Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Menu
دوره آموزشی هدف گذاری (کلیک کنید)


جملاتی از کتاب در جستجوی زمان از دست رفته نوشته مارسل پروست


در جستجوی زمان از دست رفته (مارسل پروست)

کتاب در جستجوی زمان از دست رفته نوشته مارسل پروست را قطعاً می‌توان یکی از رمان‌های کلاسیک تاریخ ادبیات جهان دانست. همان‌ کتابهایی که مارک تواین درباره‌شان می‌گوید: «همه آرزو دارند آنها را خوانده باشند، اما هیچ کس حوصله‌ی خواندن آنها را ندارد.»

دوستی به شوخی در مورد کتاب در جستجوی زمان از دست رفته‌ی مارسل پروست می‌گفت: اگر کسی بگوید که این کتاب را کامل خوانده، اما سابقه‌ی بستری شدن طولانی در خانه و بیمارستان را نداشته باشد، باید در صحت گفتارش تردید کرد!

قطعاً چنین گفته‌ای اغراق‌آمیز است. اما این واقعیت را هم نمی‌شود نادیده گرفت که هفت جلد کتاب چندصد صفحه‌ای که با حدود ۹ میلیون کاراکتر، عنوان طولانی ترین داستان جهان را در رکوردهای گینس به خود اختصاص داده، اثری نیست همه از عهدهٔ خواندنش برآیند (+).

عنوان هفت مجلد کتاب در جستجوی زمان از دست رفته

  • طرف خانه سوان
  • در سایه دوشیزگان شکوفا
  • طرف گرمانت
  • سدوم و عموره
  • اسیر
  • آلبرتین گمشده (یا گریخته)
  • زمان بازیافته

شاید به همین علت، مرحوم مهدی سحابی، که این رمان عظیم هفت جلدی را به فارسی ترجمه کرده، گزیده‌هایی از آن را نیز تحت عنوان «گزیده هایی از در جستجوی زمان از دست رفته» تدوین و ارائه کرده است. این کتاب هم مانند اصل کتاب پروست به همت نشر مرکز به بازار عرضه شده است (فهرست کتاب های معرفی شده از نشر مرکز در متمم).

امیدواریم خواندن این چند جمله و پاراگراف، شما را به خواندن کتاب گزیده‌ها و در ادامه به خواند مجموعه کامل این اثر مارسل پروست ترغیب کند.

در تئوری می‌دانیم که زمین می‌چرخد. اما در عمل این را نمی‌بینیم و آسوده زندگیمان را می‌کنیم، چون زمینی که رویش گام می‌زنیم، نمی‌جنبد.

زمان زندگی نیز چنین است و برای نشان دادن گریزش، قصه نویسان ناگزیر به چرخش عقربه‌ها شتابی دیوانه‌وار می‌دهند، ده، بیست، سی سال را در دو دقیقه به خواننده می‌نمایانند.

به همان گونه که ملت‌ها را نمی‌توان زمان درازی با سیاستی صرفاً احساسی اداره کرد، کار آدم‌ها هم فقط با خاطره رویاهایشان نمی‌چرخد.

این هم یکی از راه‌های حل مسئله زندگی است که به اندازه کافی به چیزها و کسانی که از دور و به چشم‌مان زیبا و اسرارآمیز آمده‌اند نزدیک شویم تا ببینیم که در آن‌ها از راز و زیبایی نشانی نیست؛ این، یکی از چند دستور سلامت است که می‌توان برگزید، که شاید چندان دلپسند نباشد، امّا آن اندازه آرامش می‌آورد که زندگی‌مان را بگذرانیم و – از آن‌جا که امکان می‌دهد حسرت هیچ‌ چیز را نخوریم، چون به ما می‌باوراند که بهترینِ چیزها رسیدیم و بهتریش هم چیزی نبود – هم‌چنین، به مرگ تن دهیم.

بس  کم پیش می‌آید که آدم‌هایی که در زندگی ما نقش بزرگی داشته‌اند یکباره و قطعی از آن بیرون بروند.

پیش از آن‌که برای همیشه از زندگی ما جدا شوند، گه‌گاهی می‌آیند و در آن جا می‌گیرند (چنان که برخی کسان این را آغاز دوباره عشق می‌پندارند).

