درباره اهمیت ترجمه و مترجمان | الکساندر پوشکین

قاعدتاً فضای مجموعهی دعوت به گفتگو را در متمم به خوبی میشناسید.
هر چند روز یکبار، یکی از جملههای روزانهی پیام اختصاصی را انتخاب میکنیم و به بحث میگذاریم.
بر خلاف سایر بخشهای متمم که معمولاً به رابطهی بین گفتهها و گویندگان توجه فراوان داریم، در دعوت به گفتگو جملههای بزرگان را صرفاً بهانهای میکنیم تا به موضوعاتی بپردازیم که در بخشهای دیگر متمم، فرصت و فضایی برای پرداختن به آنها وجود ندارد.
به قول انگلیسیزبانها، این جملهها را در حد Discussion prompt و به تعبیر خودمان، جرقهی آغاز گفتگو در نظر میگیریم.
جملههایی که قرار است تلنگری برای اندیشیدن و فرصتی برای ساماندهی بهتر به دانستهها و تجربهها و نیز بهانهای برای حرف زدن و تبادل نظر با دوستانمان هستند.
این بار جملهای از الکساندر پوشکین، نویسنده و شاعر نامدار روسی را دربارهی ترجمه انتخاب کردهایم:
بحث دربارهی این جمله، میتواند فرصتی ارزشمند برای صحبت دربارهی نکاتی باشد که همه کمابیش در ذهن خود داشته و داریم، اما کمتر در گفتگوها به آنها میپردازیم:
- تا چه حد با این جایگاه ویژهای که پوشکین به مترجمان داده همفکر هستیم؟
- کدام مترجمان را مصداق این جملهی پوشکین میدانیم و واقعاً آنها را پستچی یا پُلی میان تمدنها میدانیم؟
- آیا واقعاً در ذهن ما، مترجمان جایگاه والایی دارند؟
- چرا نمونههای فراوانی از مترجمانی میبینیم که حاضر نیستند به منابع خود اشاره کنند و اصرار دارند که هر آنچه – در علم یا ادبیات – مینویسند، حاصل الهامات شخصی خودشان است؟
- آیا مصداقهای ترجمه و مترجمان را باید فقط در انتقال پیامها از زبانی به زبان دیگر جستجو کنیم؟ یا اینکه میتوانیم انتقال مفاهیم از یک گروه به گروه دیگر در بستر یک جامعهی واحد را هم مصداق ترجمه میدانیم؟ (مثلاً یک پزشک که خبرها و تحقیقات پزشکی را به زبان ساده برای مخاطبانی که پزشک نیستند، مینویسد و گزارش میکند).
- برخی از ما – و شاید بسیاری از ما – علاقهمند هستیم که عنوان مولف در کنار ناممان بنشیند. آیا مترجم بودن هم چنین جایگاهی در ذهن و هدفگذاریهای زندگی ما دارد؟
دوست عزیز.
شما با عضویت رایگان به عنوان کاربر آزاد متمم (صرفاً با تعیین نام کاربری و کلمهی عبور) میتوانید به حدود نیمی از چند هزار درس متمم دسترسی داشته باشید.
همچنین در صورت تمایل، با پرداخت هزینه عضویت، به همهی درسهای متمم دسترسی خواهید داشت. فهرست برخی از درسهای مختص کاربران ویژه متمم را نیز میتوانید در اینجا ببینید:
فهرست درسهای مختص کاربران ویژه متمم
البته از میان درسهای مطرح شده، شاید بهتر باشد ابتدا مطالعه و بررسی مباحث زیر را در اولویت قرار دهید:
ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری پرورش تسلط کلامی به شما پیشنهاد میکند:
- هوش کلامی | مهارتهای کلامی و پرورش تسلط کلامی
- در کدام حوزه تسلط کلامی نیازمند تمرین بیشتر هستیم؟
- هوش کلامی چیست؟ آیا تقویت هوش کلامی امکانپذیر است؟
- دایره لغات و دامنه واژگان فعال (در گفتگو و در نگارش)
- تسلط کلامی شامل چه مهارتهایی است؟
- برخی از عادتها و اصول و باورهای مرتبط با تسلط کلامی
- یک تمرین کوتاه اما اثربخش برای تسلط کلامی
- آیا شما مجموعهای از عنوان مقالههای قابل نگارش دارید؟
- کلمات جایگزین در صحبتهای مکتوب و شفاهی
- مهارت نوشتن: تشکیل زنجیرهی کلمات (پرورش تسلط کلامی)
- چگونه ابر کلمات بسازیم (با کلمات فارسی)
- آیا ادعای اهل فکر بودن در عین ناتوانی در بیان اندیشهها قابل پذیرش است؟
- درباره اهمیت ترجمه و مترجمان | الکساندر پوشکین
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)
ثبتنام | اطلاعات بیشتر فهرست درسهای متمم
نویسندهی دیدگاه : احسان بیرانوند
چه تشبیه جذابی.
