راسل اکاف، تفکر سیستمی و هدفهای ضمنی

در سال ۲۰۱۰ – یک سال پس از مرگ راسل اکاف پدر تفکر سیستمی – کتاب جالبی از او منتشر شد که خاطرات نام داشت. این کتاب که مجموعه دستنوشتهها و خاطرات و به قول خود ایکاف جرقههای از دانش است که پس از برخی داستانها و رویدادها در ذهنش زده شده، ماجراهای عجیبی را در بر میگیرد. از بحثهای شدید او با فرح همسر محمدرضا پهلوی تا مشکلات زاد و ولد زیاد در هند!
راسل اکاف که سالها به بهانهها و شکلهای مختلف با دولتهای جهان برای حل مسائلشان با استفاده از نگرش و تفکر سیستمی تلاش میکرد، در خاطراتش پیامهای آموزنده جالبی دارد که میتواند برای همه ما مفید باشد.
ماجرا به سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۶۰ بازمیگردد. آن زمان پروفسور ماهالانوبیس راسل اکاف و همسرش را به هند دعوت میکند تا مروری کلی به برنامههای توسعه پنج ساله که برای کشور تدوین کرده بود بیندازد. تخصص اصلی ماهالانوبیس، آمار بود و یک موسسه بزرگ آماری را در هند مدیریت میکرد.
موسسات بزرگ متعددی از آمریکا، در حوزه برنامه ریزی کار کرده بودند و موفقیتها و شکستهای مختلفی داشتند. یکی از این موسسات، بنیاد فورد بود که از تلاش کردن برای کنترل زاد و ولد در هند، کاملاً ناامید شده بود.
یکی از مدیران بنیاد فورد، ناامیدانه برای راسل اکاف توضیح میداد که رشد اقتصادی در هند خوب است. اما رشد جمعیت سریعتر از رشد اقتصادی است و عملاً نتیجه این است که با وجود بهتر شدن ظاهری اوضاع اقتصاد، متوسط درآمد خانوادهها کمتر میشود و بیشتر به سمت فقر حرکت میکنند. آن مدیر، برای راسل اکاف توضیح میداد که: مردم هند، منطق را نمیفهمند!.
راسل اکاف پرسید: هیچ حالتی امکان ندارد که بنیاد فورد بی منطق باشد؟ مطمئن هستید که بی منطق بودن، از طرف هندی ماجراست؟. نماینده بنیاد فورد پرسید: دلیل خاصی هم برای ادعایتان دارید؟. راسل، که در حال ورق زدن روزنامه بود ناگهان چشمش به خبری افتاد که در آن، یک زن برزیلی، سی و دومین فرزند خود را به دنیا آورده!
راسل در پاسخ به او گفت:
ببین! من میدانم که سی و دو فرزند کمی غیر عادی است. اما یک زن میتواند بیست فرزند در طول زندگیش به دنیا بیاورد. تو به این فکر میکنی که چرا زن هندی شش فرزند میآورد. من از تو میپرسم که چرا چهارده فرزند دیگر را به دنیا نمیآورد؟ ماجرا این نیست که اینها نمیفهمند شش تا بچه زیاد است. یک شیوه تحلیل که من و تو نمیفهمیم و شاید خودشان هم آگاهانه ندانند، اینها را به نتیجه رسانده که مثلاً شش بچه داشته باشند. نه سه تا و نه بیست تا! باید به دنبال آن دلیل باشیم. تو مردم هند را با استاندارد آمریکایی مقایسه میکنی و فکر میکنی اینها تکنولوژی پیشگیری ندارند. بعد هم انواع وسایل پیشگیری را در میان اینها ترویج و تبلیغ میکنی بدون اینکه نتیجه مشخصی داشته باشد.
یکی از هندیهای دیگری که در آن مجموعه بود به سراغ راسل اکاف آمد و گفت: من در این حوزه کار کردهام و حرفهای شما را میفهمم. اگر بتوانید با من همکاری کنید شواهد زیادی نشانتان میدهم که حرفتان را تایید کند.
راسل باید به زودی هند را ترک میکرد اما، زمینهای را فراهم کرد که یکی از همکارانش به اسم گلن کمپ با این مرد هندی به نام بالاکریشنان کار کند. نتیجه تحقیق جالب بود.
در هند بیمههای تامین اجتماعی بسیار ضعیف بودند. بیمه بیکاری و بازنشستگی اصلاً وجود نداشت. از طرفی، پس از استقلال هند از انگلیس، امید به زندگی (متوسط طول عمر انسانها) افزایش یافته بود. جوانان سر کار میرفتند و دولت ترجیح میداد که برای آنها شغل ایجاد کند. معنای دیگر این سیاست، بازنشستگی سریعتر افراد مسن بود. آنها باید جای خود را به جوانترها میدادند بدون اینکه خودشان از تامین اجتماعی برخوردار باشند.