در عشق، بر خلاف آن‌چه پس از جنگ پیش می‌آید، هر چه شکست‌خورده‌تر باشیم، شرایطی سنگین‌تر و دشوارتر می‌گذاریم، اگر در وضعیت تحمیل آن‌ها باشیم.

کوته فکران، می‌پندارند که ابعاد بزرگ پدیده‌های اجتماعی، فرصت بسیار خوبی برای رخنه و کاوش در روان آدمی به دست می‌دهد.

اما باید بدانند که برعکس:

تنها با فرو رفتن در ژرفناهای یک فرد می‌توان به درک آن پدیده‌ها رسید.

اگر آدمی فقط اندام‌هایی چون دست و پا داشت زندگی راحت می‌بود. بدبختانه در سینه عضوی داریم که دل می‌نامیم، که در معرض بیماری‌هایی است که بر اثرشان به هر آن‌چه به زندگی کسِ خاصی ربطی بیابد بی‌نهایت حساس می‌شود.

تجربه باید به من می‌آموخت – البته اگر هیچگاه چیزی به کسی آموخته باشد – که عاشقی یک نفرین است.

مانند نفرین‌هایی که در قصه‌ها می‌خوانیم و علیه‌اش کاری نمی‌شود کرد و فقط باید صبر کنی تا افسونش پایان بگیرد.

در جدایی، سخنان مهرآمیز را کسی می‌گوید که عاشق نیست، چه عشق مستقیماً بیان نمی‌شود.

منشاء رویدادهای بزرگ هم‌چون سرچشمه رودهاست، همه کره زمین را هم که بپیمایی پیدایشان نمی‌کنی.

یا باید رنج نکشیدن را انتخاب کرد یا دوست داشتن را.

نویسنده، فقط به دلیل عادتی که ریشه در زبان غیرصمیمی دیباچه‌ها و تقدیم‌نامه‌ها دارد می‌گوید: «خواننده‌ی من».

در حالی که در واقع، هر خواننده‌ای، زمانی که کتابی را می‌خواند، خواننده‌ی خودش است.

کتاب نویسنده چیزی جز نوعی وسیله‌ی بصری نیست که او در اختیار خواننده می‌گذارد تا با آن بتواند آنچه را که شاید بدون آن کتاب نمی‌توانست در خودش ببیند، درک کند.

محک حقیقت کتاب این است که خواننده آنچه را که کتاب می‌گوید در خودش باز بشناسد.

توضیح متمم درباره ترجمه کتاب در جستجوی زمان از دست رفته

محدودیت در دسترسی کامل به این مطلب

برای مشاهدهٔ متن کامل این مطلب کافی است (بدون پرداخت هرگونه هزینه) در سایت متمم ثبت نام کنید. پس از ثبت‌نام به تعداد قابل‌توجهی از درس‌‌های متمم دسترسی پیدا خواهید کرد نمونهٔ آن‌ها را می‌توانید از طریق لینک زیر ببینید:

نمونه درس‌های کاربر آزاد متمم

البته اگر بخواهید به همهٔ درس‌های متمم دسترسی داشته باشید، لازم است حق اشتراک بپردازید.

ثبت نام رایگان    تجربه‌ٔ متممی‌ها

بعد از خواندن این درس چه کار کنم؟

کتاب پروست علیه زوال

چاپسکی، نقاش لهستانی، زمانی در اردوگاه شوروی‌ها اسیر بوده و برای این که بتوانند سختی آن ایام را تحمل کنند، برای زندانیان دیگر از کتاب پروست حرف می‌زده است. البته آن زمان کتاب را در دسترس نداشته و صرفاً هر آن‌چه در ذهن داشته می‌گفته. آن حرف‌ها و داستان شکل‌گیری‌شان امروز در قالب کتاب پروست علیه زوال منتشر شده است. معرفی و منتخبی از جملات این کتاب را می‌توانید در متمم بخوانید: پروست علیه زوال.

 جملات زیبای منتخب از نویسندگان

می‌توانید به صفحهٔ پاراگراف فارسی سر بزنید و پاراگراف‌های منتخب از کتابهای دیگر را بخوانید. یکی از زیرمجموعه‌های پاراگراف فارسی هم جملات منتخب نویسندگان است که در آن به یک کتاب خاص محدود نشده‌ایم. بلکه جملات زیبایی را که نویسنده را از آثار مختلف او جدا کرده و یک‌جا کنار هم قرار داده‌ایم.

