زندگی در نهایت پیروز میشود (ویل دورانت)

این بار میخواهیم مهمان ویل دورانت باشیم.
ویل دورانت کتابی به نام لذات فلسفه دارد. این کتاب قرار بود در ابتدا کاخهای فلسفه نام داشته باشد ولی به دلایلی تغییر نام داد. او در کتابش به موضوعات مختلفی از حقیقت و زیبایی تا استبداد و دموکراسی فکر کرده و حاصل اندیشه های خود را با مروری به تاریخ و فلسفه، گرد آورده است. آنچه در اینجا برای شما می آوریم، آخرین پاراگراف از آخرین فصل این کتاب است. جایی که به شرح نبرد مرگ و زندگی میپردازد:
حالا چه میگویید اگر مرگ ما به خاطر زندگی باشد؟ ما فرد خود را مهم میدانیم و به همین دلیل مرگ برای ما دردناک است. در حالی که ما سلولهایی موقت در بدن زندگی هستیم. همچنانکه سلولهای تن ما میمیرند و پیکر ما را ترک میکنند تا فضا را برای سلولهای تازه تر باز کنند، همین اتفاق در سطح کلان هم برای زندگی و حیات روی میدهد.
ما می میریم و از میان میرویم تا زندگی زنده بماند و پیش از مرگ، نشاط و زندگی را به موجودات دیگری می بخشیم که پس از ما، زندگی را زنده نگه خواهند داشت. شاید یکی از کارکردهای فلسفه این باشد که به ما بیاموزد، مرگ فقط برای اجزا است و اگر چه ما به عنوان اجزا میمیریم، اما حیات کل، مرگی ندارد و ادامه می یابد.
سه هزار سال پیش، به خاطر مردی رسید که انسان میتواند پرواز کند و بالهایی برای خود ساخت. پسر او ایکاروس، به بالهای پدرش اعتماد کرد و تلاش کرد با آنها پرواز کند. ولی به دریا افتاد. انسان مرد. اما زندگی گستاخانه به رویای خود ادامه داد.
پس از سی نسل، لئوناردو داوینچی آمد و در میان طرحها و رسمهای خود، نقشه محاسبات خود را برای یک ماشین پرواز کشید و در کنار صفحه، علامتی گذاشت که هنوز مانند زنگ در گوش ما صدا میکند: «اینجا باید بال گذاشته شود».
لئوناردو موفق نشد و مرد. ولی زندگی به این رویا ادامه داد. نسلها گذشت و مردم گفتند که انسان نباید پرواز کند. چون خدا نخواسته است. اما سرانجام مردم پرواز کردند. زندگی همان چیزی است که سه هزار سال صبر میکند اما سر فرود نمی آورد. فرد شکست میخورد اما زندگی پیروز میشود.
فرد میمیرد اما زندگی بدون آنکه خسته شود به راه خود ادامه میدهد.
به حیرت می افتد.
به شوق می آید.
نقشه میکشد.
میکوشد.
بالا میرود.
و دوباره هوس و شوق دیگری را تجربه میکند.
اینجا پیرمردی است که در بستر مرگ آرمیده است. دوستانش به دورش جمع شده اند و در کارش فرو مانده اند. خویشاوندانش گریه میکنند. چه منظره وحشتناکی! بدنی سست و از کار مانده. دهانی بی دندان و چهره ای بی خون. زبانی بی حرکت و چشمانی بی نور.
او جوانی بوده که هزار امید و تلاش داشته است. او پس از آن همه درد و رنج به اینجا رسیده. بازویی که هزار ضربه زده و در هزار رقابت شرکت کرده. آن همه دانش و حکمت بر این بستر افتاده. هفتاد سال طول کشیده تا از حیوانیت به آدمی رسیده و توانسته حقیقت را بجوید و زیبایی را بیافریند.
ولی اکنون مرگ بر بالای سرش ایستاده و در کامش زهر میریزد. مغزش میترکد و نفسش بند می آید. مرگ پیروز می شود.
در بیرون، بر روی آلاچیق های سبز، مرغان چهچهه می زنند. خروس آواز میخواند. جوانه ها میرویند. شاخه ها سر بر می آورند. کودکان بی توجه به مرگ، میخندند و شادی میکنند. در زیر سایه درختان، دو دلداده راه می روند و خیال میکنند کسی آنها را نمی بیند. سخنان آهسته آنها با صدای مرغان در هم می آمیزد. دستها و لبهای آنها یکدیگر را میسایند و …
زندگی پیروز میشود.
دوست عزیز.
شما با عضویت رایگان به عنوان کاربر آزاد متمم (صرفاً با تعیین نام کاربری و کلمهی عبور) میتوانید به حدود نیمی از چند هزار درس متمم دسترسی داشته باشید.
همچنین در صورت تمایل، با پرداخت هزینه عضویت، به همهی درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. فهرست برخی از درسهای مختص کاربران ویژه متمم را نیز میتوانید در اینجا ببینید:
فهرست درسهای مختص کاربران ویژه متمم
از میان درسهایی که در فهرست بالا آمده است، درسهای زیر از جمله پرطرفدارترین موضوعات هستند:
دوره MBA | مذاکره | کوچینگ | توسعه فردی
فنون مذاکره | تصمیم گیری | مشاوره مدیریت
تحلیل رفتار متقابل | تسلط کلامی | افزایش عزت نفس
چگونه شاد باشیم | هوش هیجانی | رابطه عاطفی
خودشناسی | شخصیت شناسی | پرورش کودکان هوشمندتر
اگر با فضای متمم آشنا نیستید و دوست دارید دربارهی متمم بیشتر بدانید، میتوانید نظرات دوستان متممی را دربارهی متمم بخوانید و ببینید متمم برایتان مناسب است یا نه. این افراد کسانی هستند که برای مدت طولانی با متمم همراه بوده و آن را به خوبی میشناسند:
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)
ثبتنام | اطلاعات بیشتر فهرست درسهای متمم
نویسندهی دیدگاه : علیرسولی
"زندگی حتی وقتی انکارش می کنی ، حتی وقتی نادیده اش می گیری ، حتی وقتی نمی خواهی اش از تو قوی تر است . از هر چیز دیگری قوی تر است . آدم هایی که از بازداشتگاه های اجباری برگشته اند دوباره زاد و ولد کردند . مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند ، که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانه هاشان را دیده بودند ، دوباره به دنبال اتوبوس ها دویدند ، به پیش بینی هواشناسی با دقت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند . باور کردنی نیست اما همین گونه است . زندگی از هر چیز دیگری قوی تر است."
من او را دوست داشتم / آنا گاوالدا / ترجمه الهام دارچینیان / انتشارات قطره