Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Menu
دوره آموزشی هدف گذاری (کلیک کنید)


استراتژیست کیست؟ ذهن استراتژیست چه چیزهایی را می‌بیند؟


اهداف و انتظارات آموزشی متمم در این درس
کد درس: ۱۹۲۸۳
پیش نیاز مطالعه درس ذهن استراتژیست از دوستان عزیز متممی انتظار می‌رود پس از مطالعه این درس:
  • بتوانند اهمیت جهت‌گیری استراتژیک را در تصمیم‌گیری تشریح کنند.
  • بتوانند مفهوم انتخاب چالش با مقیاس مناسب (ناحیه‌ مداوار) را شرح دهند.
  • در ذهن و زندگی و محل کار خود، سهم دغدغه‌های استراتژیک را در مقایسه با دغدغه‌های عملیاتیِ روزمره بسنجند و تحلیل کنند.
فشار ذهنی هنگام مطالعه
نیاز به مشارکت شما
کسب و کار
زندگی
استراتژیست یعنی چه و به چه نوع تفکری، ذهن استراتژیست می‌گویند؟

برای این دو سوال که استراتژیست کیست و ذهن استراتژیست چگونه می‌اندیشد و تحلیل می‌کند می‌توان پاسخ‌های متنوعی ارائه کرد.

پاسخ‌هایی که به سادگی نمی‌توان یکی از آن‌ها را به پاسخ‌های دیگر ترجیح داد.

مثلاً ممکن است بگویید استراتژیست کسی است که استراتژی را درک کرده و می‌تواند تفکر استراتژیک را در تصمیم‌گیری‌های خود به‌کار بگیرد.

هم‌چنین با توجه به درس‌های گذشته درباره‌ی ویژگی‌های تصمیم استراتژیک، می‌توانید بگویید ذهن استراتژیست می‌تواند تصمیم‌های استراتژیک را از تصمیم‌های غیراستراتژیک تفکیک کند.

با توجه به اهمیت این موضوع و چندوجهی‌بودن بحث استراتژی، ما در درس‌های مختلف از زوایای متفاوتی به این پرسش می‌پردازیم و هر بار می‌کوشیم بخشی از این مسئله را روشن‌تر کنیم.

در این درس به سه ویژگی می‌پردازیم که می‌توان گفت بدون بهره‌مندی از آن‌ها، کسی نمی‌تواند ادعا کند که استراتژی را می‌فهمد و به‌ اصطلاح، یک استراتژیست است.

البته واضح است که آن‌چه مطرح می‌کنیم، صرفاً شرط لازم است و به‌هیچ وجه، شرط کافی نیست. چون استراتژیست شدن و پرورش ذهن استراتژیست مسیری بسیار دشوار‌تر و پیچیده‌تر است.

ویژگی‌های مورد بررسی در این درس به شرح زیرند:

استراتژیست مفهوم جهت‌گیری استراتژیک را درک می‌کند و به آن توجه دارد.

استراتژیست می‌تواند از میان چالش‌های مختلف، آن‌هایی را که مقیاس مناسب دارند تشخیص دهد و انتخاب کند.

استراتژیست به روند‌ها حساس است و برای رویارویی با آن‌ها نیز به سراغ روندسازی می‌رود و تا حد امکان از اقدام‌های مقطعی، اجتناب می‌کند.

در ادامه‌ی این درس به شرح بیشتر هر یک از این سه مورد می‌پردازیم.

محدودیت در دسترسی کامل به این مجموعه درس

دسترسی کامل به مجموعه درس‌های استراتژی و تفکر استراتژیک برای اعضای ویژه متمم در نظر گرفته شده است.

با عضویت ویژه‌ی متمم، علاوه بر دسترسی به این درس‌ها، به درس‌های متنوع دیگری نیز دسترسی خواهید داشت که می‌توانید فهرست آنها را در اینجا ببینید:

 فهرست درس‌های متمم

شاید برایتان جالب باشد که بررسی‌های ما نشان داده در میان دوستان متممی، کسانی که به استراتژی و تفکر استراتژیک علاقه‌مند بود‌ه‌اند، برای مطالعه‌ی درس‌های زیر هم وقت گذاشته‌اند:

مشاوره مدیریت | کوچینگ | کارآفرینی | کار تیمی | مدیریت تعارض

  مدل ذهنی  |  تفکر سیستمیتصمیم گیری | مدیریت منابع | گزارش نویسی

ارزش آفرینی | سیستمهای کنترل مدیریت | مدل کسب و کار |‌ دیجیتال مارکتینگ

  دوره MBA (پیگیری منظم مجموعه درس‌ها)

تمرین (هر کدام را که راحت‌تر هستید انجام دهید)

به یکی از پاسخ‌های پیش‌فرض (در زندگی شخصی یا کسب و کار) فکر کنید. پاسخ پیش‌فرض شما باید از همان‌ جنسی باشد که در درس مطرح شد. یعنی اگر آن را پیش روی مردم بگذارید، افراد بسیاری آن را یک انتخاب معقول و واضح فرض کنند. حالا بکوشید شرایطی را طراحی کنید و مثال بزنید و جهت استراتژیک را به‌گونه‌ای تعریف کنید که آن پاسخ پیش‌فرض، مطلوب نباشد و اعتبار نداشته باشد.

آیا تجربه و خاطره‌ای از زندگی شخصی یا محیط کار دارید که در آن کسی سراغ چالش‌های بیرون از ناحیه‌ی مداوار رفته باشد؟ (این تجربه می‌تواند به خودتان یا شخص دیگری مربوط باشد).

      شما تاکنون در این بحث مشارکت نداشته‌اید.  