کتابهای کلاسیک دیگر

کتاب در جستجوی زمان از دست رفته در دستهٔ کتاب های کلاسیک قرار می‌گیرد. متمم برخی دیگر از کتاب‌های کلاسیک در ادبیات ایران و جهان را هم معرفی کرده که می‌توانید آن‌ها را ببینید و بخوانید:

      شما تاکنون در این بحث مشارکت نداشته‌اید.  

     تعدادی از دوستان علاقه‌مند به این مطلب:    مهدی بازیار ، حسینی ، حسن پیوسته گر ، آیدا ، متین

 

برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)

متمم چیست و چه می‌کند؟ (+ دانلود فایل PDF معرفی متمم)
چه درس‌هایی در متمم ارائه می‌شوند؟
هزینه ثبت‌نام در متمم چقدر است؟
آیا در متمم فایل‌های صوتی رایگان هم برای دانلود وجود دارد؟

۳۶ نظر برای جملاتی از کتاب در جستجوی زمان از دست رفته نوشته مارسل پروست

    پرطرفدارترین دیدگاه به انتخاب متممی‌ها در این بحث

    نویسنده‌ی دیدگاه : رزا

    این مطلب انگیزه ای شد که در باره آقای سحابی کمی جستجو کنم و در لینک زیر به یک مصاحبه خواندنی از ایشان رسیدم (+):

    بنا به گفته خودشان ایشان به سه زبان انگلیسی ، ایتالیایی و فرانسوی مسلط بوده اند و در ابتدا هم درسرویس خبر روزنامه کیهان به عنوان مترجم زبان های ایتالیایی و فرانسوی استخدام میشوند .

    نکته جالب دیگر که ایشان اشاره کرده ان این است که کار در قسمت خبر روزنامه نوعی سرعت در کار را به ایشان تحمیل میکرده است و همین سبب شده است که ایشان موقع ترجمه چرک نویس نمیکرده اند.

    این جملات را هم عینا از متن مقاله فوق نقل میکنم چون در ارتباط کامل با کتاب فوق است:

    شما اغلب ترجمه‌هايي كرده‌ايد كه تا آدم يك بورس يكي دو ساله نداشته باشد نمي‌تواند از پس خواندن آنها برآيد. از جمله پروست و كارهاي دشواري مانند "مرگ قسطي" سلين. شايد كمتر مترجمي‌ هم همت مي‌كند برود سراغ "در جستجوي زمان از دست رفته". چه انگيزه‌هايي سبب شد كه سراغ پروست رفتيد؟جواب نيمه شوخي نيمه جدي‌اش اين است كه به ادموند هيلاري گفتند چطور شد از اورست بالا رفتي، گفت اورست آنجا بود ما هم رفتيم بالا. البته در اين جواب مقداري شوخي هست. بحث در واقع اين است كه من كوهنوردم و حالا از اين كوه هم بالا رفته‌ام. تا پيش از پروست، من ده بيست تايي كتاب ترجمه كرده بودم، شايد بيشتر. خرد خرد آمده بودم جلو، مثل دو سه كتاب سيلونه، يا آن كتاب زيباي سيمون دوبوار به نام "همه مي‌ميرند". تلنگر پروست اين بود كه در سال 88 ميلادي ديگر كپي رايت از پروست برداشته شد. آن سال، سال پروست بود و از او كتاب‌هاي زيادي در فرانسه منتشر شد. شايد اين تلنگري شد. اما واقعيت امر اين است كه من يك كارهايي كرده بودم و حالا مي‌خواستم كار مهم‌تري بكنم. مثل هر آدمي‌كه مي‌خواهد قدم بعدي را بلندتر بردارد.- ترجمه "در جستجوي زمان از دست رفته" چندسال طول كشيد؟ترجمه پروست از شروع تا پايان ده يازده سالي طول كشيد. البته لابه‌لاي آن كتاب‌هاي كوچكي هم در آوردم اما خود پروست مرا ده يازده سالي مشغول كرد.

     
    تمرین‌ها و نظرات ثبت شده روی این درس صرفاً برای اعضای متمم نمایش داده می‌شود.
    .