یکی از بهترین روشها، فرزنددار شدن بود. فرزندان در سن پیری پدر و مادر، به آنها کمک میکردند و به نوعی یک بیمه بازنشستگی خصوصی محسوب میشدند. البته ما در مورد فرزندهای پسر حرف میزنیم. آن زمان شغل و درآمد برای زنان در هند کم بود و راسل اکاف به شوخی میگوید: مردم هند، دختران را بیشتر از آنکه دارایی حساب کنند، بدهی در نظر میگرفتند!.
تجربهی والدین به آنها آموخته بود که برای اینکه یک پدر و مادر مسن و بیکار در خانه بتوانند خرج خود را تامین کنند، باید دو فرزند پسر داشته باشد. از طرفی با توجه به اینکه لا به لای این فرزندان، دختر هم به دنیا میآمد ( که هندیها، آنان را بیمه بازنشستگی محسوب نمیکردند) مجبور بودند تعداد بیشتری فرزند به دنیا بیاورند! برای تایید این مفروضات، کار جالبی انجام شد.
خانوادههایی که سه فرزند اول آنها پسر بود، با خانوادههایی که سه فرزند اول آنها دختر بود مقایسه شدند. آنها که سه فرزند پسر داشتند، تولید مثل را متوقف میکردند. اما آنها که سه دختر داشتند، همچنان امیدوارانه فرایند ازدیاد جمعیت را ادامه میدادند. حالا آنها نیازمند پسران بیشتری بودند که علاوه بر پدر و مادر، هزینه این دختران اشتباهی را هم تامین کنند!
راسل اکاف این ماجرا را به شکلهای مختلف مورد بحث و بررسی قرار داده و همواره پیام خود را اعلام میکند که انسانها و سیستمهای انسانی غیر منطقی نیستند. آنها هدف دارند. حتی اگر خود اعضای یک سیستم اقتصادی یا اجتماعی به هدف خود، آگاه نباشند! گاهی ما منطق سیستمها را درک نمیکنیم و باید بیشتر فکر کنیم. سیستمها، منطق کلان خود را دارند. منطقی که با خواهش و نصیحت و توصیه تغییر نمیکند. مگر آنکه سیستمی فکر کنیم و با استفاده از تفکر سیستمی، راهکارهای منطقی و اثربخش ارائه دهیم.
ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری تفکر سیستمی به شما پیشنهاد میکند:
- تعریف سیستم چیست؟ تفکر سیستمی چیست؟ (نقشه راه درس)
- یک کلیپ تصویری درباره تفکر سیستمی (بالانس)
- فایل صوتی معرفی تفکر سیستمی
- فایل صوتی :مبانی و مفاهیم تفکر سیستمی
- تعریف سیستم و تفکر سیستمی
- چگونه میتوان به یکی از بهترین خودروسازان جهان تبدیل شد؟ (اتلی هارداسن)
- رویکرد سیستمی یعنی توجه به ترکیب (سنتز) به جای تجزیه (آنالیز)
- تفکر خطی در برابر تفکر سیستمی
- گرفتار کدامیک هستید: مشکل سیستمی یا مشکل در سیستم؟
- مبانی تحلیل سیستم (اجزا، روابط، هدف)
- نقاط اهرمی، نقاط کلیدی و نقاط مرزی در سیستمها
- راهکارها را با توجه به محدوده اثر و افق زمانی آنها تحلیل کنید
- اثر مار کبرا – کاربرد تفکر سیستمی در سیاست گذاری
- دایره همدلی | ما با چه کسانی همسرنوشت هستیم؟
- معرفی پادکست فریکونومیکس | استیون لویت و استیون دابنر
- وقتی سیستمها در برابر سیاست شما مقاومت میکنند
- آنکس که راه حل مسئله را میدانست، عاشق مسئله شده است
- تفاوت رویداد و روند در تفکر سیستمی و تحلیل سیستمها
- گاوین اشمیت: فاصله بین خبرها و فهم ما
- راسل اکاف و تدوین مدرن تفکر سیستمی
- راسل اکاف، تفکر سیستمی و هدفهای ضمنی
- مسائل چند ریشهای: زنبورهایی که ناپدید میشدند
- چه کسی مقصر است؟
- تفکر سیستمی (فایل صوتی سمینار محمدرضا شعبانعلی)
- همیشه نمیتوان از مطالعات آماری، نظریه های علمی استخراج کرد
- بازخورد یا فیدبک چیست؟
- آرکتایپهای سیستمی | جابجایی بار در سیستم
- آرکتایپهای سیستمی | موفقیت سهم موفقهاست
- آرکتایپهای سیستمی | گلولههای برفی و محدودیتهای رشد
- آرکتایپهای سیستمی | فرسایش تدریجی اهداف و استانداردها
- آرکتایپهای سیستمی | هدف گذاری اشتباه برای سیستمها
- تعریف نگرش سیستمی با یک مثال از پیتر سنگه
- نگرش سیستمی و مرور آن توسط راسل اکاف (۱)
- راسل اکاف: نگرش سیستمی، تحلیل مستقل از محیط را نمیپذیرد (۲)
- آیا نمایشگاه کتاب به کتابفروشیها آسیب میزند؟
- مالیات آمازون یک راهکار سیستمی است یا غیرسیستمی؟
- پارادوکس ایکاروس – همان چیزی که موفقمان کرده میتواند باعث شکستمان شود
- درباره مصرف پلاستیک و حفظ محیط زیست | تجربه ذهنی
- پیتر سنگه و چند جمله کوتاه در مورد تفکر سیستمی
- کتاب پنجمین فرمان نوشته پیتر سنگه درباره سازمان یادگیرنده
- کتاب رقص تغییر | چالشهای تغییر پایدار | پیتر سنگه
- پروژه پایانی درس تفکر سیستمی
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)
ثبتنام | اطلاعات بیشتر فهرست درسهای متمم
نویسندهی دیدگاه : حسین ریحانی
تابستان گذشته فرصتی برای من پیش آمد تا با تعدادی از دانش آموزان بین 11 تا 13 سال کلاس های هفتگی داشته باشم. یکی از موضوعاتی که برای دوره تابستانی انتخاب کردم، کتابخوانی بود. می خواستم آنها را به کتاب علاقه مند کنم تا با مطالعه و خواندن مانوس شوند.