     تعدادی از دوستان علاقه‌مند به این مطلب:    ابراهیم فرخ ، نیلوفر هندیجانی ، مَهدی ، محمد عمید کتیرائی ، رحیمه سودمند

ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری تفکر استراتژیک به شما پیشنهاد می‌کند:

سری مطالب حوزه تفکر استراتژیک
 

برخی از سوالهای متداول درباره متمم (روی هر سوال کلیک کنید)

متمم چیست و چه می‌کند؟ (+ دانلود فایل PDF معرفی متمم)
چه درس‌هایی در متمم ارائه می‌شوند؟
هزینه ثبت‌نام در متمم چقدر است؟
آیا در متمم فایل‌های صوتی رایگان هم برای دانلود وجود دارد؟

۲۷۴ نظر برای استراتژیست کیست؟ ذهن استراتژیست چه چیزهایی را می‌بیند؟

    پرطرفدارترین دیدگاه به انتخاب متممی‌ها در این بحث

    نویسنده‌ی دیدگاه : محمدرضا شعبانعلی

    سوال اول: یادم هست که در سال 90 یا 91، در یکی از شرکتهایی که با آنها آشنا بودم، به دلیل ارتباط خوبی که با بانک وجود داشت و اعتباری که با گردش مالی بسیار خوب یکی دیگر از شرکتها (که مالکیت مشترک داشت) ایجاد شده بود، یک وام 4 میلیارد تومانی دریافت کردند.

    گردش مالی شرکت آن زمان حدود 10 میلیارد تومان بود و می‌شد بگوییم که 4 میلیارد تومان، از لحاظ حجم، پرتقالی بود که داخل لیوان آب انداخته شده بود و قطعاً میز را خیس می‌کرد!

    جهت استراتژیک آن زمان سازمان، توسعه‌ی ظرفیت انسانی و پرورش نیروی انسانی برای کسب تجربه و عقد قراردادهای بزرگ‌تر بود. چیزی که بیش از منابع مالی، نیازمند گذر زمان و صرف وقت بود.

    ابتدا قرار بود این تزریق مالی، واقعاً خرج توسعه‌ی شرکت شود.

    اما طبیعتاً جذب این سرمایه ساده نبود. خصوصاً اینکه هنوز خود شرکت هم سر و سامان نگرفته بود و ساده‌ترین فرایندها و فعالیت‌ها، هنوز خام و جوان بودند.

    مدیر (و مالک) شرکت، تصمیم گرفت این پول را فعلاً‌ به صنعت ساختمان ببرد تا سود بهتری ایجاد شود و بعداً هم سود آن فعالیت در شرکت سرمایه گذاری شود.

    به تدریج، بیشتر وقت مدیر، بالای "زمین" می‌گذشت!

    بعد از مدتی، واحد مالی دستور دریافت کرد تا از تمام روابط خود برای دریافت یک وام دیگر استفاده کند تا بتوانند با اخذ مجوزها، ساختمان بهتر و بزرگتری بسازند.

    واحد مهندسی فرایندها که تازه با دو جوان شکل گرفته بود، به جای مهندسی فرایندهای شرکت، گانت چارت ساخت ساختمان را می‌کشید که شاید حتی لازم هم نبود. اما مدیر شرکت، احساس می‌کرد به این شکل، کار علمی‌تری انجام می‌شود و از وقت این جوان‌ها هم بهتر استفاده می‌شود.

    زمان جلسات داخل شرکت، به جای شرکای فنی و تخصصی، به جلسه با آهن فروش و دلال سنگ و شریکی که برای ساختن ساختمان انتخاب کرده بودند می‌گذشت.

    آن شرکت امروز تقریباً وجود ندارد.

    آن ساختمان، به پایان رسیده اما ظاهراً می‌گویند که فروش آن در دوران رکود، سود چندانی نخواهد داشت.

    وام، درگیر بازی استمهال است و رابطه‌های بانکی، تقریباً سوخته‌اند و هزینه شده‌اند.

    حتی اگر ساختمان با سود خوب فروخته شود، کسب و کاری از بین رفته است که با توجه به رشد و اعتبار اولیه و پتانسیل بازار، این سالها می‌توانست هر سال، به اندازه‌ی یک ساختمان سود بدهد.

     

    سوال دوم: در زندگی فردی ما، به نظرم بخشی از آن مدل ذهنی که نهایتاً به اهمال کاری منتهی (ابتدا به عنوان یک خطا و سپس یک عادت و در نهایت یک سبک زندگی) می‌شود، ناشی از بی‌توجهی به ناحیه‌ی مداوار است.

    کاری هست که در میانه‌ی ناحیه‌ی مداوار است و مثلاً‌با 50 واحد تلاش، 200 واحد نتیجه می‌دهد.

    اما به هر دلیل، میل یا حوصله یا رغبت انجام آن را ندارم و برای اینکه به هر حال، کارهای کوچک‌تر هم کار هستند و باید انجام بشوند به سراغ کارهایی 5 واحدی می‌روم که انجام دادن آنها نهایتاً 4 یا 5 یا 6 واحد دستاورد خواهد داشت.

    احساس رضایت از اینکه به هر حال کاری انجام شده، من را به ادامه‌ی این روند تشویق می‌کند و در نهایت در پایان روز یا مهلت مقرر، 50 یا 60 واحد انرژی صرف شده و دستاوردی در همان حدود حاصل شده. آن پتانسیل 150 واحدی (150-200) یا به تعویق افتاده و یا دیگر توان و انرژی و منابع برای انجام آن وجود ندارد.

     

     
    تمرین‌ها و نظرات ثبت شده روی این درس صرفاً برای اعضای متمم نمایش داده می‌شود.
    .