فکر کنم اولین بار چنین تشبیهی را با اندکی تفاوت از زبان جناب مصطفی ملکیان شنیدم.ایشان نیز بسیار بر ترجمه و اهمیت ان تاکید داشت(دارد.)
من تا چند سال پیش توجه چندانی به ترجمه و مترجم نداشتم یا درستتر بگویم توجه کافی نداشتم.
اما چند اتفاق نظرم را در این مورد عوض کرد.
مهمترین انها این بود:اولین کتابی که از نیچه خواندم.
درست نمیدانم انگیزهام از خرید کتاب چنین گفت زرتشت نیچه چه بود حتی شناختی دقیقی هم از نیچه نداشتم
(شاید زمانی که به مقدار زیاد تحت تاثیر تست MBTI بودم و اسم او را در بین افرادی دیده بودم که تایپ شخصیتیشان را INTJ تعیین کردهاند،به سمت او جذب شدم چراکه به این نتیجه رسیده بودم که افراد همتایپ برای من جذابترند در نتیجه ان کتاب را تهیه کردم.)
اما این کامنت بیشتر به داریوش آشوری باز میگردد.ایشان را درست نمیشناختم اما به مرور که با کتاب پیش امدم(و سهسالی با ان زندگی کردم تا الان) معنای جملات آغازین دیباچه این کتاب را که از زبان ایشان است،بهتر میفهمم:
"کتابهایی هستند اگر کسی با انها چنان که باید سر کند،یعنی جانمایهی اندیشهی انها زندگی کند،نقش ناستردنی بر روان ادمی میگذازد،زیرا سر و کار انها با جان ادمیست."
نه از این جهت که ان را جملهای در باب فهم خودم از زرتشت نیچه بدانم(که خیلی اندک است) بلکه بیشتر صدق ان در مورد شخصیت گوینده(داریوش آشوری) مشهود است و تلاش سی و چندسالهش برای زندگی با این کتاب(و نیچه) چنان تاثیر عمیقی بر او گذاشته که در مباحثی از ایشان شنیدم که خود را نیچهای میداند.
توضیحات روشنگرانهش پیرامون اینکه یک جمله به ظاهر ساده نیچه طعنهایست به فلان مفهوم در فرهنگ مسیحیت و انجیل یا فرهنگ یونانی؛توضیح پیرامون شخصیتهای مورد نفرت و مدح نیچه(مخصوصا در کتاب غروب بتها) و صدها نکته دیگر همه و همه تنها با عشق و تعهد والا ایشان به نیچه و ترجمه حاصل و ممکن شده است.
تلاش شجاالدین شفا در ترجمه و انتقال جان کلام کمدی الهیِ دانته نیز از این جنس است و تحسینبرانگیز.
یا ترجمه محمد قاضی از دن کیشوت سروانتس.
پیش از خواندن کتابهایی با چنین مترجمانی،فکرم این بود که کسی که بتواند معنای جملات کتابی را(در زبان دیگر) بفهمد میتواند مترجم شود اما الان سادهاندیشی خودم را محرز میدانم.
----
اگر ازاد باشم که در پاسخ،رویاپردازی هم بکنم دوست دارم در تلاشی،تصور کنم که در فاصله ۱۰ یا ۱۵ سال از زمان حال با توجه به پیشرفتهای روزافزون هوش مصنوعی وضعیت ترجمه چگونه خواهد بود.
مطمئن نیستم اما شاید در ادامه اختراع چرخ،دستگاه چاپ و اینترنت،اخرین گام بلند برای انتقال دانش از فرهنگی به فرهنگ دیگر،مترجم به بلوغ رسیدهی مبتنی بر هوش مصنوعی باشد که با انتقال پیام با کمترین خطا،آخرین دیوارها را از میان بردارد.