاریس، نام یک سیاره است.
سیارهای که در نقطهای دوردست، به دور دو خورشید میچرخد.
خورشیدهایی که لِم، یکی از آنها را با رنگ آبی و دیگری را با رنگ قرمز توصیف میکند.
داستان روایت اول شخص دارد و از قول فردی به نام کلوین نقل میشود. کسی که به سیاره سولاریس اعزام شده تا به همراه سه نفر دیگر که در سیاره هستند، در مورد آن مطالعه کند.
در نخستین صفحهها، کلوین به ما میگوید که سولاریس برای مردم، چندان ناآشنا نیست و ظاهراً حتی قبل از تولد او هم، این سیاره شناخته میشده است.
آنچه در زمان کلوین و توسط او و همکارانش پیگیری میشود، شناخت بیشتر موجودی است که در این سیاره مشاهده شده است.
یک موجود بیشکل به نام اقیانوس
تقریباً تمام سطح سولاریس، از چیزی شبیه اقیانوس پوشیده شده است. اما پیوستگی عجیبی در این اقیانوس دیده میشود.
حتی شکل ظاهری آن هم به گونهای تغییر میکند که گویی، یک روح واحد در آن وجود دارد و میکوشد با مخاطب به شکلی ارتباط برقرار کند.
تقریباً تمام آنچه در این کتاب میبینیم، سرگذشت تلاش ناموفق انسانها برای ارتباط با این موجود است.
داستان سولاریس از آنجا جدی میشود که مشخص میشود آن موجود اقیانوسی هم در تلاش است که به نوعی با انسانها ارتباط برقرار کند.
اگر چه هرگز در طول داستان چنین ارتباطی برقرار نمیشود.
انسانهایی که به سولاریس رفتهاند، با ابزاری که معمولاً به کار میگیرند، یعنی ارسال و دریافت امواج الکتریکی میکوشند با اقیانوس تعامل داشته باشند.
انبوهی از امواج الکتریکی هم که مشخص است هدفمند هستند و پیامی در خود دارند دریافت میشوند، اگر چه هرگز هیچ معنایی برای آنها مشخص نمیشود.
از سوی دیگر، ظاهراً اقیانوس، مکانیزم دیگری برای ارتباط دارد و میتواند در ذهن انسانها، تداعیهایی ایجاد کند و برای آنها تصاویر و اجسام و افرادی شفاف و ظاهراً واقعی در محیطشان بسازد.
اقیانوس، میکوشد بخشی از خاطرات گذشتهی فضانوردان را برایشان زنده کند و به آنها نمایش دهد. اما این پیام هم، جزو وحشت و دیوانگی برای فضانوردان چیزی به همراه نمیآورد و آنها نمیفهمند که قرار است چه پیامی از این طریق دریافت کنند.
تمام داستان سولاریس، دو ارتباط یک طرفهی غیرقابل درک میان دو گونه موجود است که در نهایت هم به سرانجامی نمیرسد.
ثبت نام به عنوان کاربر آزاد متمم، سریع و رایگان است و کافی است برای خودتان نام کاربری و رمز عبور تعریف کنید:
ثبت نام نمونه درسهای کاربرآزاد
کتابهای داستانی که تا کنون در پاراگراف فارسی معرفی شدهاند
- کتاب ۱۹۸۴ جورج اورول | چند نکته درباره تحلیل و نقد کتاب ۱۹۸۴
- کتاب فرمین موش کتابخوان
- جملات زیبا از کتاب طاعون | آلبر کامو
- کتاب شوکران شیرین | اسدالله امرایی | داستان سوزنبان
- جملاتی از کتاب کوری | ژوزه ساراماگو
- مردی به نام اوه | کتابی نوشته فردریک بکمن
- پمپ بنزین (ایتالو کالوینو)
- روتا سپتیس – مثل نمک برای دریا
- کتاب درک یک پایان (جولین بارنز)
- کتاب یادداشتهای کشتیرانی (آنی پرو)
- جملاتی از کتاب خداحافظ گاری کوپر | نوشته رومن گاری
- چراغها را من خاموش میکنم | زویا پیرزاد
- وداع با اسلحه | نوشتهی ارنست همینگوی
- کتاب دنیای قشنگ نو | آلدوس هاکسلی
- کتاب سولاریس و چند پاراگراف از آن
- جملاتی از کتاب تبصره ۲۲ نوشته جوزف هلر
- جملاتی از کتاب جزء از کل – استیو تولتز (پاراگراف فارسی)
چند مطلب مرتبط | برای علاقهمندان به کتابخوانی
راهنمای خواندن و خریدن کتاب (فایل صوتی)
کتاب های مدیریت | کتاب های بازاریابی و فروش
کتاب های استراتژی | کتاب های بازاریابی دیجیتال
کتاب های روانشناسی | مرور، نقد و خلاصه کتاب
کتاب های توسعه فردی | کتاب های مدیریت زمان
پاراگراف فارسی | جملات منتخب کتابها
کتابخوانی | چگونه کتابخوان شویم؟
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)
ثبتنام | اطلاعات بیشتر فهرست درسهای متمم
نویسندهی دیدگاه : طاهره خباری
من رمان سولاریس را نخواندهام، ولی توضیحات متمم دربارهی مفهوم اقیانوس مورد اشاره استانیسلاو لِم، خیلی جالب بود.
اقیانوسی که بهرغم اینکه متشکل از انسانها است، خود انسانها از درک رفتارهای کلی آن عاجز هستند. شاید به همین دلیل است که آقای لِم میگوید سرنوشت یک انسان میتواند بامعنی باشد و سرنوشت چندصد نفر، تا حدی معنادار است ولی نمیتوان برای سرنوشت صدها هزار و میلیونها انسان، معنایی ارائه کرد.
***
برداشت من از این جملات این است که ما هر موجودی را که میبینیم، او را با خودمان مقایسه میکنیم و هوشمندی و آگاهی و ادراک، و بهطور کلی تمام تواناییهایش را با معیارهای انسانی خودمان میسنجیم و بعد میگوییم که آن جاندار باهوش است و دیگری اصلاً بهرهای از هوش نبرده است.
این درحالی است که هوش، آگاهی، ادارک و مفاهیمی از این نوع، همگی مفاهیمی مجرد و ساختهی ذهن انسان هستند و تواناییهای این چنینی در انسانها، تنها میتواند در جامعهی انسانیِ خود انسانها کاربرد داشته باشد و نباید به شکل سادهانگارانهای تمامی تواناییهای انسانی را به سایر موجودات تسری و تعمیم داد.
به قول دنیل دنت: «اگر زنبور عسل، از کلمات برای ارسال و دریافت پیام استفاده نمیکند، الزاماً به معنای این نیست که توانایی شناختی آن کمتر از ماست. بلکه شاید صرفاً لازم نداشته که پیامها را از طریق کلمات مبادله کند.»
از طرفی شاید همین خود انسانانگاری ما انسانهاست که باعث میشود در کشف دنیاهای جدید هم در جستجوی موجوداتی از جنس خودمان باشیم تا بتوانیم باز همان مقایسههایی که در روی زمین و در برخورد با موجودات زمینی داشتهایم را با موجودات کشف شدهی احتمالی در آینده نیز داشته باشیم.