تعداد زیادی کتاب مناسب سن بچه ها را تهیه کردم و یک کتابخانه کوچک کلاسی شکل گرفت. به صورت هفتگی به بچه ها کتاب می دادم و از اونها میخواستم تا هفته بعد کتابها را بخوانند و در جمع راجب موضوع و داستانش صحبت کنند و یا این که متن انشایی راجبش بنویسند.
عمدتا می دیدم که بچه هایی که کتابخوان نبودند؛ معمولا کتابها را نخوانده بودند و یا اندکی از اوایل آن را ورق زده بودند. افرادی که کتابها را مطالعه می کردند کسانی بودند که اساسا کتابخوان بودند. در شرایطی که هدف من از این دوره افزایش علاقه بچه ها به کتاب و کتابخوانی بود، در عمل نتوانسته بودم کتاب نخوان ها را علاقه مند و جذب کنم.
معمولا هر هفته از بچه ها می پرسیدم که چرا کتاب هفته گذشته را نخواندید؟ جواب می دادند که وقت نکردیم، نرسیدیم، کارهای دیگر داشتیم، سفر رفتیم و دلایل مشابه دیگر.
من هم خوشحال از این که دلیل را پیدا کرده ام؛ بعد از توبیخ کلامی، برایشان سخنرانی می کردم که در هر روز مقداری وقت برای مطالعه اختصاص دهند و پیدا کردن ده دقیقه وقت خالی در روز برای شلوغ ترین آدم ها هم کار دشواری نیست. به نوعی میکرو اکشن ها را به بچه ها در کتابخوانی توصیه می کردم.
ولی کارساز نبود و همچنان همان دلایل و بهانه ها را دوباره می آوردند و کتابی خوانده نمی شد. حتی سعی می کردم در طول هفته با بچه ها تماس بگیرم و به آنها یادآوری کنم. ولی با این ضرب و زور ها هم تفاوت مقدار مطالعه چندان چشم گیر نبود.
غافل از آن که من دلیل و منطق این کار بچه ها را نمی دانستم. خودشان هم نمی دانستند و فکر می کردند که وقت کم می آورند.
در بررسی های بعدی متوجه شدم که بچه ها به تبلت و کنسول های بازی اهمیت فراوانی می دهند و هرچه را از دست بدهند، این یکی را فراموش نمی کنند. به سراغ کتابهایی که خریده بودم رفتم و قدری مطالعه شان کردم. عمدتا لحن و نوشتار مناسبی نداشتند و بسیار خسته کننده بودند. بقیه کتاب ها را دیدم. غالبا ضعیف و با داستانی تکراری بودند. حوصله خودم را هم سر می بردند.
فهمیدم که این کتاب ها جذابیت کافی را برای بچه های امروزی ندارند. آنها جایگزین های هیجان انگیزتری دارند که هر لحظه آنها را فرا می خواند. طبیعی است که در طول هفته رغبتی به کتاب خواندن نشان ندهند. تازه متوجه شدم که چقدر در تولید محتوای مناسب کودک و نوجوان کمبود داریم.
وقتی مشکل اصلی را پیدا کردم؛ راه حل آن آسان بود. کتاب های ماجراجویانه و هیجان انگیز تهیه کردم و حتما خودم محتوایش را بررسی می کردم تا به جذابیتش مطمئن باشم. فرایند کتابخوانی را با تکنولوژی های روز ترکیب کردم (مثل درست کردن وبلاگ و کانال که هر فرد احساسش راجب به کتاب را در آن تایپ کند و همه ببینند). داستان های کوتاه پیدا می کردم و آنها را به بچه ها می فرستادم تا در تبلت هایشان بخوانند.
به نظرم در رفتار با فرزندان و آموزش و تربیت آنها این درس و استفاده از تفکر سیستمی می تواند بسیار موثر باشد. باید همیشه به دنبال علت و دلیل رفتارهای غلط و نامناسب بچه ها بگردیم و روی معلول ها تمرکز نکنیم.